ستاره مسافر

این وبلاگ داستان پسری است که دوست داشت تاثیر گذار و متفاوت باشه، به همین خاطر تصمیم گرفت ...

ستاره مسافر

این وبلاگ داستان پسری است که دوست داشت تاثیر گذار و متفاوت باشه، به همین خاطر تصمیم گرفت ...

سفارت هلند

سفارت هلند در تهران همانند بسیاری از سفارت خانه ها در محدوده فرمانیه واقع شده است (از ایستگاه مترو قیطریه باید برید خیابان سنبل که این خیابان اگر اشتباه نکنم قبل از باشگاه فرمانیه قرار داره به نظرم در ابتدای سنبل هم سفارت نروژ واقع شده است).

http://s1.picofile.com/file/7888501826/embassy.gif

از ویژگی های خوب این سفارت برای کسانی که بصورت دانشجویی قصد سفر به هلند دارند این هستش که تمام کارهای مربوط به ویزا را دانشگاه انجام میده و دانشجو فقط دو مرتبه (تحویل مدارک - دریافت ویزا) به سفارت مراجعه می کنه. در مرتبه اول مراجعه متقاضی باید صبح زود به سفارت بره (البته بعد از اطلاع رسانی زمان مراجعه توسط دانشگاه و تماس سفارت با شما) و اسم بنویسیه (ساعت مشخصی برای ورود داره معمولا از ساعت نه صبح بگذره کسی را راه نمی دهند) و منتظر بشه تا برای ورود به سالن صداش بزنند (کار دانشجویان سریعتر از سایرین انجام می شود) بعد از تحویل مدارک (عکس، برگه MVV، نامه پذیرش و بورس) هم حداکثر تا چند روز بعد (معمولا یک روز بعد کاری) میرین ویزاتون را می گیرید (به هر کس رسید سفارت دستش باشه گذرنامه را تحویل میدن پس برای تحویل لازم نیست خودتون برید) البته ویزای شش یا سه ماهه شما نوع D می باشد که تا قبل از صدور کارت موقت اقامت با این ویزا می تونید در محدوده شینگن سفر کنید ولی حتما باید ورودتان به این ناحیه از کشور هلند باشد. کلا این سفارت از نظر سرعت کار و خلوتی برای دانشجویان از خیلی از سفارت های دیگه بهتر هستش. در مورد کارکنان ایرانی سفارت هم مامور در ورودی (بعد از دیدن مدارک اجازه ورود می دهد، کارکنان خانم ایرانی داخل سفارت هم بسیار جدی هستن و سعی می کنند احترام آدما رو حفظ کنند به جز یک کارمند که واقعا واقعا فاجعست (من تو عمرم این طور آدمی ندیده بودم) اون جوری که فهمیدم همکاراشم باهاش مشکل داشتند ولی متاسفانه هیچ کس از ترسش نمی تونست بهش اعتراض کنه (البته خوشبختانه دانشجویان با این معجزه قرن سر و کاری ندارند) وظیفه این خانم ها بررسی اولیه مدارک متقاضیان سفر به هلند بود (جز دریافت مدارک هیچ مسئولیت دیگه ای ندارند) که مردم بعد از شنیدن اسمشون باید به یکی از سه باجه مخصوص این کار مراجعه می کردند البته به نظرم به جز دانشجویان سایرین باید در داخل سفارت پول نیز واریز می کردند.

ادامه مطلب ...

سفرنامه هلند - در مسیر بازگشت ۲

... اولین بار بود از تاخیر خوشحال می شدم هرچند که بازهم زمان زیادی نداشتم، خودم را به گیت کی ال ام رسوندم و از کارمندش پرسیدم که چه کار کنم اونم گفت نیاز به پرینت بلیت نداری و راهنمایی کرد که کجا برم (به قسمت فرست کلاس مراجعه کرده بودم) به بخش تحویل بار مراجعه کردم (تمام مسافرین هر خطوط هواپیمایی با هر مقصدی به یک محل مراجعه می کنند) به علت مشکلاتی که برام اونجا پیش اومد (حوصله تعریف کردن ندارم) با چند کارمند مختلف روبرو شدم که اکثرا از اخلاق مناسبی برخوردار نبودند (مایل به توضیح نیستم) در ضمن طبق مشاهداتم کی ال ام روی اضافه بار خیلی حساس هستش. بعد از این مرحله پلیس گذرنامه مراجعه کردم که خوب با چشماش من را بررسی کرد (انقدر دویده بودم و عرق کرده بودم که قیافم داغون شده بود) بعد از عبور از این مرحله هم باید به آخر سالن پرواز هواپیما می رفتم (این قسمت هم واقعا بزرگ است) که اون مسیر هم از ترس دویدم (از نکات جالب این قسمت هم پله برقی های فراوان و طولانی مسطحش است) بعد از دیدن آدما دیگه مطمئن شدم که به پرواز رسیدم (متاسفانه وقت نشد در محدوده ترانزیت چرخی بزنم و حتی نشد برای پس گرفتن مالیاتم مراجعه کنم)، در گوشه ای نشستم تا برای اسکن بدنی مردم را صدا کنند برای این کار هم در یک دستگاه با دست باز باید می ایستادیم و در صورت مشکل محترمانه مورد بازدید بدنی قرار می گرفتیم. فکر می کنم مجدد وارد سالن دیگه ای شدیم و منتظر سوار شدن شدیم ولی گویا هواپیما همچنان تاخیر داشت. دیگه داشت تاخیر هواپیما رو اعصاب می رفت (جایی برای نشستن نبود و من واقعا خسته بودم) تا بالاخره یک آقایی اومد و بهمون چند توصیه کرد و گفت اول مسن تر ها و بعد بچه دارها و در آخر هم آدمای بدون مشکل سوار بشوند (با این روش دیگه نیاز به صف نیست ولی از اونجایی که آدما قبلش صف تشکیل داده بودن کمی براشون سخت بود که اونو بهم بزنند و ...) اما تا در باز شد همه فکر می کردن در گروه اول برای سوار شدن قرار دارند و متاسفانه.... در هواپیما هم صندلیم یکی مونده به آخر (سمت چپ هواپیما) کنار یک آقای مسن قرار داشت اون آقا که کارش فقط سفر بود می گفت مخصوصا این جارو انتخاب کردم تا بتونم راحت بخوابم (صندلی یکی مونده به آخر پشتش صندلی نیست و راحت میشه صندلیتون را بخوابانید و راحت بخوابید)! بعد از بلند شدن هواپیما هم چون دو صندلی آخر خالی بود من رفتم اونجا نشستم، به جز ردیف من تعداد دیگری از صندلی های آخر هواپیما خالی بود بطوری که آدما در صندلی های وسط دراز کشیده بودن در مجموع به علت این که به ترتیب مراجعه شماره صندلی می دهند اگر عجله ای برای پیاده شدن ندارید در صندلی های آخر هواپیما با صندلی های خالی بیشتری روبرو میشید. در طول پروازم ذهنم به اتفاق اون روز و رفتار نامناسب کارکنان کی ال ام (چه ایران چه هلند) درگیر بود، در مورد پذیرایی هم با توجه به تجربه قبلی انتظاری ازشون نداشتم (هر چند از گرسنگی داشتم می مردم) در ضمن این دفعه فهمیدم که اگر یک نفر خواب باشه ازش پذیرایی نمیشه و مثل خودمون سهمیش را نمیذارند جلوش. از نکات جالب این پرواز هم اطلاع رسانی فارسی در مورد اقدامات ضروری پرواز و موارد ممنوع در ایران بود، در ضمن غذا هم به دو صورت سرو می شد که یک نوعش وجترین بود. بعد از فرود و در زمان معطل شدن برای خروج از هواپیما با مهماندار (مهمانداراشون مودب و خوش برخورد و میانسال بودند) هم صحبت شدیم که فهمیدیم خلبان شوهرش هست و تصمیم دارند تو تهران چند روز بگردن و از ایرانی ها هم بخوبی یاد می کرد (این سرمهماندار خیلی قد بلند و خوش برخورد بود). بعد از پیاده شدن سریع خودمو به پلیس گذرنامه رسوندم (کارمنداش واقعا خوش برخورد هستند) و از فرودگاه بیرون اومدم و سوار تاکسی فرودگاه شدم (هرچند طبق تجربه قبلی ترجیح می دادم با اتوبوس برم) در طول مسیر هم به سوالات راننده پاسخ دادم و به مشکلات و سختی های زندگیش گوش کردم (خودم را برای پرداخت پول بیشتر آماده کردم). چند وقت از برگشتم گذشته بود که به رایانامه کی ال ام بر خوردم که تاخیر را اطلاع رسانی کرده بود راستش اولش ناراحت شدم که چرا این رایانامه بهم دیر رسیده ولی الان خدا رو شکر می کنم چون اگر دیر راه می افتادم اصلا به هواپیما نمی رسیدم.

سفرنامه هلند - در مسیر بازگشت ۱

چند ساعت زودتر مونده به پرواز سوار قطار شدم تا به موقع به فرودگاه برسم و به علت این که بارم زیاد بود (متاسفانه) در کنار در ورودی نشستم تا مزاحم کسی نشم (قبلا توضیح دادم که قطاراشون چطوریه) بعد عبور از چند ایستگاه، قطار در یکی از ایستگاه ها متوقف شد (بیشتر از زمان معمول) کمی به نظرم غیر عادی اومد چون بیشتر آدما از قطار پیاده شدند و اصلا کسیم سوار قطار نشد تو این فکرا بودم که یادم اومد بلیتم را پرینت نکردم و کلی نگران شدم که چی میشه که بالاخره قطار راه افتاد، اما به نظرم اومد داره به ایستگاه قبلی بر می گرده، شک کردم ولی گفتم اشتباه می کنم تا بالاخره مطمئن شدم که داره بر می گرده، در اولین ایستگاهی که تونستم پیاده شدم و با کلی معطلی سوار قطار بعدی شدم تا به سر جای اولم برگردم (چمدون سنگینم واقعا اذیتم می کرد) در طول مسیر داشت اعلام می کرد (بلندگو قطار و بیسیم مامور قطار) که مشکلی در خط پیش اومده و باید از یک مسیر دیگه به فرودگاه (آمستردام) رفت (مسیر طولانی تر) منم تازه فهمیدم چی شده حالا نمیدونم چون تو اون قست بودم چیزی نشنیدم یا به زبان هلندی اعلام کرده که من نظرم جلب نشده! چون در قطار قبلی در بین سالن ها نشسته بودم اصلا نفهمیده بودم که چه اتفاقی افتاده، از مسئول قطار پرسیدم که چی کار کنم گفت باید قطار را مجددعوض کنی بالاخره به ایستگاهی که باید پیاده می شدم رسیدم (راستش فقط آدمایی که چمدون دستشون بود را دنبال می کردم) با سختی سوار قطار بعدی شدم (دقیق نمی دونستم کدوم قطار را باید سوار شم فقط دنبال سایر آدمای چمدون به دست می دویدم) حتی از یک نفر دیگم پرسیدم اونم گفت منم مسافرم بهتر دنبال همین آدما بریم (قطارها خیلی شلوغ بود و هر چه به آمستردام نزدیک می شدیم شلوغ تر هم می شد) کلی زمان از دست داده بودم اول این که کلی مسیر را برگشتم بعلاوه کلی زمانم برای عوض کردن قطار از دست رفت (به نظرم چهار قطار عوض کردم) از همه بدتر هم هرچی می رفتیم نمی رسیدیم و من هم مطمئن نبودم که این قطار به فرودگاه میره و احتمال اشتباه می دادم! دستامم که کلا از جابجا کردن های چمدون تاول زده بود (همش در حال دویدن و کشیدن بودم بعضی جاها چون چرخ چمدون سرعتم را می گرفت چمدون را کامل بلند می کردم) در ضمن می ترسیدم مسئول قطار آخری بهم گیر بده (دقیق یادم نیست چرا ولی احتمال می دادم که باید بلیت جدید بخرم چون قطارش کمی متفاوت بود) در مدتی هم که تو قطار بودم فقط نگاهم به ساعت بود و دیگه مطمئن شده بودم که نمی رسم! که خدارو شکر بالاخره 45 دقیقه مونده به پرواز به فرودگاه رسیدم نفس راحتی کشیدم (احتمال می دادم که بلیتم را به علت تاخیر باطل کردن) ولی تازه کارم شروع شده بود تو اون فرودگاه بزرگ که هم زمان کلی پرواز داره باید خودم را به گیت مخصوص می رسوندم تازه بلیتم نداشتم و نمی دونستم باید چیکار کنم کل مسیر را داشتم می دویدم که با این جمله بر روی صفحه نمایشگر روبرو شدم: پرواز آمستردام به ایران تاخیر داره، باورم نمی شد! ولی درست بود، پرواز تاخیر داشت ولی باز هم باید می دویدم چون هنوز هم دیر بود!

سفرنامه هلند - خرید

هلند هم از اون دسته کشورایی که شما هر چیزی نیاز داشته باشید می تونید پیدا کنید، در شهرای بزرگتر می تونید به فروشگاه های ایرانی مراجعه کنید و در شهرای کوچکتر اگر ایرانی پیدا نشه می تونید از مغازه ترک ها و عرب ها خرید کنید، برای خرید محصولات خوراکی ارزانتر هم (محصولات کشاورزی، ماهی و ...) می تونید به چند شنبه بازارها مراجعه کنید.

در بعضی شهرها در یک روز مشخص در هفته فروشندگان در مرکز شهر جمع می شوند و به فروش محصولاتشون می پردازند من در یکی از شهرهای کوچک هلند با این چندشنبه بازارها روبرو شدم و تا جایی که دیدم بیشتر غرفه ها مربوط به محصولات کشاورزی و غذاهای دریایی بود که انواع ماهی ها (مثلا) در قیمت هایی مناسب به فروش می رسید البته یک نوع ماهی هم بود که به صورت خام خورده می شد.


 

برای خرید هر گونه مواد خوراکی (گوشت، خوراکی، میوه و ...) باید به سوپرمارکت ها مراجعه کنید البته فروشگاه ها هم با هم تفاوت دارند بعضیاشون شیک تر، منظم تر و با محصولات متنوع تر و بعضیاشون هم ساده تر (قیمت ها هم ارزانتر) هستند (از نظر قیمتی دو سوپر مارکت مشابه از نظر امکانات هم می تونند خیلی با هم تفاوت داشته باشند مثلا یک سوپرمارکت آب میوه را ارزان میده اون یکی نان را). برای خرید مواد و افزودنی های خاص هم باید به مغازه ترک ها (محصولات حلال) یا ایرانی ها مراجعه کنید مثلا یکی از دوستان از فروشگاه ترک ها ارده! گلاب، نون تافتون و ماست (از اونجایی که خوردن ماست خیلی در اونجا رایج نیست (شاید چون غذای برنجی ندارند) برای تشویق کودکان به خوردن ماست از ماست های میوه ای و مغزدار استفاده می کردند که زیاد مورد طبع ما نیست) تهیه می کرد و دیگری خیارشور چون وقتی از خیارشور فروشگاه های هلندی در ساندویچش استفاده کرده بود متوجه شده بود اشتباها خیار شیرین بجای خیار شور خریده! البته در سوپرمارکت ها اگر جنسی نزدیک به تاریخ مصرفش باشه تخفیف می خوره (برای پنیر این اتفاق زیاد میفته) بعلاوه  بعضی فروشگاه ها با بعضی از شرکت های تولید محصولات غذایی ارزان قیمت (کیفیت مناسب ولی دارای بسته بندی ساده) قراردارند که این محصولات دارای قیمت های بسیار مناسبی نسبت به کالای مشابه می باشند. در ضمن در خرید هم متاسفانه از اونجایی که هیچ مطلبی به انگلیسی بر روی مواد غذایی توضیح داده نشده گاهی برای آگاهی از مواد تشکیل دهنده محصول به مشکل می خورید. در مورد خرید میوه هم اگر وزنی بخواهید خرید کنید خودتون میوه را وزن می کنید و بر روی آن قیمت می زنید (با دادن قیمت به ترازو فیش قیمت صادر می شود) البته یادتون باشه در هلند مانند خیلی از جاهای دیگه خیار جز میوه ها نیست همچنین اگر هوس لیمو شیرین هم کردین برای خرید باید به مغازه ایرانی ها مراجعه کنید. در هنگام خرید از سوپر مارکت های هلندی هم بهتر با خودتون ساک دستی همراه ببرید چون برای کاهش مصرف پلاستیک، هیچ چیزی برای حمل خریداتون داده نمیشه (البته ساک های دستی فروخته می شود که می تونید بخرید!) سوپرمارکت ها هم معمولا در ایستگاه های اصلی قطار و در مراکز شهر شعبه دارند البته سوپرمارکت ها اکثرا بیست وچهار ساعته نیستن و زود هم تعطیل می کنند مخصوصا روزای تعطیل که گاهی اصلا نمیشه مغازه باز پیدا کرد (البته بستگی به محل و شهر هم دارند ولی اگر همه جا بسته بود احتمال این که فروشگاه ایستگاه قطار باز باشه از همه بیشتره) پس مواظب باشید که گرسنه نمونید. 

از دیگر فروشگاه های جالب این کشور که نزد توریست ها هم بسیار پر طرفداره مغازه های پنیر فروشی است (البته در سوپرمارکت های بزرگ هم بخشی را به پنیر اختصاص می دهند) که می تونید انواع پنیر از کپک زده (یک نوع پنیر) تا چند صد ساله را در اندازه و وزن های مختلف از این فروشگاه ها تهیه کنید البته همان طور که می دونید این کشور از لحاظ تولید محصولات لبنی بسیار معروف است و به همین خاطر قیمت شیر در هلند بسیار مناسب بود.

برای خرید برند های معروف هم با مراجعه به مرکز شهر همشون را پیدا می کنید (حتی فروشگاه های لباس دست دوم فروشی!) فقط باز هم به علت این که بیشتر تبلیغات هلندیه شاید بعضی از تخفیف ها را از دست بدهید. اگر هم تصمیم به خرید یادگاری دارید به نظرم کفش های چوبی کوچک و نمادهای کوچک هلند (آسیاب بادی، گل لاله و چینی های آبی دلفت) را خریداری کنید چون وزن و حجم زیادی ندارند البته بعد از مراجعه به هر موزه یا مرکز دیدنی می توانید نماد آن محل را از فروشگاه های آن مرکز خریداری کنید، راستی حتما تمام فاکتورهای خریدتون را نزد خودتون نگه دارید (مبلغ خرید نیز مهمه) تا در فرودگاه مالیات پرداختی برای خریداتون را پس بگیرید. (تصاویر از اینترنت)

سفرنامه هلند – روزگذشت

بعضی روزها در این کشور هوا به حدی مه آلود میشد که حتی جلو پاتم نمی تونستی ببینی ولی یک روز که از خواب بیدار شدم پرده را کنار زدم تا ببینم هوا بارونیه یا نه با منظره کاملا عجیبی روبرو شدم (تمام فضا نارنجی بود که احتمالا بخاطر همراهی مه و نور خورشید چنین تصویری ایجاد شده بود)! انقدر هوا عجیب بود که به نظرم رسید خواب می بینم و رفتم مجدد خوابیدم و بعدا فهمیدم چه منظره زیبایی را از دست دادم. صبح بعد از روشن شدن کامل هوا برای پیاده روی بیرون رفتم که در کنار پیاده رو و در کنار یک خودرو پارک شده یک کیف پول پیدا کردم، اطرافم را نگاه کردم ولی در اون روز به علت تعطیلی کسی تو خیابون نبود ترجیحم دادم به کیفه نه نزدیک شم نه دست بزنم و به فکرم رسید به یکی از ساختمان های اطراف اطلاع بدم که خودشون به پلیس اطلاع بدهند که به خونه روبروی خودروی پارک شده مراجعه کردم، زن و شوهر مشغول خوردن صبحانه بودند که با اشاره من مرد به بیرون آمد (از بیرون داخل خونه دیده میشد) و من هم بعد از گفتن ماجرا رفتم کیف را آوردم و بهش تحویل دادم که مرد کلی خوشحال شد و رفت زنش و صدا کرد (یک لحظه فکر کردم از اونجایی که اونجا هرکس چیزی پیدا کنه مال خودشه اینام دارند گولم می زنند) در نهایت متوجه شدم خودروی پارک شده مال خانومش بوده که موقع پیاده شدن کیفش از دستش افتاده. بعد از خداحافظی به مسیر خودم ادامه دادم که به یک بی خانمان مواجه شدم که از من! تقاضای کمک می کرد.

 در ادامه بعد از رسیدن به  یک قبرستان (شامل قبرستان قدیم وجدید)  کنجکاو شدم که درون محوطش را ببینم که بعد از کلی تلاش در ورودی آن را پیدا کردم و کمی وقت خودم را در این قبرستان خلوت گذاراندم، بعد از خواندن فاتحه برای مردگان مجدد به مسیر خود ادامه دادم.

در نهایت به یک پارک رسیدم که کلی پرنده در درون آن زندگی می کردند بعد از نزدیک شدن به آن ها همشون به سمتم به امید غذا هجوم آوردند و من هم مجبور شدم نا امیدشون نکنم! از اونجایی هم که شنیده بودم این پرندگان متعلق به ملکه هستند و کسی نباید بهشون آسیب برسونه کمی ترسیدم! با خودم گفتم یک بار این نونایی که دارم بهشون میدم باعث مرگشون نشه (چند وقت تو کیفم مونده بود)!

بعد از کمی استراحت بر روی صندلی پارک مجدد بارون شروع شد (اگر بارون نیاد باید تعجب کنی) باد هم که از قبل داشت می وزید و من هم از اون جایی که روز تعطیل بود و پرنده در شهر پر نمی زد (در روز های استراحت واقعا استراحت می کنند و شهر کاملا خالی میشه) خودم را سریعتر به محل اقامتم رسوندم.