شاید بهترین مزیتی که این هواپیمایی داره اینه که فقط از تهران پرواز نداره و از شهرایی به جز تهران هم مسافرا رو جمع میکنه، کلا سیاست این هواپیمایی اینه که از سرتاسر دنیا مسافرا را جمع کنه و به مقصد برسونه (این کار را نکنه هواپیما هاش خالی میمونند).
یادمه یک مسافری از افغانستان داشت می رفت کانادا اول اورده بودنش ایران بعدش قطر بعدش قرار بود بره انگلیس بعدشم کانادا میگفت ۲ روز توی راهیم ولی خوب ارزونتر برامون در میاد. در ایران چون مسافرا کمترن از هواپیمای کوچک تری استفاده میکنند که فکر کنم حداکثر با توجه به مبدأ پرواز ۲ ساعته به قطر برسید و با توجه به پرواز بعدیتون در ترانزیت میمونید (البته اگر طولانی بشه ازتون پذیرایی میکنند) در ضمن وسایلتونم به طور خودکار سواره هواپیمای بعدی میشه، گاهی اوقات هواپیما خیلی خلوته و کلا هر جا خواستید میتونید بشینید (برای ما که اینطور بود)!
از نظر پذیرایی هم بسیار عالی عمل میکنند و یک لحظم اجازه نمیدن وقتتون تلف شه! البته از نظر مسافر هم باید انتظار هرجور مسافر با هر فرهنگی را داشته باشید. هواپیما های این هواپیمایی هم جدید و تمیز هستن و در جلوی هر نفر هم یک صفحه نمایشگر هست که مسافران را سرگرم میکنه.
نکتهٔ جالبه دیگه هم اینه که زمان فرود را به علت اینکه هواپیما خیلی آروم میشینه اصلا متوجه نمیشید. در مورد میزان بار هم اصلا یادم نیست قانونشون چقدر بود ولی از هر دو طرف کلی با من راه اومدن، در ضمن بعد از یکبار سفر با این هواپیمایی کارت عضویتتون فعال میشه در سفرهای بعدی بهتون تخفیف تعلق میگیره و میزان بارتون افزایش پیدا میکنه (بعد از رسیدن زمان پروازی به یک زمان مشخص) در ضمن اگر عضو تارنمای هواپیمایی قطر بشید هر چند وقت یکبار پیشنهادای خوبی براتون می فرستند (پیشنهادا این روزا خیلی زیادتر شده). در مورد کشور قطر هم کلا بیابان بزرگی بود! و هنوز خیلی خیلی جای کار داره....
در ضمن زمانی هم که به قطر رسیدید، حواستون به مدارکتون در هنگام تحویل دادن و تحویل گرفتن باشه که گم نشه (یادمه که ما چند تا گذرنامه تحویل دادیم ولی موقع گرفتن نشمردیم که چند تاست، توی راه بودیم که فهمیدیم جناب مسئول یکیشو یادگاری نگه داشته حالا نمیدونم اتفاقی بود یا ...!) اگر هم دوست دارید در این کشور گشتی بزنید فکر نکنم نیاز به زمان زیادی داشته باشید!
یک روز صبح تصمیم گرفتیم که به شهرک کلارک بریم و یک مقدار خرید کنیم (البته دقیق یادم نیست اسم اونجا چی بود)، این مکان گویا قبلا محل کارخانه کلارک بوده که به علت صرف نداشتن تولید کارخونشون را به کشورهای شرق آسیا انتقال دادن و محل کارخانه را هم تبدیل به مرکز خرید کردن.
اما به علت میانبر زدن، اشتباها از یک زندان سر در آوردیم (این طوری به نظر میرسید)، جای شما خالی! به نظرم ظاهراً جاشون خوش آب و هوا بود! البته از توش خبری ندارم، شما رفتین از محیطش و غذاش برامون تعریف کنید!
بالاخره به محل مورد نظر رسیدیم خودرو را در پارکینگ شهرک پارک کردیم. پارکینگش یک فضای بسیار بزرگ بود که باید بعد از پارک، خودت می رفتی پول واریز میکردی و قبض صادر شده را روی شیشه میگذاشتی.
البته یک مامورم به صورت تصادفی خودرو هارو چک می کرد، نکتهٔ جالب دیگه پارکینگشون در نظر گرفتن محل های خاص و بزرگتر برای معلولین بود که وقتی هم، جای پارک نبود باز هم کسی در این محل پارک نمی کرد. راستی به نظرم جالبه که، خودروهای خانواده در کشور اونا رایج بود و وقتی میدیدن تو با این خودرو هستی حق را به تو میدادن البته این فرهنگ بیشتر در شهر های کوچکتر رعایت می شد.
در این شهرک تقریبا همه برند های مهم نمایندگی داشتن ولی متاسفانه ما زمان تخفیف هارو از دست داده بودیم البته می شد بازم چیزای خوبی پیدا کرد، درضمن لباس بچه هم تو این کشور نسبت به سایر کالاها دارای قیمت های مناسبتریه (به نظرم دولت یارانه میده) که البته به خاطر تشویق به بچه دار شدن هستش.
در نهایتم خریدامون را انجام دادیم و به سمت خونه راه افتادیم، در راه برگشت هم با آدمایی که در مسابقهٔ آیرن من شرکت کرده بودن مواجه شدیم.
در روز آخر هم برای زیارت اهل قبور به قبرستان لندن رفتیم!!! این جا هم دنیایی بود که زیبایی های خاص خودش را داشت در ضمن هر گروهیم این جا محدودهٔ خودش را داراست.
تقریبا هر کسی سعی کرده بود قبر خودش رو متمایز کنه و از بعضی از قبر ها مشخص بود که اونا هم هنوز به یاد مرده هاشون هستن.
بعد به هاید پارکم سر زدیم، یک جورایی مثل پارک ملت شهرای بزرگه خودمون بود البته به سبک انگلیسی، جالب بود اونجا هم یک عده در حال نماز خوندن بودن (وقت نماز ظهر بود و آدما بصورت انفرادی بر روی چمن ها نماز میخوندن)، البته شما انقدر در این شهر خانوم های خیلی با حجاب میدیدی که واقعا این چیزا غیر عادی به نظر نمی رسید. یک مقدار نون هم همرامون بود که برای پرنده ها ریختیم، پرنده ها هم بدون ترس مشغول به خوردن شدن (برای کشور ما جای تاسف داره که انقدر پرنده هاش از آدما میترسن). مسیرعبور اسب هم در این پارک برام جالب بود.
در ادامه هم به خیابان آکسفورد و فروشگاها هرودس سر زدیم این فروشگاه که مالکش آقای فاید است جزو معروفترین فروشگاه های لندن به حساب میاد (یک عده فقط میان تماشا مثل ما) معمولا ثروتمندان به اینجا سر می زنند و خرید می کنند، می شد آدمایی را دید که با محافظاشون اینجا اومدن، البته متاسفانه پسر صاحب این فروشگاه هم داستانای خودش را داره.
در نهایتم سفرمون به لندن با عبور از کنار چشم لندن (London Eye)، پارلمان، ساعت بیگ بن و رودخانه تیمز به پایان رسید.
شرمنده تصاویر کیفیت ندارند مردم این کشور در مصرف برق واقعا صرفه جویی(درست استفاده)میکنند.
یکی از ویژگی های مهم این کشور فرهنگ احترام به محیط زیست هستش، خیلی سخته که اینجا شما در طبیعت زباله پیدا کنید، این به این معنی نیست که شهرداری فعاله یعنی اینکه آدما اشغال نمیریزن و اطرافشون براشون مهمه! تازه اونجا قانون این بود که شهردای هفته ای یک بار می آمد و آشغال ها را از دم خونه ها جمع می کرد، اونم فقط یک تعداد سطل مشخص، تازه نباید توشم زبالهٔ خشک قاطی می شد! شاید باورتون نشه ولی مامورین اگر کاغذی ببینن، تمام کاغذا را میخونن تا ببینن کی بوده که زباله ها را قاطی کرده!! یکی را من دیدم که بخاطر این کار جریمه شده بود، تازه کاغذها را در سطل آشغال توی خیابون های شهر که مخصوص زباله های تر بود انداخته بود! بخاطر همین کسایی که بازم کاغذهاشون را دوست ندارند جدا کنند از دستگاه کاغذ رشته کن استفاده میکردند (اول رشته می کردن بعد دور مینداختن). یکی از دوستان می گفت من متعجبم از اینکه تو ایران هر روز زباله ها جمع میشه ولی بازم از این جا کثیف تره. البته این کشور از نظر آب و هوایی و جغرافیایی طوری هست که گرد و خاک توش پیدا نمیشه و بخاطر همین اصلا شاید کفش هاتون خاکی و کثیف نشه و وقتی جایی آب میریزه به علت نبود خاک همه منطقه گلی نمیشه! بخاطر همین ممکن بود بچه ها را بر روی زمین در حال بازی ببینی (اگر این جا چنین اتفاقی برای بچمون بیفته معلوم نیست چه بلایی سرش در میاریم)!
مردم در این کشور داشتن تلاش می کردن کمتر از پلاستیک استفاده کنند (برعکس این جا). راستی یک بار هم به محل بازیافتشون سر زدیم، آدما خودشون اومده بودن تا مواد بازیافتی را تحویل بدن، اون زمان برام جالب بود که یک سطل خاص داشتن برای موبایل در ضمن سطل های بازیافت جوری طراحی شده بود که خیلی سخت میشد ازش بتونی چیزی برداری! آدمایی را هم می دیدم که یک سری از وسایل نوشون را اورده بودن بریزن دور، کاش میشد میتونستم بردارم!
یک روز هم به قبرستان ماشین ها سر زدیم، خیلی جالب بود کلی خودروی به ظاهر نو اونجا رها شده بود (تعمیر خودرو اینجا به صرف نیست) و بعضی از ادما به جای اینکه برن یک قطعه یا وسیله ای را برای خودروشون بخرن میرفتن از روی خودروهای اونجا باز می کردن البته یک پولیم به مسئول اونجا میدادن. یک سفریم به ساحل داشتیم که در اونجا هم هیچ خبری از زباله نبود!
جالب بود یک نفرم اونجا با گنج یاب در حال جستجو بود! تا شاید بتونه شی ای قیمتی پیدا کنه (معمولا تو ساحل آدما وسایلشون را گم می کنند). نکتهٔ جالب دیگه اونجا معرفی گیاهان و حیوانات مخصوص اون محیط بود تازه از نظر ایمنی برای آدم ها هم امکاناتی را تدارک دیده بودن!
در مورد خودروهاشون هم بسیار می ترسیدند و تمام تست ها را به موقع انجام میدادند حتی از لاستیکشونم می ترسیدند (اگر خراب یا صاف باشه پلیس جریمه میکنه)، همان طور که در تصویرای قبلی دیدید معمولا خودروهاشون جدید و لوکس نبود ولی نه کثیف بودن و نه هیچ صدایی اضافی تولید می کردن! راستش اینا در بعضی از جا ها به لطق قانون (و فرهنگ سازی) بیشتر از ما به حق الناس بها میدادن!
در مجموع ممکن این کشور برای بقیه کشورها با زباله های صنعتیش مشکل ایجاد کنه، ولی حداقل در کشور خودشون سعی می کردند به محیط زیست احترام بذارند.
جالب بود در شهرهای انگلستان هرچی رو تونسته بودن آثار باستانی کرده بودن شایدم بعضیاش را ساخته بودن! خلاصه داشتن از هر چیزی پول در میاوردن! اما تو کشور ما خیلی از آثار باستانی هنوز ناشناخته اند! البته زیادم مردم ما علاقه به بازدید از چیزای قدیمی را ندارند (شاید چون نسل جوونه). لندن کلی موزه های مختلف داشت، راستش اگر میخواین همه جا را در این شهر ببینید به نظرم یک هفته زمان نیاز دارید.
صبح زود به سمت موزه ها راه افتادیم، بخاطر اینکه پول گازوییل (گازوییل اینجا خیلی رایجه) و پارکینگ ندیم با اتوبوس و مترو رفتیم به محل موزه ها (راستی بلیت مترو اینطوری بود که شما می تونستی یک بلیت بخری و از همهٔ سامانه های حمل و نقلی مانند اتوبوس، مترو و ... استفاده کنی)، سر راه هم به یادمان پسر برزیلیی که پلیس در مترو کشته بود، برخوردیم.
این موزه هایی که ما رفتیم در کمال تعجب همشون رایگان بودن، البته صندوق هایی گذاشته بودن تا هرکی دوست داره کمک کنه (البته نمیدونم همیشه اینطوریه یا نه) موزه ها تقریبا کنار هم بودن و تا جایی که یادم هست به موزهٔ علوم، ویکتوریا و آلبرت، موزه انگلستان و شایدم موزه لندن سر زدیم. می خواستیم به موزه سلطنتی ملکه هم بریم که کلی صف داشت و وقت ما هم محدود بود. موزه ها در ساختمان های بسیار بسیار قدیمی و بسیار بزرگ واقع بودند.
معمولا بعد از بازدید، واقعا تعجب میکنی که اینا چطوری این همه آثار را با خودشون بردن اگر میتونستن اصفهان و شیرازم تا الان برده بودن!
خلاصه اینکه باید ۲ روز وقت می ذاشتیم برای دیدن که متاسفانه نصف روز برای آن همه دیدنی وقت داشتیم. ولی جالبترین قسمتش برای من بخش مربوط به انقلاب صنعتی بود! واقعا نمیدونم باید چی بگم! فهمیدم اینا یک شبه به اینجا نرسیدن! در عجبم بعضی از تجهیزات را چطور ساختن! موزه علوم هم جالب بود و سعی شده بود که بازدیدکنندگان واقعا علوم را حس کنند!
در آخر هم برای رفع گرسنگی رفتیم به یک رستوران هندی، که واقعا غذاش تند بود تازه غذای شیرین سفارش داده بودیم! بعدم گفتیم ماست بیار که سوزش تسکین پیدا کنه! ماستش از غذاش تندتر بود! (البته این تصویر را از اینترنت گرفتم)
مجدد رفتیم مترو سواری، همان طور که گفته بودم متروش درسته قدیمیه ولی واقعا بزرگه! گاهی اوقات انقدر که عمق زیاده (باید پایین بری) اگر بتونی به صورت مایل بپری صد در صد رفتی اون دنیا! جالب بود یک مرتبه واستاده بودم بعد یک خانوم محترمانه خواهش کرد برم کنار! بعد اونجا فهمیدم اگر میخوای صبر کنی که با پله برقی بری پایین باید سمت چپ پله ایستاد و اگرم عجله داری و میخوای بدوی از سمت راست پله میری (بعضی پله ها واقعا طولانی بود) حالا موندم ۲۰۰ سال پیش اینارو چطور کندن! راستی بعضی از ایستگاه های مترو یک جورایی آثار باستانی و موزه هستن!