ستاره مسافر

این وبلاگ داستان پسری است که دوست داشت تاثیر گذار و متفاوت باشه، به همین خاطر تصمیم گرفت ...

ستاره مسافر

این وبلاگ داستان پسری است که دوست داشت تاثیر گذار و متفاوت باشه، به همین خاطر تصمیم گرفت ...

سفرنامه دوبلین

به نظرم دوبلین از نظر سازه های شهری (باقی مانده در حال حاضر) در مقایسه با بسیاری از پایتخت های قدیمی کشورهای اروپایی فاقد گذشته و تاریخچه باشکوهی است اما شهرسازی امروز آن بدون هرگونه هزینه اضافه ای دارای نظم و برنامه است و وجود یک سیستم خدمات شهری کاملا حس میشود، به عنوان یک گردشگر، طبیعت ایرلند، داستان های جنگ استقلال و روحیه ضد استکبار مردمان آن بیشتر از مکان های تاریخی برای من جلوه داشت. همانند چند مطلب گذشته خلاصه مطالبی که از تفاوت ها و نکات جالب این شهر به نظرم رسید را با شما به اشتراک میگذارم.

شهر

موردی که دوبلین را برخلاف تصورم برای من متفاوت میکنه عدم توجه عابرین به چراغ راهنماست (خط چین عابر هم وجود نداره) و در صورت عدم وجود خودرو، عابرین حرکت میکنند! شاید هم به همین دلیل و همچنین متفاوت بودن جهت خیابان ها، بر روی زمین (خیلی) نوشته شده به راست یا چپ نگاه کنید، همچنین به نظرم علایم راهنمایی و رانندگی بسیار بزرگتر از استاندارد هستند و گاهی هم معانی آن در زیر تابلو نوشته شده است که فهم را برای هر فرد با هر سطح دانش و آگاهی آسان می کند. به نظرم بدون پرداختن به تزیین های بی مورد، سازه های زیربنایی بسیار قوی است و جاده ها بین شهری خوب و پرنور هستند. در ضمن در سفرهای بین جاده ای کمتر کارخانه دیدم و به نظرم ایرلند هنوز بکر است و صنعتی نشده است.

در روز تعطیل در شهر بین آدم ها همهمه ای بود و بدون نظم در میان هم حرکت میکردند. گروه های موسیقی در شهر فعال بودند و در عین حال معتادها و بی خانمان ها هم در مرکز شهر به چشم می امدند. مثلا در یکی از محله های مشهور شهر یک عده میز گذاشته بودند و غذا و لباس پخش می کردند راستش روبرو شدن با این صحنه برای من کمی عجیب بود که چرا در مرکز اصلی شهر و چرا روبرو آدم ها و از همه عجیبتر اینکه ظاهرا همه ایرلندی الاصل بودند و با خانواده و کودکان برای دریافت غذا آمده بودند.... یکی از موارد متفاوت و بسیار جالب این شهر تبلیغ در مورد علایقشون بود (نه اعتراض) که به این شکل جای دیگه ندیده بودم مثلا ایرلندی ها به خدا دعوت میکردند از آرمان های فلسطین و قدس شریف می گفتند و از فرقه ای در چین تعریف میکردند بدون اینکه فرد یا گروهی را محکوم کنند و یا شلوغ کنند.

به نظرم در سطح شهر تعداد پوکه های سیگار زیاد بود و مورد جالب دیگه برچسب زدن کیسه زباله ها با توجه به نام مغازه ها بود (در انتهای شب کیسه ها در خیابان گذاشته میشدند). راستی با اینکه زباله ها در سطح شهر تفکیک میشدند زباله جمع کن در سطح شهر ندیدم. در ضمن تمام نیرو های خدماتی که من باهاشون روبرو شدم (مثلا پاکبان های محترم شهرداری) ایرلندی بودند. برخلاف خیلی از شهرهای اروپایی حاشیه خیابان ها پر درخت هستند. مجسمه ها و نمادهای شهر بیشتر مربوط میشه به استقلال (جنگ استقلال) و قحطی بزرگ تا شاید ظلم هایی که توسط پادشاهی انگلستان بهشون شده را فراموش نکنند. همچنین در بافت قدیمی شهر خانه ای پله دار و درهای رنگارنگ آن (رنگارنگ بودن آن هم ظاهرا عملی اعتراضی بعلت فوت ملکه ویکتوریا که از انگلستان دستور رسیده بود که درها برنگ مشکی درآورند) تصویر متفاوتی را به شما ارایه می دهد. در آخر اینکه با توجه به دانش اندک زبان انگلیسی من از اینکه در شهری قدم میزدم که می توانستم با آدم ها گفتگو کنم، کنجکاوی کنم و متوجه حرفاشون بشم (با توجه به انگلیسی زبان بودن مردم شهر) خیلی حس خوبی به عنوان یک گردشگر به من میداد.

مردم

خیلی رایج هست وقتی با آدم ها روبرو میشوید، می پرسند حالت چطوره (حتی متصدی فروش و یا یک آدم غریبه)؟!، آدم ها بصورت مفید دوست دارند راهنمایی کنند (نه فقط برای حرف زدن) و آدم ها زیاد معذرت میخوان (مثلا بعد از برخورد) و به نظرم مودب هستند راستی بعد از سال ها کلمه خدارو شکر را شنیدم ولی در سطح شهر از نمادهای مذهبی خبری نیست. به نظرم کمی بلند صحبت می کنند و البته بسیار سریع (که همراه میشه با لهجه خاصشون) که گاهی فهم مطالب را بسیار سخت میکند. شوخی های غیر مستقیمشون هم برای من جالب بود (مثلا در صخره موهر به جایی که بگند مواظب باشید از صخره نیفتید یک بنای یادبود در ابتدای مسیر گذاشته بودند برای کشتگانی که بی توجهی کرده بودند و از صخره افتاده بودند و یا وقتی قرار میذاشتیم راننده اتوبوس میگفت دیر رسیدید نگران نباشید لذت ببرید چون فردا همین مسیر را میایم و سوارتون میکنیم!). از نظر قدی شبیه ما بودند ولی مشاهدات مردم از اتوبوس این هست که دوبلین دارای جمعیت جوانی است و البته اضافه وزن دانش آموزان کاملا مشهود است. در آخر اینکه به دلیل قحطی بزرگ، ظلم انگلیسی ها و استقلالشون معنی درد و ظلم را درک می کنند (شاید به همین علت باشد که تشکیلات خودگردان فلسطین در دوبلین دفتر دارد و کلا نظرات سیاسی متفاوتتری نسبت به اروپای واحد دارند) و به علت نرخ بالای مهاجرت تجربه بسیار مشابهی با کشور ما دارند..

حمل و نقل

سیستم حمل و نقل عمومی برپایه اتوبوس های دو طبقه سبز رنگ و تاکسی است. در مجموع به نظرم هزینه های اتوبوس بالا نیست و خیلی سریع به ایستگاه میرسند در صورتی که خیلی از نظر زمان بندی دقیق نیستند (زمانبندی اعلام شده) در اتوبوس نام ایستگاه ها علاوه بر انگلیسی به زبان گلگیه (زبان ایرلندی) هم اعلام می شود و جالب اینکه هرایستگاه شماره مخصوص به خود را دارد (حتی ایستکاه در دو جهت خیابان) که این نامگذاری خیلی در پیدا کردن راحت ایستگاه و مسیر کمک می کند. در اتوبوس ها معمىولا اینترنت و درگاه برای شارژ موبایل موجود است که کار را برای توریست ها خیلی راحت میکنه. سرعت اتوبوس های دو طبقه بالاست و نباید در طبقه دوم ایستاد (فقط برای نشستن). با توجه به پر درخت بودن (برخلاف بسیاری از شهرهای اروپایی) کناره خیابان ها، برش درخت ها برای سهولت حرکت اتوبوس جالب است. در ضمن برای متوقف کردن اتوبوس و تاکسی حتما باید دست تکان داد! همچنین با اینکه هوا زیاد بارونی میشه ایستگاه ها سایبان ندارند. در آخر اینکه رانندگی در این کشور به دلیل جهت مخالف راننده و رانندگی در ابتدا شاید گیچ کننده باشد (عابرین هم باید مواظب باشند) ولی علایم راهنمایی کم، ولی تا جای ممکن واضح و درشت هستند و کیفیت آسفالت هم مناسب هست. راستی خیلی فرهنگ دوچرخه سواری را هم رایج ندیدم.

مکان های دیدنی

به نظرم میشه با یک برنامه ریزی مناسب یک روزه از اکثر نقاط دیدنی شهر (بجز موزه ها) بازدید کرد. همچون انگلستان خیلی از موزه ها رایگان هستند البته زمان نبود به همه موزه ها سر بزنم اما به نظرم جای دو موزه مهاجرت (که بدون هیچ جانبداری پدیده مهاجرت را بررسی کرده) و موزه چستر (بخشی مربوط به معرفی ادیان) در کشورمون خالی هست! در میان ساختمان ها، سازه بدون پنجره بانک ایرلند (مطالبه مالیات توسط انگلیسی ها بر اساس تعداد پنجره) تجربه جدیدی بود، در ضمن با توجه به پولی بودن کلیسای جامع از دیدن آن صرف نظر کردم هرچند که انتظار روبرو شدن با مکان بزرگتر و با شکوهتری داشتم. اگر به طبیعت هم علاقه مند باشید بدون شک در ایرلند انتخاب های فراوانی دارید مثلا صخره های موهر خیلی طبیعت منحصر به فردی داشت که خودم را با یک تور یک روزه به آنجا رسوندم. در مجموع در ایرلند طبیعت و دشت های سرسبزی وجود دارد که ظاهر برای پرورش دام هم خیلی مناسب هست راستی برای من دیدن دیوارهای سنگچین (بدون استفاده از سیمان) یا خشکه چین که برای جداسازی زمین ها استفاده میشد، بسیار خاص بود. همچنین اگر در اروپا زندگی می کنید پردیس دانشگاه دوبلین خیلی متفاوت (شاید به سبک آمریکایی)، زنده، بزرگ و به معنای واقعی پردیس بود.

غذا

به نظرم کافه های بین راه از سطح بالاتری برخوردارند و نظم و کیفیت خیلی بیشتر به هلند دارند و هدف فقط پول به جیب زدن از توریستا نیست! جالب اینکه غذاهاشون را در بسته مقوایی می گذارند. به نظرم کیفیت غذا (تازه بودن) از هلند خیلی بهتر است همچنین مقدار غذا (حتی قهوه) به نظرم از هلند بیشتر است. همچنین در خیابان هم کمتر دیده میشه (رستوران ها) صندلی گذاشته باشند. برای من جالب بود فروشگاه های زنجیره ای مثل ساب وی در سطح شهر شعبه حلال هم دارند و جالب اینکه رستوران و فروشگاه های حلال هم دارای کارکنان از صاحب آن کشور خاص نبودند (مثلا رستوران پاکستانی دارای نیروی ایرلندی و فروشگاه افغان دارای نیروهای غیر افغان: چیزی که کمتر اینجا دیده میشه) و بومی و از کشورهای گوناگون بودند (همان طور که اشاره شد بر خلاف انتظار در دوبلین خیلی مهاجر ندیم).


پینوشت: با توجه به مطالب و سفرنامه های گوناگونی که که در اینترنت در مورد دیدنی های این شهر هست سعی کردم وقت شما را مجددا با مطالب تکراری نگیرم.

- تجربه توریستی از یک شهر همیشه خیلی ایده آل هست و معمولا واقعیت ها دیده نمی شود.

- اصل متن حاضر در هواپیما و اتوبوس در حین سفر نوشته شده و بدون تغییر اساسی و بررسی دقیق به اشتراک گذاشته در نتیجه به احتمال فراوان دارای خطاهای املایی و نگارشی است.

سفرنامه لیسبون

لیسبون شهری خوش رنگ، زیبا و آرام که خون گرمی مردمانش حتی با وجود شرایط نامناسب اقتصادی تجربه متفاوت و خاطر انگیزی را به هر بازدیدکننده ای می دهد. با توجه به سفر کوتاه چندروزه موارد زیر به نظرم در مورد لیسبون بیشتر به چشم آمد:

شهر

در نگاه من به عنوان یک گردشگر شهر لیسبون بسیار منظم و تمیز و دارای سازه های زیربنایی مناسبی است که همه این موارد بر خلاف انتظار من با توجه به شرایط سخت اقتصادی پرتغال بود (نسبت به کشورهای اروپای شمالی). به طور کامل حس میشد که در این شهر شهرداری و مدیریت شهری وجود دارد. همچنین معماری متفاوت، هنر کاشی کاری و پیاده روهای شهر که دارای سنگ فرش (به نوبه خود منحصر به فرد) هستند لیسبون را متفاوت می کنند. سازه های مترو بسیار تمیز و نوساز (برخلاف مترو شهرهای بزرگ اروپایی) و اگر اشتباه نکنم دارای زمانبندی بسیار دقیق بود. همچنین دیدن استفاده از چوب پنبه به عنوان لایه نشیمنگاه صندلی در متروهای لیسبون ایده ای سبز و خلاقانه ای بود (این کشور تولید کننده چوب پنبه می باشد). در مجموع به نظرم توان مالی عوض کردن خیلی از امکانات و سازه های زیربنایی را ندارند اما با توجه به تعمیر و نگهداری، همه این موارد خوب کار می کنند. همچنین به نظرم در کار و تولیدات از تجمل به دور هستند ولی اگر بخواهند کاری را انجام بدن به ریزه کاری ها توجه (بسیاری) میکنند و درست انجام میدهند.

مردم

در مجموع به نظرم (سفر کوتاه چند روزه) پرتغالی ها مردمانی آرام (البته سرمربی های پرتغالیمون کمی متفاوت به نظر میان)، خونگرم، صبور و ساده زیستی هستند، هرچند در لیسبون به نظرم آدم ها خسته از فشار مالی بودن ولی همچنان به نظرم (چند تجربه) با معرفت بودند (چیزی که کمتر در اروپا دیده میشه). راستش با توجه به داشتن سابقه استعمار و داشتن آثار و یادبودهایی به نام آن افراد، رفتار دوستانه مردمان این سرزمین به من حس دوگانه ای را میداد. در ضمن انتظار بیشتری از حضور نمادهای مسیحیت در جامعه و مکان های مختلف داشتم. همچنین با توجه به مستعمرات گذشته حضور رنگین پوستان در جامعه مشهود بود و به نظرم از نظر فیزیکی بسیار بسیار شبیه ما بودند و البته قد آدم ها نسبت به سایر کشورهای اروپایی (که تا الان سفر کردم) کوتاهتر بود و به نظرم تعداد ادم های خیلی کوتاه هم در جمعیتی که در روزهای سفر باهاشون روبرو شدم کم نبود.

حمل و نقل

با توجه به تپه های بسیار در این شهر با وجود مسیر دوچرخه، دوچرخه سواری اصلا رایج نیست (با توجه به شیب مسیر). برای رفت و آمد میتوانید از قطار، تاکسی، مترو، اتوبوس، ترم و در مسیرهای با شیب زیاد از بالابرها استفاده کنید ولی به نظرم استفاده از ماشین شخصی و یا تاکسی های اینترنتی (قیمت مناسب) در این شهر یک ضرورت است. هزینه سوخت هم برخلاف حقوق های کمترشون (نسبت به اروپای شمالی) ارزان نبود. یکی از نکات جالب برای من یک بار مصرف نبودن بلیت های یک سفره بود و امکان شارژ مجدد کارت مهیا بود (استفاده مجدد کارت). همچنین همانطور که اشاره شد ایستگاه های مترو بسیار بزرگ تمیز و هرکدام دارای تِم منحصر به فرد خود بود. واگن ها هم شاید قدیمی اما خوب کار می کردند. همچنین برای من روشن بودن تونل ها هم عجیب بود. بعد از سفر یکی از همکارهای پرتغالی به من گفت (بعد از تعریف های من) دولت بیشتر پول اتحادیه اروپا را در مترو سرمایه گذاری کرده در حالی که هنوز پرتغال با قطار سریع السیر به اسپانیا (و سایر اروپا) متصل نیست. شاید هم بد نباشه اینجا اشاره کنم که ترم شماره ۲۸ شهر لیسبون به علت عبور از اکثر مناطق دیدنی و بازگشت به نقطه اولیه به یک جاذبه توریستی تبدیل شده که البته باید توجه داشت که در طول روز میتونه بسیار بسیار شلوغ باشه.

مکان های دیدنی

با جستجو در اینترنت مطالب زیادی در مورد مکان های دیدنی این شهر موجود است. ولی برای من قدم زدن در این شهر و تفاوت های فرهنگی که با آن ها روبرو شدم از همه جذابتر بود. البته اگر حوصله سفرهای نیم روزه هم داشته باشید شهرک سینترا و شهر فاتیما از لیسبون به راحتی قابل دسترس است.

غذا

به نظرم یکی دیگر از نکات خاص شهر لیسبون شیرینی فروشی هایش هست که که محصولاتی خلاقانه، متنوع و خوشمزه را (مثلا پاستل دناتا) در مقابل شما تولید و عرضه می کنند. به نظرم لیسبون بیشتر رستوران محور بود که کمتر در سطح شهر و کنار پیاده روها صندلی رستوران ها را مشاهده میکنید. در رستوران و کافه ها تاجایی که دیدم در انتها برای شما رسید را برای پرداخت می اورند و همانطور که کاملا قابل حدس هست کیفیت و حجم غذا بسیار بالاتر از هلند است! غذاهای دریایی از جمله غذاهایی درست شده روغن ماهی (نوعی ماهی) بسیار پرطرفدار هستند.


پینوشت: با توجه به مطالب و سفرنامه های گوناگونی که که در اینترنت در مورد دیدنی های این شهر هست سعی کردم وقت شما را مجددا با مطالب تکراری نگیرم.

-  تجربه توریستی از یک شهر همیشه خیلی ایده آل هست و معمولا واقعیت ها دیده نمی شود.

سفرنامه بارسلون

قبل از سفر به شهر بارسلون، اسپانیا انتظار داشتم تا با یک شهر تکراری همانند سایر شهرهای اروپایی روبرو بشم اما بعد از یک روز فهمیدم سخت در اشتباه بودم! درادامه بصورت خیلی کوتاه مشاهدات (و نظرهای کاملا شخصی که میتونند غلط باشند) را با شما به اشتراک میگذارم .

شهر 

یکی از مواردی که این شهر را برای من متفاوت و جذاب کرد طراحی شهری بارسلون بود! من متخصص طراحی شهری نیستم ولی خوب در موردش خیلی شنیدم،  ولی اولین باری بود که حس کردم یک شهر طراحی شده! اولین بار بود که فهمیدم  طراحی شهری با محوریت انسان و طبیعیت یعنی چی! در این شهر شما ترغیب به راه رفتن میشید، ترغیب به استفاده از سیستم حمل و نقل عمومی! هر محدوده ای مرکزی برای جمع شدن مردم و پیاده روی دارد. قبل از سفر بارها شنیده بودم این شهر انرژی متفاوتی دارد که با سفر چند روزه به بارسلون این جمله غیر قابل وصف، برای من درک شد. شهر زنده است و مردم بیشتر در حال پیاده روی و ناگزیر شما هم همراه می شوید. در هر گوشه ای (شهر، مترو...) با افرادی روبرو می شوید که مشغول هنرنمایی، ورزش، انجام آداب مذهبی و... هستند. خلاصه بارسلون شهری است با ساختار شهری انسان محور که اولین بار بود من تجربه میکردم! گاهی اوقات فکر میکردم وارد شهرک سینمایی شدم! یادم میرفت در یک شهر در حال رفت و آمد هستم! به نظرم بعد از سفر به بارسلون می فهمید چرا پیکاسو و گائودی به این شهر تعلق دارند. شهر بطور کامل برای دوچرخه سواران تجهیز شده بود و البته تنها چیزی که کمی اذیت میکرد تعداد زیاد چراغ های راهنمایی غیر هوشند برای عابران بود (البته اگر می خواستی خیلی قانون مند باشی). در انتها به نظرم مطالعه ساختار این شهر برای دوستان شهرساز و معمار بسیار مفید خواهد بود.

مردم

از نظر ظاهری بسیار شبیه ما بودند، در عین حال که زیاد حرف میزدند آرام بودند (سر و صدا نمیکردند و بلند حرف نمیزدند) و در سیستم های حمل و نقل عمومی پر سرو صدا نبودند و ادب را رعایت میکردند . لباس هاشون در عین سادگی مرتب و سایز لباس ها نسبت به مردم سرزمین هلند گشادتر بود (لباس های ورزشی و رسمی). مشترکات زیاد بود مثل تعارف کردن، جا  دادن به سالمندان در اتوبوس و مترو و ... . در عین حالی که حقوق ها در اسپانیا کمتر هست ولی ظاهرا مردم راضی تر هستند و نسبت به خیلی شهرها مردم ریلکستر به نظر می رسیدند. همچنین با اینکه نمادهای مسیحیت در شهر خیلی به چشم نمی آمد اما به نظرم مردم ریشه های مذهبی پر رنگی داشتند و کلیساها همچنان محل رفت و آمد مردم بود. از نظر زبان انگلیسی در محل های توریستی همیشه کارتون راه میفته ولی خوب با اکثر مردم با غیر زبان اسپانیولی نمیشه ارتباط برقرار کرد. در ضمن دو مرتبه اتفاق افتاد که در هنگام خرید خوراکی مقداری که فروشنده کارت کشید از مقدار فاکتور بیشتر بود (البته فقط در حد چند یورو)! اولین بار بود که در سفرهام با این عمل روبرو میشدم ولی خوب همیشه در شهرهای توریستی از این داستان ها هست :)! در مجموع از دیدن مردم این شهر بسیار زیاد لذت بردم...

مکان های دیدنی

قبل از سفر فکر میکردم سه روز برای این شهر زیاد باشه (با توجه به اینکه شبیه سایر شهر های اروپایی  هست) ولی راستش به نظرم باید  برای این شهر خیلی بیشتر وقت گذاشت. برای هر نوع سلیقه ای مکان دیدنی داره برای من شاید سازه هایی که گائودی طراحی کرده بود خاص بود و از همه جالبتر اینکه در حدود صد سال پیش طرح های او مورد تایید قرار گرفته بود. مورد دیگه ای که دوست دارم اشاره کنم ورزشگاه نیوکمپ بود بعد از ورود به داخلش خیلی کوچکتر از تصویری که در تلوزیون می بینیم به چشم میاد (حتی کمرنگتر)! و البته اینم بد نیست بگم، که در سمت راست تونل ورودی بازیکنان به زمین یک کلیسا بسیار کوچک (مخصوص بازیکنان تیم) برای عبادت قرار داره! راستی با نشستن چند دقیقه ای بر روی صندلی مربیان و بازیکنان (با توجه به راحتی و نوع طراحی) خستگی آن روز کلا از بین رفت. و نهایتا این که برای سفرهای درونشهری هم پیشنهاد میشه که بلیت های چند روزه خریداری بشن چون با توجه به مسافت ها نیاز به استفاده از سیستم حمل و نقل عمومی دارید.

غذا

بطور خلاصه حجم غذا در این شهر نسبت به شمال اروپا زیاد، خوشمزه و ارزان بود (و ظاهرا تمام غذاهای دنیا از غذاهایی که در هلند عرضه میشه خوشمزه تر هستند! واقعا نمیدونم چرا غذاها این جا مزه نداره). یک خوبی که رستوران هاشون داشت قیمت ها را بیرون زده بودند (یا منو را بیرون گذاشته بودند) و برخلاف بعضی از کشورها با نزدیک شدن به قیمت ها اصرار به ورود و یا شروع به تبلیغ و صحبت نمیکردند! همچنین فضای رستوران ها بسیار بزرگ بود (برخلاف هلند که میزها خیلی نزدیک هستند) و هم برای سفارش و هم پرادخت هزینه غذا سر میز می آمدند (حتی فست فودها). برخلاف انتظار این شهر کافه های زیادی نداشت و بیشتر رستوران محور بود.


پینوشتبا توجه به مطالب و سفرنامه های گوناگونی که که در اینترنت در مورد دیدنی های این شهر هست سعی کردم وقت شما را مجددا با مطالب تکراری نگیرم.

- تجربه توریستی از یک شهر همیشه خیلی ایده آل هست و معمولا واقعیت ها دیده نمی شود.

- با توجه به همه گیری کرونا و کاهش توریست و مسافرت ها شاید سفر در ماه های توریستی و شرایط عادی تجربه متفاوتی را به مسافران بدهد.

سفرنامه لهستان

تصمیم داشتم به طور جداگانه سفرنامه ای در مورد شهرهای مختلف لهستان از جمله کراکف و ورشو زیبا و دوست داشتنی بنویسم که باتوجه به تاخیر چندساله در نوشتن و گشتی در اینترنت متوجه مطالب متنوعی در مورد این شهرها شدم، در نتیجه برای جلوگیری از تکرار، تصمیم به نوشتن در مورد برداشت آزاد خودم از فرهنگ و مردمان این سرزمین بعد از سفر سه هفته ای خودم به لهستان گرفتم. به طور قطع کراکف یکی از شهرهای زیبا و منحصر یه فرد در اروپاست که نه تنها گزینه های غذایی خوشمزه، ارزان و متنوعی را در اختیار شما قرار میده بلکه با شهری زنده تمیز و مرتب روبرو هستید که دارای موزه های بسیار مدرن و آثار ارزشمندی از دوران های زمانی گوناگون است! که تمام سلیقه ها رو راضی میکنه!!! ورشو هم بر خلاف اسم تاریخیش شهری جدید و شکل گرفته بر ویرانه های جنگ جهانی است که تفاوت هایش با سایر شهرهای اروپا اون را بسیار منحصر به فرد میکنه.

مردم و فرهنگ

مردم لهستان بر خلاف مردمان اروپا غربی لبخند به لب ندارند ولی به نظر من بسیارخوش قلبتر، مهربانتر و کار راه اندازتر هستند در نتیجه در نگاه بلند مدت برای من قابل اطمینان تر هستند!!! مذهب (کاتولیک) همچنان نقش پر رنگی در لهستان داره و نه تنها در روستاها و شهر های کوچکتر، بلکه در شهرهای بزرگتر نیز کلیساهای فعال و نمادهای فراوانی از مسیحیت مشاهده میشه. همچنین به پاپ جان پل دوم که لهستانی بود بسیار افتخار میکنند و تصاویرش را در سرتاسر شهرها میتونید مشاهده کنید. برداشت من بعد از این ارتباط سه هفته ای اینه که لهستانی ها از خارجی بدشون نمیاد ولی از غریبه می ترسند (در بعضی کشورها بدشون میاد)!!! در نتیجه در نگاه اول شاید سرد به نظر بیان اما در مجموع لهستانی ها مهمان نواز هستند ولی به علت بحث های مذهبی پذیرای سایر مهاجرین نیستند ( ترس از عوض شدن بافت جمعیتی) به همین خاطر همیشه در محیط کار خیلی مایلند بدونند که من برمیگردم یا برای ادامه زندگی در اروپا می مانم که گاهی این سوال ها بیش از حد هستش (البته یه علتش این هست که خارجی زیاد نمیبینند و سوالاشون زیاده) در نتیجه در بافت جمعیتیشون به سختی میشه رنگین پوست یا سایر نژادها رو پیدا کرد. در سفر قبلی یکی از دوستان لهستانی من را به خوابگاهشون دعوت کرد تا یک خارجی (من) را به سایر دوستان و خواهرش نشان بدهد!!! در سفر توریستی اول با هرکی روبرو شدم انگلیسی را بسیار عالی صحبت میکرد (بخصوص نسل جدید) ولی در این سفر اصلا اینطوری نبود:) یه مورد دیگم مصرف بالای سیگار مردم بود که خیلی به چشم میامد. در سفر قبلیم به ورشو تمیزی منحصر به فرد این شهر و احترام بسیار شدید مردم به قانون (اون زمان بر روی منی که در ایتالیا زندگی می کردم این احترام به قانون خیلی خیلی تاثیر گذاشته بود) به چشمم اومد. در محیط دانشگاه هم سیستم مشورت دارند و سلسله مراتب حکمفرما نیست و در کار بسیار دقیق هستند (در دانشگاه بازدیدی من). و تا به نتیجه نرسند کاری را شروع نمیکنند و بیشتر به روش انجام کار (درست انجام دادن) توجه بیشتری دارند تا هدف... خلاصه برای من شبیه سربازان وفادار بودند. به نظرم مردم لهستان مردمانی بسیار خلاق هستند ولی بیشتر شیوه (متود) محورند تا هدف محور! و این متود و قانون محوری شاید برامده از کومونیسم و حتی جامعه مذهبی باشه.... ولی خوب اگرم زیاد برروی متود و دستورعمل ها وقت بذاری از اصل میفتی.

غذا

در مورد بحث غذایی هم شاید کمی پیدا کردن غذای حلال به علت بافت جمعیتی سخت باشه ( دونرهای حلال همیشه هستند البته نه خیلی زیاد) ولی کلی رستوران ها و فست فودهای خوشمزه وجترین (گیاهی) با ایده های نو و خلاقانه در سطح شهر با قیمت های خیلی مناسب میتونید پیدا کنید ( نسبت به سایر شهرهای اروپا).البته در کراکف به مراتب با گزینه های بسیار جذابتری روبرومیشین.

دیدنی ها

به جز مواردی که خیلی معروف هستند شهر مذهبی Częstochowa در نزدیکی کراکف محل بسیار متفاوتی است که اهمیت بالایی برای لهستانی ها داره و جز یکی از آیین هاشون سر زدن و عبادت این محل هست، اگر بدنبال دیدن یک مکان متفاوت هستید این عبادتگاه را فراموش نکنید. یکی از موارد فوق العاده در کراکف و ورشو اینه که هر روز هفته یه تعداد موزه رایگان هستند! با این تفاوت که موزه ها در لهستان اصلا خسته کننده نیستند و براشون خیلی فکر شده و اکثرا بصورت اینتراکتیو هستن و مطمعنا با بازدید از این مراکز اوقات خاطرانگیزی را برای خودتون رقم میزنید. همچنین ایده تورهای فری واکینگ تور هم اگر اشتباه نکنم اولین بار در کراکف درست میشه و الان به یک شغل بسیار پر درامد تبدیل شده که در سایر شهرا و کشورام داره پیاده میشه. مورد آخرم این که ورشو شهری است که بعد از جنگ به طور کامل مجدد ساخته شده ولی کراکف دارای بافت قدیمی است که زیبایی های شهر را دو چندان میکند.

حمل و نقل عمومی و سیستم بانکی

سیستم حمل و نقل عمومی بسیار مرتب تمیز و دقیق هستش (به نظرم کاملا قابل اطمینان) . در همه مکان ها امکان استفاده از کارت های بانکی بین المللی هست البته تعویض پول در صرافی های در مناطق توریستی نرخ برابری کمتری داره (گاهی بصورت فریبنده قیمت را در تابلو می نویسند، پس حتما قبل از خرید و فروش از قیمت مطمعن شوید) به همین خاطر همیشه ترجیح من استفاده از عابر بانک بانک های رسمی است.

این متن، برداشت شخصی من از سفرهای متناوب سه هفته ای به لهستان است در در نتیجه نمیشه به صحت مطالب اطمینان کرد.

پینوشت: قرار بود این متن در اسفند 1394 بصورت سفرنامه نوشته بشه اما تا به امروز به تعویق افتاد. که به علت فراوانی سفرنامه ها با شکلی متفاوت به نگارش درآمد.



سفرنامه میلان

میلان شهری صنعتی، مدرن (نسبت به سایر شهرهای ایتالیا) و مرکز مد، طراحان و هنرمندان ایتالیاست. معمولا مسافران در سفر به میلان در اولین گام وارد ایستگاه مرکزی قطار میلانو چنتراله Milano Centrale می شوند که دارای معماری منحصر به فردیست (برج یونی کردیت در نزدیکی این محل قرار دارد). 

از ایستگاه قطار می توان با استفاده از تراموا، مترو (زیر ایستگاه مرکزی قطار) و اتوبوس به سایر نقاط شهر سفرکنید. برای خرید بلیط وسایل نقلیه عمومی میتوان از دستگاه های خودکار استفاده کرد و با توجه به مدت سفر بلیط یک سفره، دو سفره یا چند روزه خریدارکرد (با خرید بلیط میتوان از هر وسیله نقیله عمومی استفاده کرد) توجه کنید که باید بلیطتون را بعد از ورود به وسیله نقلیه مورد نظر تایید کنید. همچنین میتوانید در ایستگاه قطار یا هواپیما کارتMilano Card  رو خریداری کنید. با داشتن این کارت شما میتونید از حمل و نقل عمومی به صورت رایگان، و از تخفیف خدمات پزشکی و ورودی موزه ها و تبدیل ارز و مراکز خریدی که با این کارت قرار داد دارند استفاده کنید.قیمت این کارت ها 6.50 یورو برای 1 روز و 13 یورو برای 3 روز می باشد. همچنین مانند سایر شهرهای بزرگ اروپا برای بازدید از نقاط دیدنی ازHop-on Hop-off که از 20 یورو برای یک روز شروع شده و تا 25 یورور که 48 ساعت اعتبار دارد، استفاده کرد. این اتوبوس ها دارای 3 خط هستند خط A قرمز رنگ است، خط B که آبی است و خط C سبز رنگ است و اتوبوس ها در هر 45 دقیقه در اماکن توریستی توقف دارند به جز خط C که هر 1 ساعت یک بار می آید.

 مهمترین نقطه دیدنی شهر بزرگ میلان کلیسای دومو Duomo (بازدید رایگان، بازدید از پشت بام 5 یورور، استفاده از آسانسور+3 یورو) میباشد. در بلندترین قسمت این کلیسا (سومین کلیسای بزرگ دنیامجسمه طلایی مریم مقدس معروف به مدوننا قرار دارد، علاوه بر معماری ساختاری و در برنزی این کلیسا، معماری داخلی آن نیز تحسین برانگیزست. در ضمن شاید مهمترین مجسمه این کلیسا مجسمه سن بارتولمئو (تولمئو پوست کنده شده خود را مانند یک حوله بر روی دوش خود گذاشته است)میباشد.

همچنین در مقابل کلیسا  پیاتزا دل دومو و در سمت راست کلیسا گالری ویتوریو امانوئل دوم قرار دارد. طراحی این گالری مسقف به وسیله جوزپه منجونی بوده است که در سال 1878 درست یک روز پیش از افتتاح گالری ازسقف آن سقوط کرد و کشته شد. علاوه بر معماری زیبا و همچنین کافه ها و فروشگاه های متنوع این گالری، سنگ فرش های این گالری نیز داستان های خاص خود را دارند.

 با خروج از این گالری با اپرا لااسکالا روبرو میشین که بر خلاف نمای ساده بیرونی دارای معماری داخلی خاصی است. همچنین اگر به مد و برندهای معروف علاقه مندین میتوانید به میدان طلایی (متشکل از چند خیابان) که در پشت کلیسای دومو قرار دارد، سر بزنید.

در نزدیکی کلیسا، قلعه اسفورزا واقع شده است (مسیر منتهی به این قلعه نیز دیدنی است) این قلعه در سال 1368 برای حفاظت از شهر به وسیله دوک میلان ساخته شد. ساعت بازدید از قلعه در تابستان از ساعت 7 صبح الی 6 بعد از ظهر و در تابستان تا 7 بعد از ظهر بصورت رایگان میباشد، همچنین  ساعت بازدید از موزه (3 یورو) از ساعت 9 الی 5 بعد از ظهر است (روزهای 2 شنبه تعطیل).

 در ضمن پارک سیمپیونه که بزرگترین پارک میلان است، در کنار قلعه اسفورزا قرار دارد همچنین طاق صلح که در حدود 200 سال پیش در زمان ناپلئون ساخت آن شروع شد و بعد از اینکه امپراطوری اتریش میلان را فتح کرد ناتمام ماند (در سال 1838 توسط فرانچسکو لوندونیو و پورلی تکمیل شد) در انتهای این پارک قرار دارد.

در نهایت اگر علاقه به دیدن نقاشی شام آخر میکلانژ دارید میتوانید به کلیسای سانتا ماریا (با وقت قبلیمراجعه کنید در ادامه بازدید از گورستان میومنتال شهر میلان، و ورزشگاه سنسیرو خالی از لطف نیست.