ستاره مسافر

این وبلاگ داستان پسری است که دوست داشت تاثیر گذار و متفاوت باشه، به همین خاطر تصمیم گرفت ...

ستاره مسافر

این وبلاگ داستان پسری است که دوست داشت تاثیر گذار و متفاوت باشه، به همین خاطر تصمیم گرفت ...

چهار سال گذشت ...

چهار سال ناباورانه از اولین نوشتارم در این وبلاگ گذشت، و از همه جالبتر اینکه بین سومین و چهارمین سال فقط یک پست نوشتم، البته مطالب زیادی رو شروع کردم ولی متاسفانه زمان و درگیری های این ایام مجال پایانشون را به من نداد. امیدوارم این روزا بیشتر بنویسم و وبلاگ را بروز رسانی کنم.

همانند گذشته در موقعیتی که از قبل پیش بینی نمیکردم قرار دارم ولی خداروشکر و صد هزار مرتبه شکر از لطف خدا.... اما این نیز هم بگذرد...

این خودشیفته ها آن خودخواه ها

قبل از این که بیام خارج از ایران، ویژگی اصلی جامعه اطراف خودم را خودخواهی میدونستم  ولی بعد از معاشرت با دوستان غربی تازه معنای خودخواهی را فهمیدم!!! اونجا بود که فهمیدم ما بیشتر از خودپسندی و شاید خودشیفتگی رنج می بریم تا خودخواهی، حالا فرض کنید وقتی این خودشیفتگی با خودخواهی همراه بشه دیگه چه مصیبتی میشه!!!! چیزی که برای دوستای غربی تعریف شده اینه که یک خودخواه مودب باش!!! همین... این خودخواهی هم یک چیز پذیرفته شده است برخلاف ایران که هنوز یه جورایی فحش محسوب میشه.

 خودپسندی و خودشیفتگی ما هم شاید برگرفته از محبت بیش از حد، بیمارگونه و غیر منطقی خانواده (مادر) به فرزند و شاید هم افتخار غیر عقلانی و افراطی به تاریخچه و یا مذهبمون باشه (از بچگی به ما میگن ما صاحب تمدن N ساله هستیم و بی شک به واسطه مذهبمون بدون هیچ حسابی مستقیم میریم بهشت که توضیح هرکدوم مقاله جداگانه ای میخواد، که از وقت و تخصص من خارجه....

منم گیر کردم بین اینا و اونا! ولی وقتی خودخواهی در جامعی صفت مثبت و پذیرفته بشه، باید از آینده اون جامعه و اتفاقاتی که برای بقیه رقم میزنند، ترسید، بازم پاش بیفته دوباره جنگی راه میندازن و میلیون ها نفر را به بردگی می گیرن و می کشند.

سه سال گذشت ...

به همین راحتی سه سال گذشت... به سرعت هرچه تمامتر همان آدم سابق ولی با تجربه تر، امیدوارم کمی فرصت مهیا بشه که بتونم مجدد بیشتر بنویسم چون گفتنی بسیار زیاده ولی خوب نوشتن وقتگیر :)  این روزا باز مجدد دارم به ایامی میرسم که مثلا باید برای آینده برنامه ریزی کنم هرچند معمولا آینده برای من برنامه ریزی میکنه....

ثبت است بر جریده ما

یک نفر بخوان دوم میشم! سه نفر بخوان چهارم میشم!!! امیدوارم یک روز هیچ کس را نخوان تا اول بشم :) روزگار خود ساخته بامزه ایست ....

زندگی

شاید این جمله معروف راشنیده باشید که زندگی، زندگی است...!!!  اما زندگی به چه معناست؟ اکثر ما به دنبال خوشبختی هستیم ولی خوشبختی به چه معناست؟ اصلا خوشبختی کجاست؟ ما زندگی را فراموش کردیم و چسبیدیم به رفاه و در جستجو خوشبختی بودن، در حالی که یادمون رفته زندگی همان خوشبختی است... اهداف واقعی نداریم و اکثرا اهدافمون ساخته جامعه، خانواده و خیالمون هست.... نمیتونیم از حالمون لذت ببریم چون این حال برامون خوشبختی تعریف نشده و فقط اثر اون خوشبختی محسوب میشه.... ولی اگر استعدادامون را بشناسیم هیچ وقت نباید زجر غیر قابل تحمل بکشیم... متاسفانه اتفاقات و مراحل زندگی شده هدفمون در حالی که حتی گاهی از رسیدن به این اهدافم لذت نمیبریم بلکه از این که میرم تو چشم مردم حس خوبی بهمون دست میده و این یعنی این که وقتی از چشم مردم بیفتیم دیگر هیچ میشیم... هیچ هیچ
همیشه ذهنم به این  دانشجوها و انسان های نخبه و خردمندی که در راه هدف  آرمانشون جانشون را دادن درگیر بود، بیشتر اوقات حسرت میخوردمو از ته دل میگفتم حیفشون.... نابودشون کردیم، البته نمونه خارجیشم کم نیست همین آنتوان دوسنت اگزوپری که در اوج جوانی در جنگ سیاه سیاه جهانی جونش را از دست میده و از روزگار محومیشه... متاسفانه در زندگی طبیعی به خواست خدا اتفاقاتی میفته و در یه لحظه اون همه هوش و نبوغ به نیستی تبدیل میشه و.... واقعا حیفه!!! و ظاهرا این عزیزان ناکام از میانمون میرن....
ولی نه!!! این روزا با این جمله کاملا مخالفم..... اگر خودمون و این دوستان برای خودشون زندگی کرده باشند و از زندگیشون لذت برده باشند  پس در خوشبختی کامل و پایدار از میان ما رفتن... در خوشبختی کامل... چون خوشبختی همان شکست ها و پیروزی های زندگیه و اونام هر کاری که کردن بخاطر عشقشون بوده نه جلب توجه مردم....  پس از هر لحظشون لذت بردن.... تازه بعد از این همه بالا و پایین زندگی کمی از عمق این جملات را درک میکنم : «مرگ برای من شیرین تر از عسل است»

*** خیلی نیاز به توضیح بیشتر داشت اما امیدوارم همین متن نصفه و نیمه قدیمی مفید باشه...
** شما اگر دانشمند شدن هدفتونه پس از شکست ها و زجرایی که برای هدفتون میکشید لذت می برید...اگر نمیبرید در هدفتون شک کنید...
*هر موجودی میتونه امیدوار باشه ولی هیچ وقت یک گربه نمیتونه پرواز کنه... پس شناخت استعداد مهمه... حالا یه عده شانس میارن که استعدادشون با ارزش های ساختگی جامعشون یکسانه.... این ارزش در برزیل فوتباله! در ایران دکتر شدن! در غرب زیبایی! و .... البته خود این مشکل سازه: یه عده با عدم داشتن استعداد سعی میکنند با زجر و درد، خودشون را به اهداف ساختگی جامعه برسونند (عدم لذت زندگی) و دسته ای هم که استعداد را دارند اصلا فکر نمیکنند چی دوست دارند و جامعه به این سمت هلشون میده ولی امان از روزی که ارزش های جامعه عوض شه و این دوستان فراموش شن...