سال دیگری هم گذشت، همچنان روزهایی که شروع به نوشتن کردم را یادم هست ولی برام عجیبه که هفت سال ازشون گذشته باشه، همچنان در همان مسیر از قبل ترسیم شده هستم اگرچه همیشه زمان بندی اون جوری که خودم میخواد جلو نمیره. اون موقعی که من تصمیم گرفتم در این مسیر قرار بگیرم با توجه به آگاهی و دانش خود و اطرافیانم به نظرم بهترین تصمیم ممکن را گرفتم. البته الان هم بابت این تصمیم خدارا شاکرم. اما با توجه با آگاهی بیشتری که الان دارم لازمه تغییراتی در هدف هایم لحاظ کنم.
راستش برای درس خوندن و کسب علم باید بهای بسیار زیادی پرداخت کرد که تا قبل از شروع این مسیر معمولا عمق آن درک و حس نمیشه، ولی این روزا سعی میکنم که این بها را کمی کمتر کنم (البته بخشی از آن غیر جبرانه). در این سالی که گذشت خیلی بیشتر رو خودم کار کردم، از همه مهمتر تلاش کردم اضطراب و خشمم را ریشه یابی کنم دلیل داشتن صفت های منفی خودم را بهتر بشناسم و سعی کنم اون ها رو کمرنگتر کنم. سعی کردم با محیط های خارج از دانشگاه ارتباط برقرار کنم و باهاشون هم صحبت بشم تا کمی از حالت تک بعدی خارج بشم. خلاصه خیلی دید بهتری دارم نسبت به خودم و اطرافم و الان هدفگذاری های متفاوتتری دارم.... ولی خوب حتی با وجود تغییر هدف باید هر طور شده تحصیل خود را به پایان برسانم، ان شاءالله...
خوب ششمین سال هم گذشت! هیچ وقت فکر نمی کردم که قراره برای شش سالگی این صفحه بنویسم! فراز و نشیب داشت ولی خدارو شکر داره میگذره البته هنوز در حال تلاشم تا مسیر را هموار کنم تا ببینم خدا من را به کدام طرف می برد.
در یک سال گذشته مهمترین موردی که بهش رسیدم بحث انگیزه و مهارت بود. بدون شک اگر انگیزه باشه خیلی از مشکلات، حل و هموار میشه! و بسیاری از مواردی که باهاش مشکل داریم و اون را یک ضعف یا کمبود می بینیم از نوشتن بگیر تا صحبت کردن و نوع رفتار و گفتار با تمرین و کلاس بهبود پیدا میکنه. در مورد این روزها هم بگم که بدون شک آرامشم بیشتر از گذشته است ولی همچنان به تلاش بیشتر نیازمندم. همچنین باید برای بلند مدت مجدد هدفگذاری کنم....البته این دفعه مثل شش سال پیش این کار آسان نیست...
با لطف و خواست خدا، این پنجمین سال هم گذشت، روزی یه تصمیم گرفتم و خدا هم لطف کرد و در این مسیر من را کمک، همراهی و راهنمایی کرد. خدارو شکر که به روزمرگی دچار نشدم و این مسیر را شروع کردم، البته چون هدف داشتم باید کمی صبر میکردم و حرف مردم را تحمل.... البته همچنان کمی از مسیر را آمدم، ولی همین مقدار هم کلی به من آموخت...
البته از اینجا به بعد مسیر زیباتر شده ولی سختی هاشم بیشتر، امیدوارم که از مسیر منحرف نشم و به جلو پیش برم...
در مورد وبلاگ هم که همینجور مشخصه کاربران واقعیشو پیدا نکرد حالا به ضعف نوشتاری من برمیگرده یا موضوع نوشته هام، با این وجود هنوز دوست دارم برای خودم بنویسم...
چهار سال ناباورانه از اولین نوشتارم در این وبلاگ گذشت، و از همه جالبتر اینکه بین سومین و چهارمین سال فقط یک پست نوشتم، البته مطالب زیادی رو شروع کردم ولی متاسفانه زمان و درگیری های این ایام مجال پایانشون را به من نداد. امیدوارم این روزا بیشتر بنویسم و وبلاگ را بروز رسانی کنم.
همانند گذشته در موقعیتی که از قبل پیش بینی نمیکردم قرار دارم ولی خداروشکر و صد هزار مرتبه شکر از لطف خدا.... اما این نیز هم بگذرد...