ستاره مسافر

این وبلاگ داستان پسری است که دوست داشت تاثیر گذار و متفاوت باشه، به همین خاطر تصمیم گرفت ...

ستاره مسافر

این وبلاگ داستان پسری است که دوست داشت تاثیر گذار و متفاوت باشه، به همین خاطر تصمیم گرفت ...

امروز سیِ دِی

عهدنامه ترکمنچای! قراردادی که اکثر ایرانیان حتی بعد از حدود 187 سال آن را ننگین تلقی می کنند! اما چرا؟ آیا مسئولان مذاکره کننده آن زمان شخصیت های خائن، غیر ایرانی، بی سواد و وطن فروشی بودند؟ یا در مقابله رشوه های بسیار سنگین تن به امضای این عهدنامه دادند؟؟؟...

http://s5.picofile.com/file/8117503676/30_dey.jpg

در آن زمان اکثر دولتیان معتقد بودند دولت مرکزی توانایی مبارزه با ابر قدرتان زمان خود را ندارد، هرچند که بارها تلاش و مبارزه کردند و حتی هم وطنان زیادی جان خود را برای حفظ میهن از دست دادند اما جنگ به جایی رسید که ادامه مبارزه و پایداری مردم برابر بود با بی کاری، قحطی، نچرخیدن چرخ زندگی مردم و در نهایت ساقط شدن حکومت مرکزی. پس امضا شدن این قرارداد توسط عباس میرزا که در تاریخ از اون به نیکی هم یاد شده برابر بود با حفظ جان مردم و خانواده ها، رونق و آرامش اقتصادی و حفظ قدرت مسئولان البته در مقابل این همه چیز خوب فقط باید پول می دادیم و کمی از زمین های بسیارمون! فقط همین، تازه خیلی ها معتقد بودن این زمین ها نقشی در زندگی ما نداره و فقط باعث درگیری با ابر قدرت ها شده، پس بدیم بره و کاری کنیم رفاه مردم و روابطمون با خارجیا بهتر شه! احتمالا مذاکره کنندگان هم بعد از توافق بخاطر حفظ آرامش مردم و کشور خدا را شکر کرده و توافق را تقدیم کرده اند به شهدای رزمنده و مردم مسلمان... خلاصه این که زمین دادیم، اما مردم آن زمان آرامش و کلی چیز خوب بدست آوردند! فقطِ فقط زمین دادیم، فقط چند درصد از زمین ها! ولی بجاش آرامش و شادی مردم را بدست آوردیم، اما با گذشت زمان چه شد؟؟؟ حکومت حفظ شد؟ رونق اقتصادی حفظ شد؟ شادی مردم پایدار ماند؟..... زمین از دست داده، شد غرور ما! غروری که له شد، غروری که با گذشت زمان بیشتر له میشه.... حتی این روزا هر قرارداد غیر منصفانه را ترکمنچای و امضا کنندگان را خائن می نامیم... از این گذشته آیا آرامش مردم حفظ شد؟ یا این قرارداد راهی شد برای قراردادهای ننگین صد و پنجاه ساله بعدی و از دست دادن استقلال و دادن جرات به بیگانگان برای نفوذ بیشتر..... اما واضح است، امروز بعد 180 سال دیگه جنگ بر سر زمین و جغرافیا نیست بلکه جنگ، جنگ اندیشه هاست.... هر یک درصد، استقلال ماست، اندیشه ماست، خود ماست! باید از خنده مستکبرین ترسید باید احتیاط کرد که نسل های آینده هم ما را به خائن بودن و خودخواهی متهم نکنند، هرچند که مشکل، دشوار و گاهی غیر قابل تحمل است، اما باید به یاد داشته باشیم که بیشتر سفارش های دین به ما برای نسل آیندست، فقط امیدوارم شرمندشون نشیم. خلاصه این که به نظرم امروز روز تلخی بود هر چند که از جزئیات بی خبریم، اما امیدوارم این فرآیند، صفین دیگری نبوده باشد. من هم دوست ندارم همانند عباس میرزا قبل از مبارزه تو لشگر اختلاف ایجاد بشه! اما می دانم و شک ندارم که از این روز در آینده به خوبی یاد نمی شود (البته ان شاالله بشه)، فقط امیدوارم بعد از این روز جمل و نهروان دیگری اتفاق نیفتد. متاسفانه همین...


* لطفا کتاب نگاهی به تاریخ جهان نوشته جواهر نعل نهرو مطالعه شود.

یلدای 92 شبی خاطره انگیز

همیشه این شب طولانی را دوست داشتم، سال های قبلتر بخاطر برنامه های ویژه تلوزیون در این شب و در سال های اخیر بخاطر جمع شدن اعضای خانواده دوره هم (بهانه با هم بودن) اونم تو این روزا که همه سرشون شلوغ هستش. در سال 92 هم این شب برامون خاطر انگیز شد هر چند متاسفانه باز هم عده ای در میانمون نبودند. امیدوارم تا یلدای آینده همگی در پناه خداوند باشیم.


http://s5.picofile.com/file/8105355650/yalda.jpg


http://s5.picofile.com/file/8105355718/yalda1.jpg

اصالت ذاتی یا تربیت خانوادگی؟

در تاریخ آمده است، به رسم قدیم روزی شاه عباس در اصفهان به خدمت عالم زمانه " شیخ بهائی" رسید پس از سلام واحوالپرسی از شیخ پرسید: در برخورد با افراد اجتماع " اصالت ذاتی، آن ها بهتر است یا تربیت خانوادگی شان؟ شیخ گفت هر چه نظر حضرت اشرف باشد همان است ولی به نظر من اصالت ارجح است و شاه بر خلاف او گفت: شک نکنید که " تربیت " مهم تر است !بحث میان آن دو بالا گرفت و هیچ یک نتوانستند یکدیگر را قانع کنند بناچار شاه برای اثبات حقانیت خود او را به کاخ دعوت کرد تا حرفش را به کرسی نشاند .فردای آن روز هنگام غروب شیخ به کاخ رسید بعد از تشریفات اولیه وقت شام فرا رسید سفره ای بلند پهن کردند ولی چون چراغ وبرقی نبود مهمانخانه سخت تاریک بود در این لحظه پادشاه دستی به کف زد و با اشاره او چهار گربه شمع به دست حاضر شدند وآنجا را روشن کردند ! درهنگام  شام، شاه دستی پشت شیخ زد و گفت دیدی گفتم " تربیت " از " اصالت " مهم تر است ما این گربه های نا اهل را اهل و رام کردیم که این نتیجه اهمیت " تربیت " است شیخ در عینِ اینکه هاج و واج مانده بود گفت من فقط به یک شرط حرف شما را می پذیرم و آن اینکه فردا هم گربه ها مثل امروز چنین کنند !!! شاه که از حرف شیخ سخت تعجب کرده بود گفت: این چه حرفیست فردا مثل امروز و امروز هم مثل دیروز!!! کارِ آن ها اکتسابی است که با تربیت و ممارست و تمرین زیاد انجام می شود ولی شیخ دست بردار نبود که نبود تا جایی که شاه عباس را مجبور کرد تا این کار را فردا تکرار کند .لذا شیخ فکورانه به خانه رفت. او وقتی از کاخ برگشت بی درنگ دست به کار شد چهار جوراب برداشت و چهار موش بخت برگشته در آن نهاد فردا او باز طبق قرار قبلی به کاخ رفت تشریفات همان و سفره همان و گربه های بازیگر همان شاه که مغرورانه تکرار مراسم دیروز را تاکیدی بر صحت حرف هایش می دید زیر لب برای شیخ رجز می خواند که در این زمان شیخ موش ها را رها کرد که درآن هنگام هنگامه ای به پا شد یک گربه به شرق دیگری به غرب آن یکی شمال واین یکی جنوب واین بار شیخ دستی بر پشت شاه زد و گفت: شهریارا! یادت باشد اصالتِ گربه موش گرفتن است گرچه تربیت " هم بسیار مهم است ولی" اصالت " مهم تر! یادت باشد با " تربیت" می توان گربه اهلی را رام و آرام کرد ولی هرگاه گربه موش را دید به اصل و  اصالت " خود بر می گردد و شیرِ نا اهل و ناآرام و درنده می شود !

منبع: نامشخص و شاید داستان خیالی

اهدای خون

خوشبختانه ایران یکی از کشورهای پیشرو! در اهدای خون داوطلبانه می باشد حتی درصد اهدای خون در کشور ما بالاتر از نرخ های معمول جهانی است (رکورددار ایرانی اهدای خون) در ضمن اهدای خون در ایران کاملا مجانی و رایگان انجام می گیرد و به اهدا کننده به جز ارایه کیک و آبمیوه چیز دیگری داده نمی شود (البته در روزهای خاص مذهبی و اتفاقات ناگهانی اهدا بیشتر میشه).

http://s1.picofile.com/file/8100678492/blood.jpg

همیشه اهدای خون برام جالب ولی از انجام آن ترس داشتم! ولی از اونجایی که تصمیم داشتم از وقت فراغتم درست استفاده کنم و کارهای فراموش شده و عقب افتادمو انجام بدم دیروز صبح به قصد اهدای خون راهی مرکز شدم بعد از ارایه کارت ملی و وزن کشی به اتاق خانم دکتر فرستاده شدم و اون هم یک سری سوالات از من پرسید (خوبش این بود که مواد می کشی!) اولش که به شوخی گرفتم ولی کم کم فهمیدم سوالات جدی هستش و ...، در انتها هم ازم خواست تا به طور پنهانی دکمه آری یا خیر را فشار بدهم (با فشار دادن آری با استفاده شدن از خونمون موافقت می کنیم) البته برام توضیح داد که این جواب را خودش متوجه نمیشه و بعدا در صورت جواب منفی از سامانشون خون حذف میشه (کلی بارکد چاپ می کنند و به همه جا می چسبونند) بعد از چند دقیقه وارد اتاق انتقال شدم (نکات مهم) و کمی در آنجا برای خوردن کیک و آبمیوه (به علت این که صبحانه نخورده بودم ازم خواستن تا چیزی بخورم) منتظر ماندم تو اون مدتی که نشسته بودم در اون وقت صبح پیوسته آدما میومدن و میرفتن از همه سن هم بودن پیر، میانسال و جوون، واقعا از ملت همیشه در صحنه داشتم لذت می بردم! بعد از ده دقیقه بهم اجازه دراز کشیدن دادن و بدونی که بفهمم سوزن را فرو کردن و مشغول خون گرفتن شدن! به همین راحتی! من همیشه فکر می کردم حداقل باید به اندازه آمپول زدن درد بکشم اما چیزی قسمتمون نشد! هیچی! بالاخره بعد از ده دقیقه به من اجازه رفتن دادند! همین دیگه خوشبختانه بعدشم جز کمی کبودی در ناحیه ورود سوزن برام مشکلی پیش نیامد. الانم مشتاقانه منتظرم تا نتایج آزمایش خونم را برام ارسال کنند. در نهایت هم تا اونجایی که متوجه شدم و فهمیدم مهمترین دلیلی که آدما باید خون بدهند برای کمک به دیگران هستش نه چیز دیگر! یعنی فوایدی که برای ما داره در مقابل کمک به بیماران هیچ هستش (اینم دلیل اهدای خون)! همچنینن اگر زیر قولم نزنم بدم نیامد این کار و ادامه بدم چون هم بی هزینست و هم بی درد تازه آبمیوه رایگانم میدن.

تامل

سحاب چشم گربه (Cat’s Eye Nebula) موقع انفجار و فرو پاشی ستارگان، گازها و موج های حاصله ترکیبی بسیار زیبا بمانند گل رز ایجاد می کنند. عکس ناسا  (NASA) که توسط تلسکوپ هابل (Hubble Telescope) گرفته شده است :

http://s2.picofile.com/file/8100478334/NGC6543a.jpg

این پدیده در قرآن مجید در سوره الرحمن آیه ۳۷ بیان گردیده استهنگامی که آسمان از هم پاشیده شود و مانند رنگ سرخی رز(گلگون) درآید.