ستاره مسافر

این وبلاگ داستان پسری است که دوست داشت تاثیر گذار و متفاوت باشه، به همین خاطر تصمیم گرفت ...

ستاره مسافر

این وبلاگ داستان پسری است که دوست داشت تاثیر گذار و متفاوت باشه، به همین خاطر تصمیم گرفت ...

روزهای عزیز

قال رسول الله صلى الله علیه وسلم:


«الْحَسَنُ وَ الْحُسَینُ سَیِّدا شَبابِ اهْلِ الْجَنَّةِ» (سنن ابن ماجه)
«انَّ اوَّلَ مَنْ یَدْخُلُ الْجَنَّةَ انَا وَ انْتَ وَ فاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ قالَ عَلِىٌّ: فَمُحِبُّونا؟ قالَ: مِنْ وَرَائِکُمْ» (کنزل العمال، صواعق)

http://s6.picofile.com/file/8189817100/609126_Jhg5T7KC.jpg
کاش میشد بیشتر نوشت....

افسردگی ورود

این روزا که هوا خوبه تقریبا همه خوبن!!! راستش در ماه های اول ورود اکثرا همه دچار یک افسردگی و بدبینی ناخواسته میشن که این افسردگی باعث اتفاقای نا خواسته و ندانسته زیادی میشه....

http://s3.picofile.com/file/8189816426/sad.jpg

یکی از اصلیترین دلایل به نظرم آب و هواست!!!، معمولا اکثر کشورایی که دانشجوها برای ادامه تحصیل میرن هواش با کشور ما متفاوته و اگر ترم پاییزم تشریف ببرند بعد یک ماه (در ماه اول وقت نفس کشیدن ندارید) بعد از کمی جا افتادن هوا شروع میکنه به سرد شدن (بعضی کشورام که کلا سرده!!!) و بادهای کشنده (این بیشتر آزار دهندست)... پس کم کم تو خونه زندانی میشن... و زندگیشون میشه یک تخت و یک لپتاب!!! حالا اگر خونم گرم نباشه دیگه این روزا خاطره میشه (معمولا سیستم گرمایش و نور اینجا طول میکشه برامون جا بیفته).... خورشیدم که کلا مرخصین این جا! و باران های بی وقفه و کلا هوای غمگین.... با توجه به آزاد شدن وقتتون، بیشتر وقت فکر کردن دارین... حالا تازه یکم تنهایی و دوری از آشنایان اذیتتون میکنه (البته نه همه) و خلاصه این که نمیدونم چرا همه لهن! راستی خدا نکنه مشکل مالی داشته باشین و یا مشکل های تنشزا... تو این آب و هوا همچنین کم کم حس مثبت اولیه (با تکراری شدن بعضی چیزا) تبدیل به حس بدبینی میشه و ایراد گرفتن شروع میشه مخصوصا اگر با دید مثبت آمده باشین (کلی میشه برای این داستان گفت) یا توقعتون از آدما بالا باشه (مشکل خیلی از ما)... مورد دیگم شهر یا روستای محل زندگیست که اگر متفاوت با شهر محل زندگی جدیدتون باشه کلا مشکل ساز میشه... فرض کنید از تهران اومدین به یک شهر ده هزار نفری!!!همچی آرومه! مترو نیست! ترافیک نیست! همه چی آرومه...! راستش اولش قشنگه ولی بعد از مدتی له میشین!!!! بعضی جاها فقط برای سفر خوبه نه برای چند سال زندگی!!! عامل دیگم اینه که این جا یه دوستم ندارین و طول میکشه یه دوست واقعی پیدا کنید... بعدم تا با آدم خارجیا کنار بیاین و اخلاقشون را بفهمین طول میکشه (امیدوارم در مورد این بعدا بنویسم) مثلا شمال اروپا آدماش سردن (حتی آدمای شمال و جنوب ایتالیا کلی فرق دارند)  ولی خوب جنوبیا خیلی بهترن در ضمن کشورای اینترنشنال شرایط بهتره... یا مورد دیگه این که با زبان اون کشور اوایلش مشکل دارین تا بتونید با آدما ارتباط برقرار کنید در کشوری که زبان اصلیشون انگلیسی نیست مشکل بیشتره حتی اگه انگلیسیم باشه طول میکشه تا خجالتتون بریزه و بفهمین خارجیا بهتر و بالاتر از شما نیستن!!!!!!!! مورد آخرم این که کمی طول میکشه جوی که گرفتتمون فروکش کنه و به یک انسان عادی تبدیل شم... به هر حال این مواردی که هست و به نظرم ترم اول را مقاومت کنید شرایط با بهتر شدن هوا بهتر میشه و شاید بشه گفت عادی میشه....

این مواردی که اشاره کوتاهی کردم میتونم براشون ساعت ها مطلب بنویسم ولی خوب متاسفانه وقت آن چنانی ندارم که با جزییات بگم. در ضمن راه حلیم برای جلوگیریش ندارم، فقط باید تجربه کنید هر چند قبل از وقوع بدونید مشکلات چیه تحملش خیلی راحتتره (و همچنین غلبه)....


*مطلب زیاده برای نوشتن ولی وقت نمیشه متاسفانه... حالا امیدوارم تابستون بتونم بیشتر وقت بذارم.. به هر حال ببخشید دیگه....

امروز سیزده فروردین

امروز سیزده فروردین!!! همه دارند به هم تبریک میگن!!! واسه چی معلوم نیست؟!؟! نمیدونم چی بگم ولی هنوز وقتی اتفاقی نیفتاده دلیلش را نمی فهمم؟!؟! از همه بدتر لحن خوش بین ها داره به تهدید طرف مقابل میل می کنه (طرفی که قرار بود دوست بشه)!!! دلیلش چیه نمیدونم! خوشحال کردن مردم برای یک کاغذ! اونم با برداشت های مختلف هر طرف! دلیلش چیه واقعا نمیدونم؟... شاید تازه فهمیدن بعضی چیزها عملی نیست و بهتره مردم فعلا با یک کاغذ سرگرم باشند... تا بعد هم خدا بزرگه... (بی شک خدا بزرگ است، البته خدای واحد)

دنیای واقعی

صلح با یک لبخند شروع می شود ولی نه در دنیای واقعی...


http://s5.picofile.com/file/8172121392/2002_847.jpg

ملاقات و مذاکره ریگان و گورباچف در ژنو. نوامبر 1985

http://s4.picofile.com/file/8172121400/2016_510.jpg

بیل کلینتون رئیس جمهور ایالات متحده و دعوت او به دست دادن اسحاق رابین نخست وزیر اسرائیل و یاسر عرفات رهبر سازمان آزادیبخش فلسطین پس از امضای توافق صلح بین آن دو در کاخ سفید. 13 سپتامبر 1993

ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺭﺯﻣﻨﺪه ﺳﻼﻡ

ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺭﺯﻣﻨﺪه ﺳﻼﻡ، ﻣﻦ ﯾﮏ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﺩﺑﺴﺘﺎﻧﯽ ﻫﺴﺘﻢ. ﺧﺎﻧﻢ ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﻤﮏ ﺑﻪ ﺭﺯﻣﻨﺪﮔﺎﻥ ﺟﺒﻬﻪ ﻫﺎﯼ ﺣﻖ ﻋﻠﯿﻪ ﺑﺎﻃﻞ ﻧﻔﺮﯼ ﯾﮏ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﻔﺮﺳﺘﯿﻢ. ﺑﺎ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺭﻓﺘﻢ ﺍﺯ ﻣﻐﺎﺯه ﺑﻘﺎﻟﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﺑﺨﺮﻡ. ﻗﯿﻤﺖ ﻫﺮ ﮐﺪﺍﻡ ﺍﺯ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﻫﺎ ﺭﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ، ﺍﻣﺎ ﻗﯿﻤﺖ ﺁﻧﻬﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﮔﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩ، ﺣﺘﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﮔﻼﺑﯽ ﮐﻪ ﻗﯿﻤﺘﺶ ۲۵ ﺗﻮﻣﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺍﺭﺯﺍﻥ ﺗﺮ ﺑﻮﺩ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺑﺨﺮﻡ. ﺁﺧﺮ ﭘﻮﻝ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯه ﺳﯿﺮﮐﺮﺩﻥ ﺷﮑﻢ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩه ﻫﻢ ﻧﯿﺴﺖ. ﺩﺭ ﺭﺍه ﺑﺮﮔﺸﺖ ﮐﻨﺎﺭﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻡ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭ ﺑﺎ ﺩﻗﺖ آﻥ ﺭﺍ ﺷﺴﺘﻢ ﺗﺎ ﺗﻤﯿﺰﺗﻤﯿﺰﺷﺪ. ﺣﺎﻻﯾﮏ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺭﺯﻣﻨﺪه ﺩﺍﺭﻡ، ﻫﺮﻭﻗﺖ ﮐﻪ ﺗﺸﻨﻪ ﺷﺪﯾﺪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﺁﺏ ﺑﺨﻮﺭﯾﺪ ﺗﺎﻣﻦ ﻫﻢ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺑﺸﻮﻡ ﻭ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺑﻪ ﺟﺒﻬﻪ ﻫﺎ ﮐﻤﮑﯽ ﮐﻨﻢ. ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺗﻮ ﺳﻨﮕﺮﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺁﺏ ﺗﻮﯼ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﻧﻮﺑﺖ ﻣﯽﮔﺮﻓﺘﻨﺪ، ﺁﺏ ﺧﻮﺭﺩﻧﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ ﺭﯾﺨﺘﻦ ﭼﻨﺪ ﻗﻄﺮه ﺍﺷﮏ ﺑﻮﺩ...
به نقل از راهیان نور،شهید حسین خرازی.