الان واقعا پشیمونم که چرا زودتر شروع به نوشتن نکردم! چون خیلی از موارد مهم که به درد بقیه میخورده را کلا یادم رفته! از همه مهمتر دوست داشتم نظرات و ایدههای یک سال پیشم را مینوشتم تا ببینید بعد یک سال آدم چی فکر میکنه و چی میشه! مثلا چیزایی که فکر میکردی مهمه و بر پایه اونا برنامه ریزی میکردی ولی بعده یک سال میفهمی اونا اصلا مهم نبودن! و خیلیاشون اصلا یادت نیست چی بودن! برای خودم هم جالب بود که ببینم چقدر نظراتم تغییر کرده!
نکتهٔ دیگه هم اینه که همیشه فکر میکنی همه چیز را در نظر گرفتی ولی همیشه یک عامل هست که در نظر نمیگیری (تازه اگه خدا را درنظر گرفته باشی! که بدون اون میشه حداقل دو عامل)! بخاطر همینه که نباید فقط یک جا و یک شاخه (رشته) را در نظر بگیری و به قول یک استادی باید تورت را همه جا پهن کنی (در هر رشته + در هر مقطع + در هر مکان)، تا هرکدوم بهتر بود انتخابش کنی! ولی همان طورکه خودمون میدونیم، گاهی نه تنها به حرفای بقیه گوش نمیدیم، حتی به وجدان آگاهه خودمون هم اجازه نمیدیم، درون ما تغییری ایجاد کنه و فکر میکنیم بقیه اشتباه میکنند و ما بی شک درست میگیم! به خاطره همین هم بر پایه موارد نادرست برای آیندمون تصمیم میگیریم، که دیگه تکلیف این تصمیم روشنه!!
در کل همیشه بهتر آدم در تصمیم گیری هیچ فرصتی را از دست نده، چون نه از آینده خبر داره و نه از شرایط آینده! خودمونم که هر لحظه تغییر میکنیم، چه برسه به بیرونمون! از همه بدترهم اینه که، آرمان هایی که داریم براشون تلاش میکنیم گاهی اصلا آرمان نیست و بعد یک سال فراموش میشن.....