ستاره مسافر

این وبلاگ داستان پسری است که دوست داشت تاثیر گذار و متفاوت باشه، به همین خاطر تصمیم گرفت ...

ستاره مسافر

این وبلاگ داستان پسری است که دوست داشت تاثیر گذار و متفاوت باشه، به همین خاطر تصمیم گرفت ...

جغرافیا و اندیشه

جام جهانی ۲۰۱۰ بود که با تعجب بازی غنا و آلمان را نگاه می کردم!  برادران بواتنگ (کوین پرینس بواتنگ و جروم بواتنگ) با پدری اهل غنا و مادری آلمانی؛ یکی با پیراهن آلمان و دیگری با پیراهن غنا مقابل هم قرار داشتند. برای من عجیب بود چطور ممکن است دو برادر متعلق به دو تیم و کشور متفاوت باشند و برای پیروزی در مقابل هم قرار بگیرند. تا مدت ها در ذهنم بود که این ها اصلا دارند برای کی و چی مبارزه می کنند!؟

فکر کنم در دنیای امروز اگر در زمینه ای توانایی بالایی داشته باشیم برای صاحبان قدرت دیگه خیلی مهم نباشه به کدام نقطه جغرافیایی تعلق داریم پدر و مادرمون کیست و در کدام شهر متولد شدیم. نژاد پرستی به معنای گذشته (برای رسیدن به هدف) خیلی وجود ندارد و شاید کمتر از گذشته بهمون یادآوری کنند که رنگ پوستمون و یا شکل چشممون فرق داره و به اینجا تعلق نداریم و نمی توانیم کار کنیم و یا مسابقه بدیم! اما چیزی که بدون شک هست اندیشه پرستی است! چطور فکر می کنی و خودت را به کدام نگرش، سیاست و آیین نزدیک میدونی! مهم این هست که یک تخصصی داریم و حاضریم در چارچوب فکری آن ها قرار بگیریم! دیگر شاید عجیب نباشد که نخست وزیر بریتانیا کبیر هندی تبار باشد و یا اولین فضانورد زن برای سفر به کره ماه ایرانی تبار، تا زمانی که اولی برای منافع بریتانیا و عدم ورود مهاجران به انگلستان و دومی با پروازهای رزمی در افغانستان برای منافع کشورش تلاش می کنند.


شما هم یادتون نمیاد

در زمان همه گیری ویروس کرونا همه چیز بهم ریخته بود! خیلیا، آدمای قبل نبودن و استرس زیادی داشتن که در رفتارهاشون نمایان بود!  یاد خدا و خواندن ادعیه بیشتر شده بود! همه مطالب شده بود کرونا، بیمارستان ها پر از بیمار بود و  مردم در این فکر بودند که آیا آخر دنیا با این بیماری رقم میخوره؟! تو بازار بعضی از اجناس دیگه گیر نمی آمد، شهرها به شکل های متنوعی قرنطینه شده بودند، رستوران ها و فروشگاه ها بسته شده بود و همه عادت کرده بودن به دورکاری و فاصله گذاری اجتماعی! آدما مواردی که نمیشد شست را با اتو گرم میکردند! عده ای با عینک قواصی بیرون می آمدن و مواد ضد عفونی و بهداشتی بسیار گرون شده بود و البته دست دادن دیگه به خاطرات پیوسته بود! و پیگیری مرگ روزانه کشورها شده بود یک تفریح....

در حالی که هر چند وقت با بالا رفتن نرخ بیماری سیاست های قرنطینه به اشکال مختلفی  اجرا میشد، خیلی صحبت بود از این که چی بنوشیم و بخوریم، از بیرون غذا بگیریم؟ آیا ماسک بزنیم یا نه؟ کی واکسن آماده میشه! اصلا بشر توانایی تولید واکسن را دارد؟ اصلا شاید بیماری ساخته بشر باشد! بعد هم که آماده شد کدوم واکسن خوبه؟! مال کدام کشور را بزنیم؟ کدام شرکت را بزنیم؟ چند دوز بزنیم؟ آیا سرطان زا هستند؟ آیا کاربردی هستند و یا فقط آب مقطر هستند؟ آیا میکروچیپ دارند؟ بعضی ها هر کاری میکردند که نوبتشون را جلو بندازند تا واکسن را بزنند و بعضی ها هم همچنان به شکل داوطلبانه و گمنام مشغول خدمت در بیمارستان ها و...! علاوه بر این موارد، سایر شایعات و تصاویر و فیلم های شبکه های مجازی،  صحبت از سیاست و عملکرد دولت ها بود که کجا بهتر عمل می کنند، در کدام کشور ماسک میزنند و کجا نمیزنند، کجا چه واکسنی را میزنند و هر کدام از این سوال هایی که شاید جواباشون را هم یادمون نمیاد کلی ذهنمون را مشغول کرده بود و در گروه ها و شبکه های مجازی و تلفنی با یکدیگر بحث و داد و بیداد می کردیم....

بعد از این دوسال خیلی ها جونشون را از دست دادند، دنیا به آخر نرسید، یاد خدا مجددا کمرنگ شد و زندگی های به حالت عادی برگشت و ما هم همه چیز را فراموش کردیم بطوری که اصلا کرونایی نبوده است...

پینوشت: وقتی همچین اتفاق بزرگی که دوسال همه چیز را تحت تاثیر قرار داد فراموش میشه موارد دیگه هم سریع با گذشت زمان فراموش میشه، پس نباید خیلی سخت گرفت که در مورد ما، اعتقاد ما و کشور ما در کوتاه مدت چه می گویند، خلاصه اینکه این نیز بگذرد....

نادان های مدعی

تقریبا سال گذشته بود که دانشجویان ایرانی از طرف واسطه بنیاد نخبگان در خارج از کشور دعوت شده بودند تا اگر صحبتی دارند شنیده شوند! خوب با تعدادی از بچه های دانشگاه تصمیم گرفتیم در مراسم شرکت کنیم تا اگر امکانش باشه با دانشجویان و دانشگاه های ایران ارتباط برقرار کنیم. بعد از سخنرانی مسیول مربوطه، میکروفن، بدست یکی از مدعیان همیشه در صحنه افتاد (دقیقا نمیدونیم اینجا چه طور وارد شده و چه کار میکنه ولی به شکل عجیبی همه جا هم هست)! این فرد (نماینده یک قشر خاص در نظر بگیرید) بعد از کلی کلمات قلمبه سلمبه با این صحبت ها جلسه را شروع کرد: 
به ما چه تسهیلات مالی میدین تا ایده خود را در هلند اجرایی کنیم (متاسفانه فرصتی را برای کندن از ملت از دست نمی دهند این جماعت(حتی اینجا)! همه دارند تلاش میکنند یک چیزی از این جا ببرند ایران اما این فرد...)!!! که کمی باعث ناراحتی چند نفر شد که این فرد داره چی میگه! 
کمی گذشت، انقدر نخبه نخبه کرد (ما نخبه ایم، حواسمان به نخبگان نیست و....)! که دیگه اعصاب ما چند نفر بهم ریخت (گویا هرکی پاشو از مرز بذاره اینور، میشه نخبه!!! که اگر این طور بود کسی که زبان هلندی و انگلیسی زبان مادریش هست و اینجا متولد شده از همه نخبه تر است)!  ولی دست بردار نبود ایشون! واقعا باورش شده بود با رد شدن از مرز اون هم به واسطه همسرشون تبدیل به نخبه و بنده برگزیده شده اند!
بعد گفته شد تازگی ایرانی ها برای ورود به دانشگاه های هلند دچار مشکل شدن!!! باید شکایت کنیم و بریم حقمون را بگیریم! البته شاید هم بد نباشه! نخبه هامون تو ایران میمونند!!!! دیگه داشتیم به این فکر می کردیم کی باید جلوی اراجیف این فرد را بگیره که وقت جلسه تمام شد (طبق استدلال ایشون واقعا خدارو شکر تا زمانی که شکایت دوستان به نتیجه برسه نخبگان ایران حفظ میشوند و خودْْ نخبگانْْ خوانده های (نادان های مدعی) اینجا نظر میدهند، جوجه کباب میخورند و با جناب مسیول عکس یادگاری!).
البته فقط ایشون نبود که ما را مستفیض کرد یکی دیگه دنبال این بود که ببینه راهی هست پولی بگیره و دوستش را بیاره اینجا! اون یکی اومده بود با جناب مسیول عکس بندازه و شمارشون را بگیره تا شاید روزی بدردش بخوره (اینجا هم پاچه خواری را رها نمی کنند ظاهرا در خونشون نفوذ کرده)! و خیلی چیزای عجیب دیگه که بهتره نوشته نشه (حالا البته شاید بپرسید این کارها چه اشکالی داره؟ ولی به نظرم تو این وضعیت سخت مالی کشور؛ این ها هنوز ول کن نیستند خیلی عجیبه)... و در آخر هم عکسی به جهت رزومه به عنوان گردهمایی مسیولین و دانشجویان که با کمی دقت تعداد دانش جو های استخدامی دانشگاه (بطور مستقل از دانشگاه پذیرش گرفته اند) آن به سختی به تعداد انگشتان یک دست می رسند گرفته و گزارش میشه.
وقتی هم بعد از جلسه به یکی از برگزار کنندگان دلسوز اعتراض میشه چرا وقت خودتون و ما را میگیرید! پاسخ داده میشه تا سطح افکار و سوالات در این حد باشه ما میتونیم چکار کنیم......؟! بی راهم نمی گفت، اما معلوم نیست اول مرغ بوده یا تخم مرغ.... اونا باید برنامه خاصی داشته باشند و یا ما دانشجویان باید متفاوت عمل کنیم، اونا باید باهوش باشند تا به یک فرد نادان، میکروفن ندهند و یا افرادی که می خواهند صادقانه کاری کنند پیشیاپیش میکروفن ها را بگیرند؟ و .... راستش به نظرم اون عده ای که این جلسات براشون اهمیت نداره و یا اصلا میگن به ما چه که به اینا کمکی کنیم!!! در جایگاه بهتری از این افراد هستند که با فرصت طلبی از هر فرصتی بدنبال استفاده شخصی هستند! چون حداقل افرادی را که بدنبال حرکت مثبتی هستند را بی انگیزه و حذف نمی کنند.

فرهنگ کاری خیلی بد

اخیرا یک همکار خانم هموطن وارد گروه ما شدند و یکی از مسیولیت های من راهنمایی و هدایت ایشان در کار و پژوهش است. ایشان همانند سایر بچه های دپارتمان حضور پر رنگی در ازمایشگاه دارند... این خانم همکار، بسیار پرانگیزه هستند و مشتاق کار، البته کمی بی تجربه در کار... این مورد هم اضافه کنم این همکار خانم قبل از اینکه کار را شروع کنند از دوستان خانمشون (در دانشگاهی که الان مشغولیم تجربه داشتند) راهنمایی خواسته بودند که دوستان به عنوان اولین پیشنهاد و توصیه گفته بودند: در لباس پوشیدن و رفتار در این محیط دقت کن! خوب تا اینجای کار همه چیز عادی است! ایشان فکر می کنند وارد یک محیط حرفه ای شده اند و دانشجویان و کارکنان به عنوان یک فرد جدید سعی می کنند با ایشان آشنا بشوند! البته بعد از این سال ها برای من کاملا طبیعی بود که اشتیاق آشنایی با ایشان بیشتر از من تازه وارد باشد...
اما این گفتگو ها به یک آشنایی ساده ختم نشد!!! یک نفر هر روز فرصتی پیدا میکنه (فکر کنم رادار نصب کرده) که شوخی های واقعا غیر اخلاقی کنه و سر و به وضع لباس این خانم بند کنه! یک نفر دیگه میاد میگه چه کار احمقانه ای داری انجام میدی ما کارای احمقانه را میدیم به خانم ها! یک نفر دیگه میگه من اینجا دختری نمیبینم و .... خلاصه این داستان هر روزه ماست اول با خنده شروع شد و الان خانم همکار دنبال لحظه های خلوت ازمایشگاه است تا کسی بهش مراجعه نکند (مزاحمش نشود). این هم البته اضافه کنم بعد از این همه سال، همچنان من با خواهش و تمنا کارها را جلو میبرم ولی ایشون کاری که در یک ماه من میتونم انجام بدم را در لحظه میتونه جلو ببره (به حرف خانم همکار سریعتر گوش می دهند)! از وقتی ایشان اومده حتی ادم هایی که به من مراجعه و سلام می کنند هم بیشتر شده!!! اون اوایل که درس را شروع کرده بودم از این رفتارهای دوگانه خیلی ناراحت می شدم ولی (متاسفانه) الان به عنوان یک واقعیت جامعه ای که در آن ساکن هستم، پذیرفتمش!!! متاسفانه این رفتارها محیط را سمی می کند مثلا در سال های گذشته خیلی مشتاق بودم با همکارها جدید خانم و آقا صحبت کنم ولی بیشتر اوقات گفتگو با خانم ها خیلی عجیب و بد پیش می رفت (رفتارهای عجیب و گاهی بی ادبانه)... بعد از این سال ها کاملا درک می کنم چرا در یک محیط الوده افراد حالت تدافعی میگیرند ...
قسمت تلخ ماجرا اینجاست که این افراد همیشه مدعی هستند و همه دنیا را مسخره می کنند!!! و از هم مهمتر این که اینجا دانشگاه است!!! و معلوم نیست در دنیای واقعی چه خبر است... سال اول بودم از استادم انتقاد کردم بابت این رفتارها! ولی به من گفت سخت نگیر اینجا تازه خیلی خوبه در صنعت نمیدونی چه خبره!!! تو حساسی...!!! البته همه اینگونه نیستند در میان همکاران دوستان آسیایی خیلی مودب و حتی انسانی با خانم ها رفتار میکنند!
البته من فقط نظاره گر این وقایع نبودم! سال پیش در کمیته فرهنگ و روابط کاری دانشگاه وارد شدم تا ارزیابی چند ساله از دانشکده داشته باشیم! نتایج و مصاحبه ها شرایط را خوب نشان نمی داد، سعی کردیم در گزارش نهایی انعکاس بدیم ولی درنهایت از بالا پیام رسید روی گزارش اب بریزید (با همین لحن) این موارد برای رنکینگ دانشگاه مناسب نیست!
و در آخر اینکه من تجربه کار و تحصیل (مقاطع بالا) در ایران را ندارم ولی همیشه در دانشگاه و اداره اموزش و پرورش تحت تاثیر ادب و لطف خانم ها قرار می گرفتم.

من وگن هستم!!!

من به همراه تعداد دیگری از دانشجویان برای  دوره ای مربوط به محیط زیست از هلند و فرانسه انتخاب شدیم.....در ابتدای برنامه از همه سوال شد که اگر رژیم غذایی خاصی دارید به مسییولین اعلام کنید! جواب کوتاهی به همه! اعضا فرستاده شد: من وگن (گیاهخوار مطلق) هستم!!! گذشت و گذشت تا دوره های آموزشی شروع شد با کمال تعجب دیدم این خانم محتویات حیوانی را راحت می خورند و همچنین اعلام میکنند اگر مجبور باشند خیلی رو رژیمشون سفت و سخت نیستند... مدتی گذشت متوجه شدیم این خانم اتفاقا خیلی به گوشت هم علاقه مند هستند و این علاقه بیشتر از دوستان دیگر هم هست...

در ادامه وقتی به زمان ارایه نهایی نزدیک می شدیم ایشان از علاقه وافرشون به گرتا تونبرگ گفتند و از اهمیت ابراز احساسات. موردی که در این اوقات کوتاه به نظرم جالب اومد این بود که ایشان بی هدف سوال می پرسند (بدون ارایه پیشنهاد و انتظار پاسخ) در اکثر اعتراضات محیط زیستی شرکت کرده بودند و خیلی هم دوست داشتند به هر نحوی که شده دیده شوند. شاید به گونه ای با این اعمال و سوال ها خود را آرام می کردند. همانند خشم سایر انسان ها که در هر خطه جغرافیایی با توجه به شرایط اجتماعی و اقتصادی روند (ترند) متفاوتی دارد. در یک کشور اعتراضات اقتصادی و سیاسی است و در یک کشور با پشتوانه خوب اقتصادی اعتراضات مربوط به محیط زیست و حیوانات است. البته نه برای محیط زیست بلکه برای آرام کردن خشم و اضطراب درونی...

در این سال ها با توجه به رشته تحصیلی و علاقه درونی با افراد به اصطلاح دوستار محیط زیست زیادی کار کردم اما چیزی که برای من بصورت کامل روشن شده این هست که تنهای چیزی که این افراد نگرانش نیستند محیط زیست و انسان هست! یک عده از این کلمات کلیدی دوست دارند پول در بیارند، یک عده می خواهد خشمشون را آروم کنند و ....