سفر من به عراق با پروازی قدیمی از شرکت هواپیمایی زاگرس آغاز شد. هواپیما بسیار کهنه به نظر میرسید و سالن پرواز بهطور سطحی رنگ شده بود، تا حدی که قطرات رنگ روی صندلیها مشخص بود! یکی از تجربه های جالب این سفر همراهان ما در پرواز بودند. با ورود به فضای داخل پرواز با این صحنه روبرو شدم: زمانی که یکی از خانمها باید به درخواست مهماندار در کنار یک آقا مینشست اما هر کار می کرد پاهایش خم نمیشد تا بالاخره، او با لبخندی مردد و همراه احترام گفت: "آخه باید کنار آقا بنشینم؟" در نهایت، مسافر دیگری با مهربانی جای خود را با او عوض کرد. همچنین همراه داشتن فلاکس چای توسط مسافران به واسطه علاقشون به چای تازه دم و تا آرامی عجیب فضای داخل هواپیما در زمان پرواز، تفاوت های دیگر این پرواز با پروازهای گذشته ام بود؛ شاید این آٰرامی به دلیل نگرانی از تجربه پرواز بود، خلاصه مسافران دلنشینی بودند البته، باید اشاره کنم که کادر مهمانداران در این پرواز بهطرز بسیار غیرمحترمانهای با مسافران رفتار میکردند (بدترین تجربه پرواز) و این تجربه تلخی از پروازهای داخلی و ادب کارکنان با مردمی مهربان و دوست داشتنی بود. واقعا این رفتارها باعث شرمندگیست.
ورود به عراق تجربهای کاملاً متفاوت بود. بهجز رفتار تند پلیس گذرنامه، همهچیز تا پیش از خروج از فرودگاه عادی به نظر میرسید. اما وقتی از فرودگاه خارج شدم و ماشینهای نظامی تیرخورده را دیدم، فهمیدم که وارد دنیایی متفاوت شدهام. فضای بیرون فرودگاه، بهجز در داخل خودروها، نشانی از پاکیزگی و نظم نداشت. جادهها تمیز نبودند و سیگار کشیدن در هر مکانی، از راننده تاکسی گرفته تا مغازهدارها، امری رایج بود. نکته جالب دیگر، تعداد زیاد تاکسیهای زردرنگ ایرانی بود. عدم وجود علائم راهنمایی در جادهها و نظم رانندگی و راه دادن رانندگان به یکدیگر نیز جالب توجه بود. همچنین به نظرم میتونست ایده خوبی باشد تا رانندگان محصولات خودشون را همچون پروازهای ارزان (مانند شرکت رایان ایر) به مسافران به عنوان جنس اصل عرضه کنند. همچنین، دیدن سگهای کشتهشده در جادهها و بچههایی که در هوای بسیار گرم تابستان در زمینهای خاکی فوتبال بازی میکردند، از تجربیات متفاوت این سفر بود.
با وجود شرایط جنگزده کشور، به نظرم عراق یکی از زیباترین کشورهایی بود که تا به حال دیدهام. پس از این سفر، متوجه شدم چرا تمدنهای باستانی و حکومتها در این منطقه شکل گرفتهاند. هر گوشهای از این کشور حاوی آثار تاریخی و داستان است و باید به تک تک نقاط آن سفر کرد. متأسفانه، شرایط این سال های عراق فرصتی برای بهرهبرداری از این زیباییهای طبیعی و تاریخی فراهم نکرده است.
در این سرزمین با وجود گرمای شدید هوای تابستان، درختها طراوت بسیار خاصی داشتند و میوهها خوش رنگ بودند. یکی از زیباترین مناظر عمرم را در سفر به سامرا دیدم؛ رودخانهای طولانی که در عین گرمای طاقتفرسا، درخششی خاص در طول مسیر داشت. در ابتدای سفر، نگران امنیت بودم اما با گذر زمان، زیباییهای معنوی و جغرافیایی این کشور باعث شد نگرانیهایم فراموش شوند. به نظرم معماری شهری عراق بسیار شلوغ بود حتی شلوغتر از کشور خودمان (چیزی که من نمیپسندم). البته برخلاف عدم ظرافت سنگکاریهای کشور ما، در عراق دقت بیشتری در کارها از جمله سنگفرش حرم ها دیده میشد که همچنان این بی ظرافتی سنگفرش های کشور ما برای من مساله است! شاید بهتر باشه کاری را انجام نداد اگر قرار است بد انجام شود. در میان شهرهایی که توفیق بازدید داشتم به نظرم شهر کاظمین از نظر نظم در سطح بالاتری قرار داشت. حتی خادمان آنجا نظم و احترام بیشتری از خود نشان میدادند.
با توجه به مطالب موجود از فضای معنوی این سرزمین کمتر از این مورد نوشتم هرچند که تمام سفر را به شکل غیر قابل وصفی تحت شعاع قرار می دهد. به نظرم تجربه اماکن مذهبی عراق به دلایل مختلف کاملاً متفاوت از حرمهای زیارتی کشور خودمان بود که در این نوشته به آن نمیپردازم. اما، خاطره اینکه بهطور اتفاقی مجبور شدم یک خانم سالمند را با صندلی چرخدار به زیارت ببرم و مهر و محبت او بعد از زیارت و یا خرید بادبزن حصیری از یک خانم سالخورده از تجربه های خاص این سفر بود. درس خواندن در حرم و تبرک کردن مدادهای امتحان، بازار کتاب فروشی در نجف، قبرستان وادی السلام، آشنایی با مجاهدت های علما در فضای خاص دوران صدام، فضای امنیتی سامرا نیز از لحظات بهیادماندنی این سفر بود همچنین در نهایت، رفتار مدیر گروه ما نیز بسیار جالب بود. او با لبخند و بدون توجه به اعتراضات بالا، همیشه مسائل را بهخوبی حل میکرد.
عراق بیست و نهمین کشوری بود که به آن سفر کردهام و با وجود برخی سختی های سفر، این کشور پر رمز و راز جز معدود کشورهایی است که مشتاقم بارها به آن سفر کنم. این سفر واقعا قابل توصیف نیست و باید تجربه کرد؛ این سرزمین برای هر سلیقهای، تجربههای نابی در خود جای داده است.
سلام وقت بخیر ، راستش نمیدونم چه جوری شروع کنم اول اینکه وبلاگ تون خیلی قشنگه و برام جای تعجب داشت که هنوز بعضی ادما هستن از وبلاگ برای ثبت خاطرات استفاده میکنن واقعا لذت بخش بود موفق باشید و دیگه اینکه منم قصد مهاجرت دارم ایکاش میتونستم یه راه ارتباطی باهاتون داشته باشم نمیدونم تو این مسیر اپلای حس کردید یا نه وسایل کمک کننده زیادن مثل یوتیوب و اینستا ولی گاهی ادم به یکی نیاز داره هر قسمت این اپلای رو که انجام میده بهش بگه درسته اون شک تو دل و از بین ببره اولین باره اینجوری با کسی که نمیشناسم حرف زدم شاید چون دیدن یه وبلاگ نویس انقدر خوشحالم کرد بازم ممنون
سلام بسیار ممنونم از لطف شما، ان شاالله در این مسیری که شروع کردید بهترین ها براتون پیش بیاد. متاسفانه برای من امکان خارج از این وبلاگ برای من مهیا نیست، ولی به سوال های اینجا در حد توان پاسخگو خواهم بود.