تا چند سال پیش وقتی پشت چراغ قرمز بعضی چهار راه ها گیر می کردیم یک عده که ظاهرا نیازمند بودن به خودروهای در حال توقف می چسبیدن و تقاضای پول می کردن حالا یک عده بی محلی می کردن، یک عده توهین و یک عده هم به اون گدا می گفتن آقا به جای این مسخره بازیا برو کار کن ولی در نهایت بعد از هر توقف این قشر زحمتکش کلی پول جمع می کردن و شاید حداقل درآمدشون تو شهرای بزرگ معادل یک مهندس با چندین سال سابقه کار بود. ولی الان دیگه تقریبا اون صحنه های گذشته تکرار نمیشه یا کمتر اتفاق میفته، حالا نمیدونم وضع مالیشون خیلی بهتر شده که دیگه نیاز به این کارا ندارند و مشغول برج سازی و خرید وفروش دلار در صرافی ها هستن یا شهرداری خیلی خوب کار می کنه که بهشون اجازه فعالیت نمیده!
اما این سال ها بجای آن بازیگران زحمتکش، روزنامه فروشا و گل فروشا در سر چهار راه ها خودنمایی می کنند و مجبورند تو سرما و گرما بین خودروهای گران قیمت توی این هوای آلوده به دنبال فروش محصولات خود باشند و دیگه از تنبلی، دروغ، فریب و ادا در آوردن خبری نیست ولی برام بسیار جالبه و جای سواله، این آدما که دارند کار می کنند و زحمت می کشند ولی چرا مانند اون گداهای عزیز درآمد ندارند!؟ نمیدونم شاید اونام باید کمی دروغ بگند یا مظلوم نمایی کنند تا کمی درآمدشون بیشتر شه!! شایدم ما هنوز به صداقت عادت نکردیم.
* راستی تا حالا به این نکته توجه کردین که چراغ قرمز، ترافیک و ثانیه شمار به همون اندازه ای که برای ما اعصاب خورد کن هستش برای اون فروشنده چقدر لذت بخشه.
خوب بود چقد این
جای سواله که چهار بامداد بفکر دلنشین بودن چراغ قرمز برا گلفروشا و دستفروشا باشه یکی.