ستاره مسافر

این وبلاگ داستان پسری است که دوست داشت تاثیر گذار و متفاوت باشه، به همین خاطر تصمیم گرفت ...

ستاره مسافر

این وبلاگ داستان پسری است که دوست داشت تاثیر گذار و متفاوت باشه، به همین خاطر تصمیم گرفت ...

رابطه مهارت های زبان

تقریبا میشه گفت شما اگر اسپیکینگ خوبی دارید دارای لسنینگ قوی نیز هستید و گوش دادن را یاد گرفتید همچنین توانایی در ریدینگ (زیاد خواندن) باعث افزایش مستقیم نمرتون در رایتیگ می شود به همین خاطر اگر نمرات کلی کسانی که آزمون داده اند را بررسی کنید تقریبا نمرات ریدینگ و رایتینگ آن ها به هم شباهت دارد و نزدیک به هم است. به نظرم اگر شما مثلا ریدینگ خوبی دارید ولی نمرات مناسبی در رایتینگ نمی گیرید، دارای ضعف تکنیکی و پاسخگویی هستید و باید نکات مهم آزمون که باعث افزایش نمره می شود را یاد بگیرید (ضعف دانش ندارید) یا مثلا اگر نمره اسپیکینگتون خیلی تفاوت مثبت نسبت به لسنینگتون داره یعنی شما یا هنوز به شیوه پاسخگویی و سوالات لسنینگ آشنایی ندارید یا با یادگیری نکات ریز اسپیکینگ آزمون را دور زدید و از آن چه که در واقعیت هستید خودتان را بهتر نشان دادید (دور زدن تا حدی امکان دارد، اگر اختلاف زیاد به نظرم کاملا غیر عادیه و باید ببینید مشکل کجاست)! در مجموع اگر درست و منظم مطالعه کرده باشید اگر اتفاق خاصی نیفته سطح نمراتتون باید در یک حدود باشد (مخصوصا مهارت های مربوط به هم) ولی معمولا میشه با یادگیری نکات افزایش دهنده نمره کاری کرد تا از آن چه هستید (در اسپیکینگ و رایتینگ) خودتان را بهتر نشان دهید.

اوج ایمان

پیامبر (ص) اوج ایمان را راستگویی می داند. اگر این دستور اجرا شود دنیا گلستان خواهد شد اگر بازاریان، همسران به همدیگر، دولت به ملت و ملت به دولت راست بگوید همه مشکلات بر طرف خواهد شد. امام صادق (ع) می فرماید: [نشانه ایمان این است که حقی که به ضرر تو است بر باطلی که به نفع تو است مقدم داری]. راستگویی در برخی از موارد به انسان ضرر می‌رساند و دروغ به انسان منفعت می‌رساند که اگر این موارد را کنار گذاشتیم در واقع ایمان ما را نشان می‌دهد.

آیت الله مکارم شیرازی، با بیان این که آثار ایمان در وجود انسان وقتی ظاهر می‌شود که در اعمالش منعکس باشد ادامه داد: علی(ع) فرمود: [ایمان آن است که عمل خالص برای خدا باشد و اگر ذره‌ای ناخالصی باشد پذیرفتنی نیست]. منبع

چطوری میشه بورس گرفت؟

اگر دانشجو نخبه ای هستید که روی هوا می برنتون ولی اگر مثل من معمولی هستید فقط باید جستجو کنید و بخونید، تنها راه حل همین هستش و اگر سخت تلاش کنید می تونم بهتون قول بدم که در نهایت می تونید یک موقعیت خوب پیدا کنید. در مجموع سعی کنید یک امتیاز منحصر به فرد برای خودتون درست کنید مانند نمره خوب زبان (خیلی در بورس گرفتن تاثیر داره مخصوصا برای آمریکا، کانادا و استرالیا)، معدل خوب ( در همه جا خیلی امتیاز مثبتی هستش) و... شما می تونید روی امتیازاتون مانور بدهید و برای خودتون موقعیت درست کنید.

ولی اگر هیچی ندارید (دیر به فکر این چیزا افتادید) و در کل آدم معمولی هستید باید تلاشتون را بیشتر کنید یعنی باید تمام اپلای ابراد و نظرات آدم ها را بخونید (مخصوصا پست های مربوط به دانشگاه ها و کشورها) سپس تا جایی که می تونید صفحات دانشگاه ها و استاد ها را مطالعه کنید و با آن ها ارتباط برقرار کنید (مثلا من کسی را می شناسم که در یک دانشگاه اروپایی که ارتباط گرفتن رسم نیست (کلا در اروپا رسم نیست) با پیگیری و صحبت تلفنی با مسئول مربوطه بورسی که مربوط به دانشجویان با معدل بالا بود را با معدل خیلی کم گرفت) همچنین بهتر در تارنماهایی که بورس ها را اطلاع رسانی می کنند (1، 2، 3، 4، 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 و 16) عضو بشید و اگر کمترین شباهت را با بورسی داشتید مدارک خود را برای آن بفرستید و بخت خود را آزمایش کنید گاهی برای بورس ها هیچ متقاضی وجود نداره (چون کسی اطلاع نداره) به همین دلیل کمی از شرایطشون می گذرند. در نهایت این نکته را باید بدانید که به شما فقط به علت دانش و خاص بودنتون بورس نمی دهند بلکه فرصت طلبی، خود باوری و داشتن اطلاعات هم به شما کمک می کنه تا بورس بگیرید.

سفرنامه هلند – روزگذشت

بعضی روزها در این کشور هوا به حدی مه آلود میشد که حتی جلو پاتم نمی تونستی ببینی ولی یک روز که از خواب بیدار شدم پرده را کنار زدم تا ببینم هوا بارونیه یا نه با منظره کاملا عجیبی روبرو شدم (تمام فضا نارنجی بود که احتمالا بخاطر همراهی مه و نور خورشید چنین تصویری ایجاد شده بود)! انقدر هوا عجیب بود که به نظرم رسید خواب می بینم و رفتم مجدد خوابیدم و بعدا فهمیدم چه منظره زیبایی را از دست دادم. صبح بعد از روشن شدن کامل هوا برای پیاده روی بیرون رفتم که در کنار پیاده رو و در کنار یک خودرو پارک شده یک کیف پول پیدا کردم، اطرافم را نگاه کردم ولی در اون روز به علت تعطیلی کسی تو خیابون نبود ترجیحم دادم به کیفه نه نزدیک شم نه دست بزنم و به فکرم رسید به یکی از ساختمان های اطراف اطلاع بدم که خودشون به پلیس اطلاع بدهند که به خونه روبروی خودروی پارک شده مراجعه کردم، زن و شوهر مشغول خوردن صبحانه بودند که با اشاره من مرد به بیرون آمد (از بیرون داخل خونه دیده میشد) و من هم بعد از گفتن ماجرا رفتم کیف را آوردم و بهش تحویل دادم که مرد کلی خوشحال شد و رفت زنش و صدا کرد (یک لحظه فکر کردم از اونجایی که اونجا هرکس چیزی پیدا کنه مال خودشه اینام دارند گولم می زنند) در نهایت متوجه شدم خودروی پارک شده مال خانومش بوده که موقع پیاده شدن کیفش از دستش افتاده. بعد از خداحافظی به مسیر خودم ادامه دادم که به یک بی خانمان مواجه شدم که از من! تقاضای کمک می کرد.

 در ادامه بعد از رسیدن به  یک قبرستان (شامل قبرستان قدیم وجدید)  کنجکاو شدم که درون محوطش را ببینم که بعد از کلی تلاش در ورودی آن را پیدا کردم و کمی وقت خودم را در این قبرستان خلوت گذاراندم، بعد از خواندن فاتحه برای مردگان مجدد به مسیر خود ادامه دادم.

در نهایت به یک پارک رسیدم که کلی پرنده در درون آن زندگی می کردند بعد از نزدیک شدن به آن ها همشون به سمتم به امید غذا هجوم آوردند و من هم مجبور شدم نا امیدشون نکنم! از اونجایی هم که شنیده بودم این پرندگان متعلق به ملکه هستند و کسی نباید بهشون آسیب برسونه کمی ترسیدم! با خودم گفتم یک بار این نونایی که دارم بهشون میدم باعث مرگشون نشه (چند وقت تو کیفم مونده بود)!

بعد از کمی استراحت بر روی صندلی پارک مجدد بارون شروع شد (اگر بارون نیاد باید تعجب کنی) باد هم که از قبل داشت می وزید و من هم از اون جایی که روز تعطیل بود و پرنده در شهر پر نمی زد (در روز های استراحت واقعا استراحت می کنند و شهر کاملا خالی میشه) خودم را سریعتر به محل اقامتم رسوندم.

لباس دروغ

روزی دروغ به حقیقت گفت: مــــیل داری باهم به دریـــا برویم و شنـــا کنیم، حقیقت ساده لــوح پذیرفت و گول خورد. آن دو با هم به کنار ساحل رفتند، وقتی به ساحل رسیدند حقیقت لباس هایش را در آورد. دروغ حیلــــه گـــر لباسهای او راپوشید و فرار کرد.

از آن روز به بعد همیشه حقیقت عــــریان و زشت است، اما دروغ در لبــــــاس حقیقت با ظاهری آراسته نمایان می شود.

منبع: اینترنت