ستاره مسافر

این وبلاگ داستان پسری است که دوست داشت تاثیر گذار و متفاوت باشه، به همین خاطر تصمیم گرفت ...

ستاره مسافر

این وبلاگ داستان پسری است که دوست داشت تاثیر گذار و متفاوت باشه، به همین خاطر تصمیم گرفت ...

سفرنامه عراق

سفر من به عراق با پروازی قدیمی از شرکت هواپیمایی زاگرس آغاز شد. هواپیما بسیار کهنه به نظر می‌رسید و سالن پرواز به‌طور سطحی رنگ شده بود، تا حدی که قطرات رنگ روی صندلی‌ها مشخص بود!  یکی از تجربه های جالب این سفر همراهان ما در پرواز بودند. با ورود به فضای داخل پرواز با این صحنه روبرو شدم: زمانی که یکی از خانم‌ها باید به درخواست مهماندار در کنار یک آقا می‌نشست اما هر کار می کرد پاهایش خم نمیشد تا بالاخره، او با لبخندی مردد و همراه احترام گفت: "آخه باید کنار آقا بنشینم؟" در نهایت، مسافر دیگری با مهربانی جای خود را با او عوض کرد. همچنین همراه داشتن فلاکس چای توسط مسافران به واسطه علاقشون به چای تازه دم و تا آرامی عجیب فضای داخل هواپیما در زمان پرواز، تفاوت های دیگر این پرواز با پروازهای گذشته ام بود؛ شاید این آٰرامی به دلیل نگرانی از تجربه پرواز بود، خلاصه مسافران دلنشینی بودند البته، باید اشاره کنم که کادر مهمانداران در این پرواز به‌طرز بسیار غیرمحترمانه‌ای با مسافران رفتار می‌کردند (بدترین تجربه پرواز) و این تجربه تلخی از پروازهای داخلی و ادب کارکنان با مردمی مهربان و دوست داشتنی بود. واقعا این رفتارها باعث شرمندگیست.

ورود به عراق تجربه‌ای کاملاً متفاوت بود. به‌جز رفتار تند پلیس گذرنامه، همه‌چیز تا پیش از خروج از فرودگاه عادی به نظر می‌رسید. اما وقتی از فرودگاه خارج شدم و ماشین‌های نظامی تیرخورده را دیدم، فهمیدم که وارد دنیایی متفاوت شده‌ام. فضای بیرون فرودگاه، به‌جز در داخل خودروها، نشانی از پاکیزگی و نظم نداشت. جاده‌ها تمیز نبودند و سیگار کشیدن در هر مکانی، از راننده تاکسی گرفته تا مغازه‌دارها، امری رایج بود. نکته جالب دیگر، تعداد زیاد تاکسی‌های زردرنگ ایرانی بود. عدم وجود علائم راهنمایی در جاده‌ها و نظم رانندگی و راه دادن رانندگان به یکدیگر نیز جالب توجه بود. همچنین به نظرم میتونست ایده خوبی باشد تا رانندگان محصولات خودشون را همچون پروازهای ارزان (مانند شرکت رایان ایر) به مسافران به عنوان جنس اصل عرضه کنند. همچنین، دیدن سگ‌های کشته‌شده در جاده‌ها و بچه‌هایی که در هوای بسیار گرم تابستان در زمین‌های خاکی فوتبال بازی می‌کردند، از تجربیات متفاوت این سفر بود.

با وجود شرایط جنگ‌زده کشور، به نظرم عراق یکی از زیباترین کشورهایی بود که تا به حال دیده‌ام. پس از این سفر، متوجه شدم چرا تمدن‌های باستانی و حکومت‌ها در این منطقه شکل گرفته‌اند. هر گوشه‌ای از این کشور حاوی آثار تاریخی و داستان است و باید به تک تک نقاط آن سفر کرد. متأسفانه، شرایط این سال های عراق فرصتی برای بهره‌برداری از این زیبایی‌های طبیعی و تاریخی فراهم نکرده است.

در این سرزمین با وجود گرمای شدید هوای تابستان، درخت‌ها طراوت بسیار خاصی داشتند و میوه‌ها خوش رنگ بودند. یکی از زیباترین مناظر عمرم را در سفر به سامرا دیدم؛ رودخانه‌ای طولانی که در عین گرمای طاقت‌فرسا، درخششی خاص در طول مسیر داشت. در ابتدای سفر، نگران امنیت بودم اما با گذر زمان، زیبایی‌های معنوی و جغرافیایی این کشور باعث شد نگرانی‌هایم فراموش شوند. به نظرم معماری شهری عراق بسیار شلوغ بود حتی شلوغتر از کشور خودمان (چیزی که من نمیپسندم). البته برخلاف عدم ظرافت سنگ‌کاری‌های کشور ما، در عراق دقت بیشتری در کارها از جمله سنگفرش حرم ها دیده می‌شد که همچنان این بی ظرافتی سنگفرش های کشور ما برای من مساله است! شاید بهتر باشه کاری را انجام نداد اگر قرار است بد انجام شود. در میان شهرهایی که توفیق بازدید داشتم به نظرم شهر کاظمین از نظر نظم در سطح بالاتری قرار داشت. حتی خادمان آنجا نظم و احترام بیشتری از خود نشان می‌دادند.

با توجه به مطالب موجود از فضای معنوی این سرزمین کمتر از این مورد نوشتم هرچند که تمام سفر را به شکل غیر قابل وصفی تحت شعاع قرار می دهد. به نظرم تجربه اماکن مذهبی عراق به دلایل مختلف کاملاً متفاوت از حرم‌های زیارتی کشور خودمان بود که در این نوشته به آن نمی‌پردازم. اما، خاطره اینکه به‌طور اتفاقی مجبور شدم یک خانم سالمند را با صندلی چرخدار به زیارت ببرم و مهر و محبت او بعد از زیارت و یا خرید بادبزن حصیری از یک خانم سالخورده از تجربه‌ های خاص این سفر بود. درس خواندن در حرم و تبرک کردن مدادهای امتحان، بازار کتاب فروشی در نجف، قبرستان وادی السلام، آشنایی با مجاهدت های علما در فضای خاص دوران صدام، فضای امنیتی سامرا نیز از لحظات به‌یادماندنی این سفر بود همچنین در نهایت، رفتار مدیر گروه ما نیز بسیار جالب بود. او با لبخند و بدون توجه به اعتراضات بالا، همیشه مسائل را به‌خوبی حل می‌کرد.

 عراق بیست و نهمین کشوری بود که به آن سفر کرده‌ام و با وجود برخی سختی های سفر، این کشور پر رمز و راز جز معدود کشورهایی است که مشتاقم بارها به آن سفر کنم. این سفر واقعا قابل توصیف نیست و باید تجربه کرد؛ این سرزمین برای هر سلیقه‌ای، تجربه‌های نابی در خود جای داده است. 

سفرنامه آلمان

در این سال‌ها به تعدادی از شهرهای آلمان از جمله برلین، هامبورگ، برمن، دوسلدورف و آخن سفر کرده‌ام. با توجه به شباهت‌های زیادی که این شهرها دارند، به‌ویژه از دیدگاه فردی که سال‌ها در هلند دانشجو بوده، تصمیم دارم تا جایی که حافظه یاری کند، چند خطی درباره بعضی از این شهرها بنویسم.

برلین

برلین، پایتخت آلمان شهری بزرگ و پر از تنوع است، این شهر به عنوان یک مرکز چندفرهنگی، ترکیبی از مردم با ملیت‌های مختلف را در خود جای داده است. در برلین احساس می‌کنید که هر کسی می‌تواند بخشی از این جامعه باشد. برلین پر از جاذبه‌های دیدنی است. از دیوار برلین و موزه‌های مرتبط با جنگ جهانی دوم گرفته تا دروازه براندنبورگ و خیابان مشهور، این شهر برای دوستداران تاریخ و هنر مکان‌های زیادی برای بازدید دارد. در این شهر بیشترین مهاجران ترک ها هستتند بر خلاف هلند و فرانسه که بیشتر مراکشی ها هستند! برلین برخلاف پایتخت بودن ارزانتر از خیلی پایتخت های اروپایی و حتی شهرهای آلمان است البته خیلی از مغازه ها همچنان درخواست پول نقد می کنند و پرداخت با کارت در بعضی فروشگاه اصلا پذیرفته نیست! برخلاف انتظار در برلین کمتر با آثار و اتفاق های جنگ جهانی و رهبر آن دوره کشور آلمان روبرو می شوید و بیشتر به نظر میاد این قسمت را از تاریخ پاک کرده اند! و البته ظاهرا بیشترین تمرکز بر دیوار برلین و داستان های آلمان شرقی و غربی است! در آلمان به وضوح استرس در چهره آدم ها و رانندگی ها موج میزند. همچنین به نظرم در آلمان نسبت به سایر کشورها خودرو های مدرنتر و بزرگتری در سطح خیابان ها تردد دارند! در ضمن به شکل عجیبی هم در همه شهرهای بزرگ همیشه خیابان ها در حال تعمیر و بازسازی هستند که این بخش ها از خیابان با محافظ‌های پلاستیکی محصور شده‌اند.

هامبورگ

هامبورگ، یکی از بزرگترین شهرهای آلمان و یکی از مهمترین بنادر اروپا است. با اینکه از لحاظ اقتصادی شهری ثروتمند به شمار می‌رود، اما از نظر مناظر طبیعی و جاذبه‌های دیدنی شاید به اندازه دیگر شهرهای آلمان جذاب نباشد. هامبورگ برای من شهری خاکستری است (شاید همیشه چون در سرما به آن جا سفر کردم)؛ چراغ‌های راهنمایی متفاوت، خیابان‌ها  پهن و بی‌نظم (به واسطه رانندگی و تعمیرات خیابان) و پیاده‌روهای بزرگ و پرجمعیت، اما بدون جذابیت خاصی برای گردشگران است (از نظر من). دریاچه آلستر در مرکز شهر یکی از معدود نقاط طبیعی و زیبا است که در نزدیکی آن مسجد زیبای امام علی علیه السلام هامبورگ نیز که یکی از نمادهای فرهنگی شهر شهر هامبورگ است،‌ قرار دارد. در این شهر نیز همچون سایر شهرهای آلمان مهاجران ترک در اکثریت قرار دارند و البته مغازه‌ها و رستوران های ایرانی نیز بسیار به چشم می خورند. 

برمن

برمن، یکی از شهرهای کوچک‌تر آلمان، با فضایی آرام و دلپذیر، مقصد مناسبی برای کسانی است که به دنبال محیطی آرام‌تر و دوستانه‌تر هستند. برخلاف تصور من این شهر با معماری خاص، مجسمه ها.و نمادها و خیابان‌های باریکش، حس آرامش و زیبایی خاصی دارد. برمن با جامعه‌ای کوچک‌تر از برلین یا هامبورگ، محیطی ساده و دلپذیر برای مسافران فراهم کرده است که البته در زمانی کوتاه می توان از کل شهر بازدید کرد. مکان‌های دیدنی برمن شامل ساختمان‌های تاریخی و میدان‌های قدیمی است. یکی از جاذبه‌های مشهور این شهر، "مجسمه نوازندگان برمن" است که بر اساس افسانه‌ای قدیمی ساخته شده است. 

هرکدام از این شهرها جنبه‌های منحصربه‌فرد خود را دارند. برلین با ترکیبی از تاریخ و هنر، هامبورگ با بنادر و اقتصاد قوی، و برمن با معماری زیبا و آرامش خاص خود، تجربه‌های متفاوتی از آلمان را ارائه می‌دهند. هرچند که برلین شاید برای گردشگران جذاب‌تر باشد، اما هر شهری در این کشور داستان و ویژگی‌های خاص خود را دارد.

سفرنامه ژاپن

یکی از تاثیر گذارترین تجربیات زندگی من، سفر به ژاپن بود. این سفر، سفری بود که در ابتدا، نمی‌دانستم چه تجربه منحصر‌به‌فردی در انتظارم است. ژاپن کشوری است که ترکیبی از فناوری پیشرفته و فرهنگ عمیق در آن موج می‌زند؛ کشوری که در آن مشکلات معنایی ندارند، زیرا برای هر مسئله‌ای سال‌ها پیش راه‌حلی پیدا کرده‌اند که همچنان به‌خوبی کار می‌کند. بعد از بازگشت از ژاپن، اروپا در مقایسه با آن، همچون منطقه‌ای عقب‌افتاده برای من به نظر می‌رسید.

راه‌حل

وقتی گفته می شود ژاپنی‌ها برای هر مشکل راه‌حلی دارند، منظورم این است که حتی در فرودگاه، جزئیات کوچک نیز به دقت طراحی شده‌اند. به‌عنوان مثال، چمدان‌ها را بدون نیاز به خم شدن و فشار آوردن به کمر، می‌توان روی وزنه گذاشت چون وزنه هم سطح زمین طراحی شده است. با یک کارت شهری، می‌توان نه‌تنها از سیستم حمل‌ونقل عمومی استفاده کرد، بلکه از دستگاه‌های خودکار نوشیدنی سرد و گرم خرید. حتی اگر در اتوبوس پول خرد نداشته باشید، نیازی به نگرانی نیست؛ یک نفر به کمک می‌آید و پول شما را خرد کرده و با بروشور، طریقه خرید بلیت را نشان می‌دهد. در ژاپن چیزی به نام مشکل شماست معنایی ندارد! حتی در داخل قطارهای قدیمی نیز نوآوری مشهود است. صندلی‌ها بر اساس جهت حرکت تنظیم می‌شوند و ثابت نیستند، که این تجربه سفر را راحت‌تر و لذت‌بخش‌تر می‌کند.

حل مشکلات، نه تجملات

به نظرم (به عنوان یک توریست) در فرهنگ ژاپنی، هدف اصلی رفع مشکلات و نیازهای روزمره است، نه ساخت ابزارهای پر زرق و برق. در طراحی شهری و ساختمان ها، اهمیت طبیعت به‌وضوح دیده می‌شود، و تجملات جایی در شهر ندارند. شاید یکی از دلایل این رویکرد ساده‌گرایی، نقش مهم زلزله در طراحی ساختمان‌ها و شهرها باشد. در این کشور، دستگاه‌های قدیمی که سال ها پیش ساخته اند، همچنان به‌خوبی کار می‌کنند و بسیاری از مشکلات را حل کرده‌اند؛ از سیستم‌های حمل‌ونقل عمومی گرفته تا دستگاه‌های فروش بلیت که سال ها پیش به گونه ای طراحی شدند که نیاز مسافرین را به بهترین شکل برطرف کنند. بنابراین نیازی به صرف هزینه و جابجایی با سیستم های جدید و دیجیتال نیست! چون هنوز چرخ دنده ها  کار خود را به شکل عالی انجام می دهند.

سنت‌ها و رفتارهای اجتماعی

سنت‌ها و فرهنگ ژاپنی نیز به‌وضوح در تمام جنبه‌های زندگی روزمره به چشم می‌آیند. از جمله جداسازی خانم‌ها و آقایان در برخی مکان‌ها، ممنوعیت صحبت کردن در مکان‌های عمومی، بد دانستن تتو، و الزام به درآوردن کفش‌ها در مکان‌های عمومی، هتل‌ها و حتی دانشگاه‌ها (در بعضی بخش ها). رفتارهای دیگری نیز مثل تمیز کردن چمدان‌ها در فرودگاه، گذاشتن پول در ظرف به‌جایمستقیم دادن به دست فروشنده، و بد دانستن انعام، نشان‌دهنده احترام و نظم خاصی در این جامعه است. یکی از ویژگی‌های برجسته ژاپن، داشتن سوپرمارکت‌های ۲۴ ساعته و قطارهایی است که دقیقا سر ثانیه حرکت می‌کنند. همچنین توالت‌های عمومی بسیار تمیز و مدرن، نمازخانه های بسیار تمیز در تمام مراکز و ایستگاه ها، طراحی خودروها با توجه به نیاز کشور که دارای فضایی محدود و پارکینگ‌های مینیاتوری است،‌شکل زیبای شیرینی ها و شباهت محصولات خوراکی با تصویر آن،‌ ماکت غذاها در ویترین رستوران ها،  عدم دیدن کارتن خواب در پایتخت، شکل های متفاوت دریچه چاه های فاضلاب در سطح شهر نیز بخشی از این تجربه بود. فکر میکنم حمام و دستشویی هم بخش مهمی  از زندگی افراد را در این سرزمین تشکیل می دهد که با حفظ سنت ها  و بدون هیچ کپی برداری بسیار مدرن شده اند!

از رویاها تا راه‌حل‌ها

در ژاپن، همه چیز با دقت و نظم انجام می‌شود. از مسئول قطار که با دقت ساعت خود را برای رعایت زمان بررسی می‌کند، تا تاکسی‌هایی که از بیرون کلاسیک به نظر می‌رسند اما در داخل با تجهیزات مدرن مجهز شده‌اند. حتی در بسته‌های آدامس، کاغذی برای پیچیدن آدامس جویده‌شده وجود دارد و قاشق‌هایی به‌طور ویژه طراحی شده‌اند تا برای افرادی که دچار لرزش شدید دست هستند مناسب باشند (توانمند کردن مهم است). هوای توکیو پاک است، آسمان آبی، و هیچ زباله‌ای در خیابان‌ها دیده نمی‌شود، هرچند که جالب است هیچ سطل زباله‌ای هم وجود ندارد! در ابتدا، دیدن شخصیت‌های کارتونی و عروسک‌هایی که جوانان به لباس‌هایشان آویزان کرده بودند برایم عجیب بود، اما این سفر به من فهماند که باید رؤیا داشت و هر مشکلی فقط یک مشکل شخصی نیست. با پیدا کردن راه‌حلی برای یک مشکل، می‌توان آن را برای همه حل کرد.

ژاپن به من نشان داد که زندگی با نظم، احترام به زمان و هماهنگی با طبیعت می‌تواند به ایجاد جامعه‌ای پویا و موفق منجر شود. این سفر برای من نقطه عطفی بود، زیرا متوجه شدم که تجمل همیشه معادل توسعه نیست و می‌توان با حفظ فرهنگ به پیشرفت دست یافت. هیچ‌گاه لحظه‌ای را فراموش نمی‌کنم که در شب سوار بر ترمی خودران در میان ساختمان‌های بلند در حال حرکت بودن که مدیران و کارمندانی را در این ساختمان ها دیدم که تا آن وقت شب با لباس های رسمی دور میزها مشغول کار و جلسه بودند.

سفرنامه بلژیک و لوکزامبورگ

در سال پیش به کشورهای بلژیک، لوکزامبورگ و لیختن‌اشتاین سفری بسیار کوتا داشتم. البته ممکن است برداشت‌های من در این مدت کوتاه چندان دقیق نباشند، اما این‌ها دیدگاه‌هایی است که در ذهنم به جا مانده‌اند.

بروکسل: هرج و مرج

بروکسل، پایتخت بلژیک، شهری است که شاید نتوان به راحتی با آن ارتباط برقرار کرد (یا دوست دارید یا ندارید). در مرکز شهر، شلوغی بیش از حد ناشی از حضور توریست‌ها و ازدحام جمعیت، فضایی پر از هرج و مرج ایجاد کرده است. زمین های کنده شده، سنگفرش‌های نامرتب و مرکز شهری کثیف، به همراه کافه‌های بی‌شمارو شلوغ در کنار خیابان و اسکوترهای برقی که در میان مردم و خودروها در حال حرکت‌اند، به نوعی نظم شهر را به چالش کشیده است. علاوه بر این، دیدن افراد بی‌خانمان و کارتن خواب با جملاتی کاملا تند نسبت به زندگی در بلژیک و موش‌های بزرگ در برخی نقاط، فضای ناخوشایندی به بروکسل می‌بخشد. درهنگام سفر من هم با صحنه عجیبی روبرو شدم پلیس های زیادی دور یک فرد که تیر خورده بود (احتمالا مجرم) جمع شده بودند که حس عدم امنیت کاملا برمن القا شد. در این شهر تعداد شهروندهای رنگین پوست بسیار به چشم می آید. در مقایسه با هلند ایستگاه های قطار و ناوگان حمل و نقل عمومی قدیمی تر است که با گذر از مرز کاملا قابل مشاهده است البته هیچ گیتی برای چک کردن بلیط در قطار وجود نداشت. در طول این سفر کوتاه، نتوانستم با بروکسل ارتباط برقرار کنم و بیشتر حس بی‌نظمی و آشفتگی را تجربه کردم ولی البته دوستم بسیار تحت تاثیر شهر قرار گرفته بود. راستش به نظرم از شهری که نماد آن کودکی است که ادرار می کند  نمی توان انتظار بالایی داشت. همچنین در سفرم به شهر آنتورپ شلوغی شهر و رستوران ها به علت حضور توریست ها بسیار برای من عجیب بود با اینکه نقاط دیدنی شهر بسیار بسیار محدود هستند. البته هرج و مرج همچون بروکسل نبود ولی حضور دسته توریست ها و شلوغی کافه ها برای من عجیب بود که شاید بخاطر پرواز های ارازنتر ورودی به اروپا از طریق بلژیک است که مسافران زیادی جذب می شوند.

لوکزامبورگ: آرامش

لوکزامبورگ، کشوری کوچک و کمتر شناخته‌شده در قلب اروپا، تجربه‌ای کاملاً متفاوت نسبت به بروکسل به من ارایه داد. این شهر کوچک، فضایی آرام و منظم داشت و به نظر می‌رسید که زندگی در آن با آرامش بیشتری جریان دارد. هرچند که لوکزامبورگ ممکن است به اندازه دیگر مقاصد توریستی شناخته‌شده نباشد، اما بازدید از آن حس دلپذیری از سکوت و آرامش را به ارمغان آورد. یکی از نکات جالب توجه، چندفرهنگی بودن لوکزامبورگ بود. مردمانی از ملیت‌ها و فرهنگ‌های مختلف در این شهر زندگی می‌کنند و این ترکیب فرهنگی، حس منحصر‌به‌فردی به فضا بخشیده است. شاید به همین دلیل، لوکزامبورگ به عنوان مقصدی جذاب برای کسانی که به دنبال آرامش هستند، انتخاب مناسبی باشد، البته نباید انتظار دیدنی دیدنی خاصی را هم داشت. شاید مهترین تفاوتی که در شهر دیدم وجود حمل و نقل عمومی رایگان در سطح شهر بود.

لیختن‌اشتاین: کوچک

لیختن‌اشتاین، برخلاف اسم پیچیده اش، کشوری بسیار کوچک با ۴۰ هزار جمعیت کشوری کمتر شناخته‌شده در اروپا، بسیار شبیه به لوکزامبورگ بود؛ شهر و کشوری (شاید محله) آرام که آرامش را برای بازدیدکنندگان به ارمغان می‌آورد. هرچند که این کشور کوچک و کم‌جمعیت است و شاید به عنوان یک مقصد توریستی معروف نباشد و فقط باید بصورت عبوری از آن گذر کرد، اما برای کسانی که به دنبال مکانی دور از شلوغی و پر از آرامش هستند، لیختن‌اشتاین می‌تواند یک گزینه عالی باشد همچنین فکر میکنم با توجه به عدم وجود مالیات در این کشور پادشاهی فعالیت های اقتصادی در این کشور رونق دارد. در ضمن شهروندان این کشور فکر میکنم بتوانند به تمام آرزوهایشان برسند! مثلا اگر تصمیم بگیرند می توانند عضو هر تیم ملی کشورشون که دلشان بخواهند به علت جمعیت کم بشوند شاید حتی انتخاب هر ورزشی شما را بصورت خود به خود وارد تیم ملی کند!


سفرنامه سوییس

سوییس، با مناظر طبیعی خیره‌کننده و سطح رفاه بالای زندگی، همواره به‌عنوان یکی از مقاصد محبوب اروپایی برای سفر شناخته شده است. با این حال، تجربه من از سفری کوتاه به این کشور چندان دلپذیر نبود و انرژی مثبتی از فضای شهری و مردم دریافت نکردم. شاید این حس ناشی از آب و هوای سرد و بارانی بود که در زمان سفر (فصل سرد) حاکم بود. با وجود این، طبیعت زیبای سوییس همچنان یکی از جاذبه‌های برجسته این کشور است که بسیاری از افراد، آن را تحسین می‌کنند.

سوییس یکی از کشورهای گران اروپایی است، یکی از تفاوت‌های جالب در این کشور، طراحی خاص پلاک خودروهاست. در حالی که پلاک عقب ماشین‌ها به‌طور معمول و استاندارد طراحی شده، پلاک جلوی خودروها کوچک و متفاوت است. این موضوع در کنار سیستم قدیمی پرداخت با سکه برای خدماتی مانند پارکینگ، حس خاصی از ترکیب سنت و مدرنیته به شهرهای این کشور می‌دهد.

یکی دیگر از مواردی که توجهم را جلب کرد، نظم و رفاه قابل‌توجهی است که به تمام نقاط کشور رسیده است؛ حتی در دورافتاده‌ترین مناطق نیز زیرساخت‌های مناسب و امکانات رفاهی به‌خوبی فراهم شده‌اند. همچنین خط‌های عابر پیاده به رنگ زرد، نشان‌دهنده رویکرد متفاوت سوییس نسبت به قوانین راهنمایی و رانندگی است. علاوه بر آن، نمادهای صلیب که در جاده‌ها و مناطق مختلف به‌وفور دیده می‌شود، برایم جالب بود؛ به‌ویژه که سوییس را کشوری مذهبی نمی‌دانستم.

تجربه‌ای متفاوت از سفرم، اقامت در هتلی در بالای کوه بود که بعداً متوجه شدم متعلق به کلیساست. این هتل کاملاً خودگردان اداره می‌شد و به‌ویژه برای ما که در شبی تاریک به آنجا رسیدیم، حس عجیبی از مخلوق بودن را القا کرد.

یکی دیگر از نکات غیرمنتظره، عدم تسلط مردم به زبان انگلیسی، حتی در مناطق توریستی بود (فروشنده بلیط). این موضوع برای من جالب بود چون انتظار داشتم انگلیسی زبانی رایج باشد. با این حال، عدم تسلط به انگلیسی نکته منفی نبود، بلکه برخلاف پیش‌فرض‌های من بود.

فرهنگ غذایی سوییس نیز با کشور ما هم شباهت هایی داشت. خیار، ترب، و گوجه‌فرنگی بخشی از وعده‌های غذایی روزمره، به‌ویژه صبحانه، در این کشور هستند؛ مشابه آنچه در فرهنگ غذایی ما نیز رایج است.

سفر کوتاه من به زوریخ و مناطق کوهستانی نزدیک به مرز اتریش، با تمام تفاوت‌ها و شباهت‌هایش به دیگر کشورهای اروپایی، تجربه‌ای متفاوت بود. اگرچه از انرژی شهری و مردم سوییس چندان احساس مثبتی دریافت نکردم، نمی‌توان انکار کرد که طبیعت این کشور تجربه‌ای متفاوت را برای هر مسافری به ارمغان می‌آورد.

پینوشت: با توجه به افزایش تعداد سفرنامه‌های خوب و دقیق در فضای مجازی طی سال‌های اخیر، در نوشته‌هایم تمرکز بیشتری بر تفاوت‌ها و تجربیات (از دید شخصی) خواهم داشت.