ستاره مسافر

این وبلاگ داستان پسری است که دوست داشت تاثیر گذار و متفاوت باشه، به همین خاطر تصمیم گرفت ...

ستاره مسافر

این وبلاگ داستان پسری است که دوست داشت تاثیر گذار و متفاوت باشه، به همین خاطر تصمیم گرفت ...

سفرنامه انگلستان - فرهنگ رانندگی

مواردی که در خیابوناشون نظر شما را جلب میکنه متفاوت بودن جای راننده در خودرو، احترام به عابر پیاده (در صورتی که عابر وسط خیابون نپره و وظایف خودش را بدونه)، کم بودن خودروهای لوکس، عجیب بودن بوق، بلند نبودن صدای ضبط، بی‌ صدا بودن خودروها و احترام به یکدیگر هستش. جالب بود همش در حال راه دادن به یک دیگر بودن و در انتها با دست تکان دادن از هم تشکر میکردن (تا مدتی بعد از بازگشت به کشور صدای خیابونا اذیتم می‌ کرد).

http://s3.picofile.com/file/7932720000/%D8%B3%D9%81%D8%B1%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87_%D8%A7%D9%86%DA%AF%D9%84%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86_%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF_%D8%B1%D8%A7%D9%86%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C%E2%80%8C.jpg

تو این سرزمین خیلی‌ از جاده ها کلا به اندازهٔ یک خودرو هستن ولی‌ در کمال تعجب دو طرفه هستن و کلیم پیچ در پیچ ولی هیچ اتفاقیم نمیفته! یادم نمیره که تو یکی‌ از این جاده ها تراکتوره با اوضای وخیمی (لاستیک پاره!) داشت میامد بعد تا مارو دید کل راه را عقب رفت تا ما رد شیم! آخرش دیگه براش لاستیکی نمونده بود و بر روی فلز چرخ حرکت می کرد (ما تا دیدیمش می خواستیم بپیچیم جلوش تا مجبور شه بره عقب، ولی‌ با عقب رفتنش مارو تحقیر کرد)!

http://s4.picofile.com/file/7932720428/%D8%B3%D9%81%D8%B1%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87_%D8%A7%D9%86%DA%AF%D9%84%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86_%D8%AC%D8%A7%D8%AF%D9%87_%D9%87%D8%A7%DB%8C_%D8%A8%D8%A7%D8%B1%DB%8C%DA%A9.jpg

نکتهٔ جالب دیگه اعلام وضعیتشون بود، مثلا خیلی‌ از ماشین ها نوشته بودن بچه در ماشین است! ما هم می فهمیدیم باید بریم پشتش حسابی‌ بوق بزنیم!

http://s4.picofile.com/file/7932719672/%D8%B3%D9%81%D8%B1%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87_%D8%A7%D9%86%DA%AF%D9%84%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86_%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF.jpg

یا اسب سوارها در پشت لباسشون زده بودن لطفا بوق نزنید و آهسته حرکت کنید (انگار اسبا قاطی‌ میکنند)! در کل انتظار نداشتن همه، همه چیز را بدونند.

http://s3.picofile.com/file/7932721070/%D8%B3%D9%81%D8%B1%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87_%D8%A7%D9%86%DA%AF%D9%84%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86_%D8%A7%D8%AD%D8%AA%D8%B1%D8%A7%D9%85.jpg

راستی‌ این متفاوت بودن جای فرمونشون هم گاهی اذیت می کرد! حتی تو رد شدن از خیابون آدم نمی دونست باید چی‌ کار کنه!. البته این فرهنگ یک روزه و همین طوری بدست نیامده مثلا کتاب اموزش رانندگیشون خیلی‌ مفصل بود! در مورد آموزش رانندگی هم جالب بود وقتی‌ می خواستن رانندگی‌ کنن! رو ماشینشون می چسبوندن تحت تعلیم (چند تا L گنده می چسبوندن) و میزدن تو خیابون ها و فقط کافی‌ بود یک بزرگتر کنارشون باشه!  

http://s1.picofile.com/file/7932718923/%D8%B3%D9%81%D8%B1%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87_%D8%A7%D9%86%DA%AF%D9%84%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86_%DA%A9%D9%86%D8%AA%D8%B1%D9%84%E2%80%8C.jpg

http://s3.picofile.com/file/7932720749/%D8%B3%D9%81%D8%B1%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87_%D8%A7%D9%86%DA%AF%D9%84%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86_%D8%A2%DB%8C%DB%8C%D9%86_%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87.jpghttp://s3.picofile.com/file/7932725157/%D8%A7%D9%86%DA%AF%D9%84%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86_%D8%A2%DB%8C%DB%8C%D9%86_%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87.jpg      

بعدم کل مسیرها، هر جایی را که فکر کنید با دوربین کنترل می شد و خلاف کردن راحت نبود (کلیم از جریمه و نمرهٔ منفی‌ می‌ ترسیدن) البته کتاب هایی‌ چاپ شده بود که محل دوربین ها را به راننده اطلاع می داد (Atlas Britain)!!! بعدم سعی می کردن زیاد با خودرو جایی نرن چون علاوه بر هزینهٔ سوخت باید کلیم پول برای پارکینگ می دادن.

http://s4.picofile.com/file/7932719244/%D8%B3%D9%81%D8%B1%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87_%D8%A7%D9%86%DA%AF%D9%84%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86_%DA%A9%D9%86%D8%AA%D8%B1%D9%84_%D8%B3%D8%B1%D8%B9%D8%AA.jpg

البته این فرهنگ خوب رانندگی‌ بیشتر به شهرای کوچکتر مربوط میشه و در شهرای بزرگ احتمال کمی‌ بی‌ فرهنگی میره! درضمن فقط یک بار ترافیک دیدم، کلی‌ ماشین ایستاده بودن، اونم همه توی یک خط (با خط کشم نمی‌شد انقدر تراز ایستاد) و با چندین متر فاصله تازه خط اورژانس هم خالی‌ بود! بعد که رفتیم جلو دیدیم پرنده ها به یک ماشین زدن! و دکترا دارن به طرف تنفس مصنوعی میدن. در کل مسیر هم سرعت مجاز اطلأع رسانی میشد که بین۵۰ تا۶۰ مایل تغییر می کرد.

* متاسفانه در کشور خودمون آزادی کامل در رانندگی‌ حاکم هستش (روانشناسی‌ می گفت تو ایران می تونی شخصیت ادما را از رو رانندگیشون بفهمی چون هر کار بخوان می تونند بکنند و ریایی ندارند: کسی که تند میره، کسی که آهسته میره، کسی که ورود ممنوع میره هر کدوم یک ویژگی دارند) و جالب اینه که از هر کی‌ بپرسی‌ میگه رانندگی‌ ایرانیا بده اما (معلوم نیست بدا کجا هستن)!

اهمیت معدل

شما هر تارنمایی مربوط به پذیرش را بخونید متوجه میشید که معدل چقدر اهمیت داره! همهٔ دانشجوها میگن اگر به عقب برمیگشتیم می‌رفتیم پهلوی استادا التماس نمره! معدل بالا در پذیرش و مخصوصاً بورس گرفتن نقش طلایی را ایفا می‌ کنه و شاید اولین وظیفه شما باشه که تو دورهٔ تحصیلیم باهاش درگیرید و تا زمانی‌ هم که بمیرید با شما همراه هستش، بقیه چیز هارو میتونید تغییر بدید ولی‌ این را نه، بخاطر همین هم از بقیه مهمتر میشه! بعدم به نظرم اگر درسخون باشید و عملکرد ذهنی‌ در مطالعه و استدلال را افزایش بدین باعث میشه که یک نویسنده خوب مقاله بشید همچنین در نمره های زبان شما به صورت غیر مستقیم تاثیر گذاره.

http://s1.picofile.com/file/7932707197/%D8%A7%D9%87%D9%85%DB%8C%D8%AA_%D9%85%D8%B9%D8%AF%D9%84.jpg

خیلی‌ از دانشگاه ها براشون معدل مهمه و حتی بخاطر معدل خوب بورس تحصیلیم میدن مخصوصاً در دورهٔ ارشد. حالا نمیگم نمره خوب ندارید باید با ادامه تحصیل در خارج خداحافظی کنید، شما با هر معدلی پذیرش میگیرید، فقط کارتون برای بورس گرفتن سخت میشه (یکی‌ از دوستام با معدل خیلی‌ خیلی‌ خیلی‌ کم از آمریکا پذیرش گرفت و بعد یک ترم هم استاد پیدا کرد البته به نظرم در پژوهش آدم فعالی‌ بود)! اینارو دارم میگم که تو دورهٔ تحصیلی‌ یکم فشار بیارید (حداقل شبای امتحان) تا یک عمر مثل من استرس نداشته باشید، جبران کردن معدل به نظرم کمی‌ سخته، چون میشه مقاله نوشت، دوباره امتحان زبان داد ولی‌ معدل را نمیتونی تغییر بدی. خودم هم اهمیت نمره را میدونستم ولی‌ هر چی‌ تلاش کردم نتونستم به جایی برسم (البته باید بیشتر تلاش می‌کردم)! الانم کلی‌ دلهره دارم برای آینده های دور.

قول قدیمی‌

http://s4.picofile.com/file/7932703117/%D9%82%D9%88%D9%84_%D9%82%D8%AF%DB%8C%D9%85%DB%8C%E2%80%8C.jpg

یادمه سال پیش وقتی‌ تصمیم گرفتم برم با توجه به تجربه‌هام با خودم قرار گذاشتم یا برم یک دانشگاه خوب آمریکا و اون رشته ای که دوست دارم بخونم و اگه نشد برم سربازی(خیلی‌ به هم نزدیکن!) ولی‌ وقتی‌ رفتم تو روندش دیدم واقعا حوصله سربازی ندارم و گفتم هر جا شد میرم(از این همه زحمت آدم دوست داره نتیجه ای ببینه)! و نظرم را از اون چیزی که بود آوردم پایین! الانم تصمیم دارم اگر به این هدفم نرسیدم، دیگه به هر چی‌ راضی‌ نشم و سریعتر برم تو زندگی‌، امیدوارم باز نظرم تغییر نکنه! مطلب دیگه هم اینکه وقتی‌ تصمیم به ادامه تحصیل گرفتم(از بچگی‌ داشتم، منظورم خارج از کشور) کلی‌ برای خودم هدف و آرمان داشتم که الان همشون در ذهنم کمرنگ شده. متاسفانه الان هدف شده فقط رفتن!

گفتگوی ارزی

سلام حالت چطوره؟ چه خبر؟ چه میکنی؟ خوبم، خدارو شکر، دارم زبان میخونم! چطوری با اوضاع ارز؟ خوبم، مگه چطور باید باشم؟ (نوسان ها تازه داشت به اوج میرسید) خیلیا با این اوضاع بی‌خیال رفتن شدن، تو چطور بهش فکر نمیکنی؟ نکنه رفتی‌ ارز ارزون خریدی!؟ اگه داری لطفا به منم بده، چطوری زبان میخونی با این اوضاع؟ آخه من که کاری نمیتونم بکنم! وظیفهٔ من الان زبانه (تا اون روز اصلا بهش فکر نمیکردم)! اول باید پذیرش بگیرم تا به ارز فکر کنم! بعدم به نظرم اون وقتی‌ که من می‌خوام برم اوضاع بهتر میشه! خوشبحالت انقدر خونسرد و خوشبینی‌! .......کاری نداری؟ نه، خداحافظ، ممنون زنگ زدی.

http://s4.picofile.com/file/7932700428/%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88%DB%8C_%D8%A7%D8%B1%D8%B2%DB%8C.jpg

حالا من که انقدر خودم خونسرد بودم و اصلا به این چیزا فکر نمیکردم و بقیه را توصیه می‌کردم به آرامش از اون شب آرامش خودم را از دست دادم! و نتونستم درس بخونم! حالا بببینید این چرخه نگرانی چطور بزرگ میشه! و یک عده اگر شروع کنند به خرید چه اوضایی پیش میاد! اول در چرخه شایعه پیش میاد بعد نگرانی بعدم که اوضاعی که میدونید! حالا جالبه همه این حرفا رو میدونیم ولی‌ ....! با این وجود بازم هنوز به آینده خوشبینم! (امیدوارم چرخه مثبت تشکیل شه)

حالا اینم آخرین گفتگوی من با یک دوست دیگه که امروز اتفاق افتاد!

سلام سفارت چطور بود؟ کارت راه افتاد؟ برسم برات تعریف می‌کنم، معلوم نبود این همه ادم از کجا اومده بودن! ساعت چهار و پنج دقیقه صبح اونجا بودم تا تونستم نوبت بگیرم!

سفرنامه انگلستان - از خیال تا واقعیت ۲

بعد از سفر به انگلستان بود که فهمیدم تو سرزمینشون انقدر مثل ما در حال ساخت و ساز نیستن و به ساختمون های قدیمشون راضین! فکر نکنید قدیمیشون یعنی‌ ۳۰ سال! منظورم چند قرنه! ( متاسفانه تصاویر پاک شده به مرور تصاویر و متن را اصلاح می کنم)

آدم بعضی‌ موقع ها با خودش میگه این بدبختا چه طوری اینجاها زندگی‌ میکنند!! گاهی اوقاتم ادم واقعا از این همه جای قدیمی‌ کلافه میشه! انگار رفتی‌ تو موزه! راستش اکثر ماها که تو محیط شهری زندگی‌ می‌کنیم و عادت داریم از صبح تا شب بدویم، بعد از مدتی‌ اینجا برامون تکراری میشه (مخصوصاً شهرهای کوچک)!

در شهرای کوچک کلا همه جا بعد از ظهر تعطیله (ممکن در بعضی از شهرای بزرگشون هم همین اتفاق بیفته)! چراغاشونم که مثل ما روشن نیست، واقعا دلت مگیره! البته همه این حس را ندارند و شایدم علاقه مندم باشند، بخاطر همین هم بچه هایی‌ که یکم شیطونترن و به هوای فیلمایی که می بینند میان خارج اولش ناامید میشند! و بعضیام افسردگی میگیرن (و رو به بعضی‌ از سرگرمیا خاص میارن که جای خودمون دسترسی بهشون سختره)! خلاصه اینکه، قرن ها پیش وقتی‌ معلوم نبوده ما کجا بودیم اونا کل کشورشون را ساخته بودن (حالا کار ندارم چطوری) و اونجا بود فهمیدم وقتی‌ میگن عقبیم یعنی‌ چی! البته فقط ساختمونا قدیمی‌ نیست، اینا کلا با وسیله قدیمی مشکلی ندارند مثلا اگر شما در اینجا ژیان دیدید تعجب نکنید!

نکتهٔ دیگه هم که برام جالب بود واقعا ساختمان بلند سخت گیر میامد، فکر نکنید در مورد ساختمون اغراق می‌ کنم! واقعا به سختی پیدا می شد (اینام باید دلیلی‌ برای مهاجرت و سفر داشته باشند)!

یادمه نقشه ای که ازش استفاده می‌کردیم مربوط به سال ۷۰ بود ولی‌ هیچ آدرس و مکانی در رو و زیر زمین (لندن) تغییر نکرده بود در ضمن این شهر یکی‌ از قدیمی‌ ترین متروهای دنیا رو داره و اکثر مناطق (لندن) را پوشش میده (واقعا بزرگ هستش، فقط تاریخ ساختش را دیدین افسرده نشین) ولی‌ متروی خودمون از اینا جدیدتر و تمیزتر هستش! پس رفتین اونجا تعجب نکنید (خیلی‌ از دوستان وقتی‌ میرن خارج از ایران و‌ سواره مترو میشن گاهی به این جمله فکر میکنند، خارجی‌ که میگفتن اینجا بود)! و این طوری بود که دومین تصور من از یکی‌ از برترین قدرت های اروپا غلط از آب در اومد. (متاسفانه تصاویر این پست پاک شد به مرور اصلاح می کنم)