ستاره مسافر

این وبلاگ داستان پسری است که دوست داشت تاثیر گذار و متفاوت باشه، به همین خاطر تصمیم گرفت ...

ستاره مسافر

این وبلاگ داستان پسری است که دوست داشت تاثیر گذار و متفاوت باشه، به همین خاطر تصمیم گرفت ...

هوش، عقل خردمندی

خیلی وقتا کلمات هوش، عقل و خردمندی را به جای هم و درجای نادرست استفاده میکنیم! ولی آیا به معانی این کلمات فکر کردین؟! آدم باهوش، عاقلم هست؟ یا عاقل، خردمندم هست؟

هوش: یک توانایی خدادادی است و هرکس میتونه ازش بهره مند باشه!!! مثل توانایی بدنی!!! پس داشتنش امتیازی نیست (البته به نظرم شناخت و استفاده درست ازش امتیازه).

عقل: همان توانایی تحلیل و منطق است که آسون بدست نمیاد!!! پس ممکنه یکی باهوش باشه ولی بی عقل باشه! شاید یک استاد دانشگاه باهوش باشه ولی بی نهایت بی عقل باشه.

خردمند: یک شخص ممکن است باعقل باشد ولی با این عقل و منطقش دزدی و نامردی کند و حتی زیرآب زنی!!! پس عقل هم برای خوب بودن کافی نیست! شخص خردمند اخلاق را با عقل همراه میکند و یک انسان قابل ستایش میشود.

سفرنامه میلان

میلان شهری صنعتی، مدرن (نسبت به سایر شهرهای ایتالیا) و مرکز مد، طراحان و هنرمندان ایتالیاست. معمولا مسافران در سفر به میلان در اولین گام وارد ایستگاه مرکزی قطار میلانو چنتراله Milano Centrale می شوند که دارای معماری منحصر به فردیست (برج یونی کردیت در نزدیکی این محل قرار دارد). 

از ایستگاه قطار می توان با استفاده از تراموا، مترو (زیر ایستگاه مرکزی قطار) و اتوبوس به سایر نقاط شهر سفرکنید. برای خرید بلیط وسایل نقلیه عمومی میتوان از دستگاه های خودکار استفاده کرد و با توجه به مدت سفر بلیط یک سفره، دو سفره یا چند روزه خریدارکرد (با خرید بلیط میتوان از هر وسیله نقیله عمومی استفاده کرد) توجه کنید که باید بلیطتون را بعد از ورود به وسیله نقلیه مورد نظر تایید کنید. همچنین میتوانید در ایستگاه قطار یا هواپیما کارتMilano Card  رو خریداری کنید. با داشتن این کارت شما میتونید از حمل و نقل عمومی به صورت رایگان، و از تخفیف خدمات پزشکی و ورودی موزه ها و تبدیل ارز و مراکز خریدی که با این کارت قرار داد دارند استفاده کنید.قیمت این کارت ها 6.50 یورو برای 1 روز و 13 یورو برای 3 روز می باشد. همچنین مانند سایر شهرهای بزرگ اروپا برای بازدید از نقاط دیدنی ازHop-on Hop-off که از 20 یورو برای یک روز شروع شده و تا 25 یورور که 48 ساعت اعتبار دارد، استفاده کرد. این اتوبوس ها دارای 3 خط هستند خط A قرمز رنگ است، خط B که آبی است و خط C سبز رنگ است و اتوبوس ها در هر 45 دقیقه در اماکن توریستی توقف دارند به جز خط C که هر 1 ساعت یک بار می آید.

 مهمترین نقطه دیدنی شهر بزرگ میلان کلیسای دومو Duomo (بازدید رایگان، بازدید از پشت بام 5 یورور، استفاده از آسانسور+3 یورو) میباشد. در بلندترین قسمت این کلیسا (سومین کلیسای بزرگ دنیامجسمه طلایی مریم مقدس معروف به مدوننا قرار دارد، علاوه بر معماری ساختاری و در برنزی این کلیسا، معماری داخلی آن نیز تحسین برانگیزست. در ضمن شاید مهمترین مجسمه این کلیسا مجسمه سن بارتولمئو (تولمئو پوست کنده شده خود را مانند یک حوله بر روی دوش خود گذاشته است)میباشد.

همچنین در مقابل کلیسا  پیاتزا دل دومو و در سمت راست کلیسا گالری ویتوریو امانوئل دوم قرار دارد. طراحی این گالری مسقف به وسیله جوزپه منجونی بوده است که در سال 1878 درست یک روز پیش از افتتاح گالری ازسقف آن سقوط کرد و کشته شد. علاوه بر معماری زیبا و همچنین کافه ها و فروشگاه های متنوع این گالری، سنگ فرش های این گالری نیز داستان های خاص خود را دارند.

 با خروج از این گالری با اپرا لااسکالا روبرو میشین که بر خلاف نمای ساده بیرونی دارای معماری داخلی خاصی است. همچنین اگر به مد و برندهای معروف علاقه مندین میتوانید به میدان طلایی (متشکل از چند خیابان) که در پشت کلیسای دومو قرار دارد، سر بزنید.

در نزدیکی کلیسا، قلعه اسفورزا واقع شده است (مسیر منتهی به این قلعه نیز دیدنی است) این قلعه در سال 1368 برای حفاظت از شهر به وسیله دوک میلان ساخته شد. ساعت بازدید از قلعه در تابستان از ساعت 7 صبح الی 6 بعد از ظهر و در تابستان تا 7 بعد از ظهر بصورت رایگان میباشد، همچنین  ساعت بازدید از موزه (3 یورو) از ساعت 9 الی 5 بعد از ظهر است (روزهای 2 شنبه تعطیل).

 در ضمن پارک سیمپیونه که بزرگترین پارک میلان است، در کنار قلعه اسفورزا قرار دارد همچنین طاق صلح که در حدود 200 سال پیش در زمان ناپلئون ساخت آن شروع شد و بعد از اینکه امپراطوری اتریش میلان را فتح کرد ناتمام ماند (در سال 1838 توسط فرانچسکو لوندونیو و پورلی تکمیل شد) در انتهای این پارک قرار دارد.

در نهایت اگر علاقه به دیدن نقاشی شام آخر میکلانژ دارید میتوانید به کلیسای سانتا ماریا (با وقت قبلیمراجعه کنید در ادامه بازدید از گورستان میومنتال شهر میلان، و ورزشگاه سنسیرو خالی از لطف نیست.

دانشجوی دکتری

در حدود دو سال پیش روزی که قرار بود این پست را بنویسم، بنا بود در مورد دانشجوی دکترایی بنویسم که متاسفانه زندگی من را از نظر فکری و زمانی تحت تاثیر رفتارهای کودکانه خودش قرار داد، که با گذر روزگار نه او دیگر در یادم هست و نه کاری که با من کرد (درگیری هایی که باعث شد بین سال 95 تا 96 یک پست بنویسم)!!! در این مدت چند ساله با دانشجوهای دکترای زیادی روبرو شدم که به فراخور دانشگاه و کشور از نظر توانایی درسی و هوشی در درجه های متفاوتی قرار داشتند، ولی نقطه مشترک خیلی از این بزرگوران بی عقلی و دنیای خیالی آن ها بود!!!!
حالا بدون شک بهتون حق بدم بگین تو کی هستی که در مورد آدما نظر میدی!!! ولی راستش من نظر نمیدم فقط خاطرات و تجارب بصری را در اینجا مینویسم که حاصل تمام این خاطرات نشان دهنده بی عقلی این قشر به اصطلاح نخبه و یا تحصیل کرده است.
متاسفانه در خیلی از این بزرگوران دکترا گرفتن هدفه نه کسب علم و دانش! و گاهی هم براشون دکترا انتهای دنیاست نه مسیر زندگی!  یک عمری برای دکتر شدن در خانواده و جامعه هزینه و تلاش کردن ولی یک دفعه با این موضوع روبرو میشن که دکتر شدم حالا که چی!!! اونجاست که همه چی را زیر سوال میبرن... راستش هوش ذاتی داشتن هنر نیست! حالا خدا به یکی فیزیک مناسب اعطا کرده و به یکی ذهن زیبا! پس در جامعی که دکتر شدن ارزش هست سیستم به جلو هدایتش کرده و همین طور که بارها تاکید کردم لحظه ای به این موضوع فکر نکرده که چرا دکتر شدن، چرا درس، چرا..... از همه بدتر که این دوستان گرام از زندگی به شدت یک بعدی رنج میبرن، نه سفری (کشف جامعه و فرهنگ های گوناگون)، نه کتابی و نه تبادل نظری بر اساس اندیشه های فکری گوناگون، فقط یک سری اعمال بر اساس هوش و غریزه. البته همین هوش یک تفاوتی با سایرین براشون ایجاد می کنه و حداقل باعث میشه باهاشون برای لحظاتی بتوان هم صحبت شد (خیلی ها که همین ویژگی را هم ندارند).
درگذشته در پستی اشاره کرده بودم (شاید پست مربوط به GRE) که بچه های رشته های ریاضی به صورت ناخودآگاه با توجه به موضوعات درسی دارای ذهن منطقیتر و دارای قوه تحلیل بهتری نسبت به بچه های انسانی و تجربی (هدف فقط حفظیات) هستند ولی وقتی کمی دقیقتر میشم، میبینم شاید این قدرت تحلیل بچه های ریاضی هم خیلی کامل و بدرد بخور نباشه چون در موضوعات اجتماعی همیشه فقط بدنبال بدست آوردن X هستند در حالی که این موضوع ها چند بعدی است و باید آن ها را از زاویه های گوناگون بررسی و تحلیل کرد. پس حتما باید به معنای واقعی زندگی کرد، تجربه کرد و مطالعه داشت، البته گاهی میبینم متاسفانه این مطالعه کمک زیادی هم نمیکنه! هدف اصلی مطالعه این هست که با نظرات و تفکران مختلف آشنا شیم تا بتونیم بهتر و عمیقتر فکر کنیم، نه این که با نظر قبلی کتابی را انتخاب کنیم و بدون چون و چرا کلمه به کلمه اون کتاب را ملکه ذهنمون کنیم! کتاب خوب در ذهن حفظ نمیشه بلکه آدم را به فکر میندازه!!! پس فقط حفظ کردن کتاب کافی نیست. البته اینم بگم دوست داشتن و تفریح کردن کافی نیست! مهم اینه که در جوامع مختلف شرکت کرد، شنید و صحبت کرد، نه فقط جوامع موافق ما که همیشه تایید میشویم.
این غرور کاذب و این احساسی هم که باید در همه زمینه ها نظر دهند بسیار عجیبه انگار کاری کردن منحصر به فرد در صورتی که هوش ذاتی داشتن مهم نیست! دکترا مقامی نیست! فقط مرحله ای از زندگی هست که ما به دلخواه انتخاب میکنیم. مثالی بزنم از محیطی که الان توش کار می کنم که یکی از چند دانشگاه برتر در دنیاست: وقتی به داشجوهای دکترا و پسا دکترا نگاه میکنی میبینی اکثرا آدم های عجیبی هستند که نتونستن جایی کار پیدا کنند و در دانشگاه ماندگار شدن (نه همه) خیلی سخت میشه از کشورهای صنعتی و مقیم دانشجو پیدا کرد و اکثریت از کشورهای در حال توسعه مشغول کار هستند. این بحث ابعاد گوناگونی داره که پایان نداره، پس بهتره اونو بایکی از صدها خاطره به پایان برسونم...
روزی دوستی که در دوران کودکی همیشه الگوی درسی همه بچه های فامیل بود و با رتبه دو رقمی ریاضی وارد دانشگاه شریف شده بود، چند سال پیش چند روزی برای کنفرانسی (دانشجو دکترا) به خانه من آمد. از این بگذریم که هیچ کاری بلد نبود انجام بده و همش مادرشون نگرانش بودن! وقتی باهاش صحبت میکردم متوجه شدم دچار پوچی شده! و داره سعی میکنه کارایی که تا حالا نکرده را انجام بده.... ولی شاید بامزه ترین اتفاقی تو اون چند روز باهاش روبرو میشدم این بود که وقتی به دختری میرسد همش تاکید میکرد من دانشجوی دکترا برق صنعتی شریفم!!! اونام فقط هاج و واج نگاه میکردن این چی میگه! دکترا چیه شریف کجاست... سفر اون دوست به اتمام رسید ولی در نهایت نفهمید که دکتر بودن و شریفی بودن اون حداقل در اینجا اثری ندارد.

قفل زنگ زده

معمولا در شهرهای کوچک دانشجویی دوچرخه پرکاربردترین وسیله حمل و نقل برای اساتید و دانشجویان محسوب میشه با این وجود من همیشه پیاده روی را ترجیح میدم! مدتی بود دوچرخم خراب شده بود و تنبلی میکردم درستش کنم چون استفاده ای هم ازش نمیکردم! در گوشه ای قفل و زیر آفتاب و بارون رها کرده بودمش، بعد از مدت ها با اصرار دیگران بالاخره تصمیم گرفتم دوچرخه را تعمیر کنم!!! روز موعود فرا رسید، به سروقت قفل دوچرخه رفتم تا بازش کنم و به دوچرخه سازی ببرمش، ولی همون قفلی که به راحتی باز میشد از جاش تکون نمیخورد از من اصرار و از قفل زنگ زده انکار!!! خلاصه تمام زورم را جمع کردم و دستم را چرخوندم!!! دستم چرخید ولی کلید نچرخید، کلید در قفل زنگ زده شکست!!! خلاصه این که یه مدت زیاد دیگه ای طول کشید تا وسیله ای پیدا کنم تا بتونم قفل را بشکنم!!! عملا تعمیر دوچرخه که یک روزه به راحتی انجام میشد ماه ها طول کشید!!! همچنین مجبور شدم زمان و هزینه چند برابری برای تعمیرش اختصاص بدم!!

کلا در کارهای روزمره و تصمیم های زندگی اگر کاری را سروقت و به موقع انجام ندیم مجبور میشیم در آینده چند برابر وقت خودمون را تلف کنیم!! تازه به نتیجه ای که باید برسیم، نمیرسیم (خیلی وقت ها هم فکرم خودمون و آدم های بی ربط اطرافمون را بی جهت درگیر میکنه و موجب آزارمون میشه)... ترس و فرار از واقعیت شاید یه مدتی آروممون کنه ولی در نهایت رنجش بیشتره!!! خلاصه این که کار امروز را نباید به فردا انداخت، چه در پاس کردن درس ها، چه پروژه های عمرانی و چه در  تصمیم های مقطعی زندگی...