ستاره مسافر

این وبلاگ داستان پسری است که دوست داشت تاثیر گذار و متفاوت باشه، به همین خاطر تصمیم گرفت ...

ستاره مسافر

این وبلاگ داستان پسری است که دوست داشت تاثیر گذار و متفاوت باشه، به همین خاطر تصمیم گرفت ...

ایمان نصفه الصبر و نصفه الشکر

اصمعی (وزیر مامون) می گوید: روزی برای صیادی به سوی بیابان روانه شدیم. من از جمع دور شدم و در بیابان گم شدم، در حالی که تشنه و گرسنه بودم به این فکر بودم که کجا بروم و چکار کنم. چشمم به خیمه ای افتاد. به سوی خیمه روان شدم، دیدم زنی جوان و با حجابی در خیمه نشسته. به او سلام کردم او جواب سلامم را داد و تعارف کرد و گفت بفرمایید. بالای خیمه نشستم و آن زن هم در گوشه دیگر خیمه نشست. من خیلی تشنه بودم، به او گفتم: یک مقدار آب به من بده: دیدم رنگش تغییر کرد، رنگش زرد شد. گفت: ای مرد، من از شوهرم اجازه ندارم که به شما آب دهم (یکی از حقوقی که مرد بر زن دارد این است که بدون اجازه اش در مال شوهر تصرف نکند) اما مقداری شیر دارم. این شیر برای نهار خودم است و این شیر را به شما می دهم. شما بخورید، من نهار نمی خورم. شیر را آورد و من خوردم. یکی – دو ساعت نشستم دیدم یک سیاهی از دور پیدا شد. زن، آب را برداشت و رفت خارج از خیمه. پیرمردی سیاه سوار بر شتر آمد. پاها و دست و صورتش را شست و او را برداشت و آورد در بالای خیمه نشانید. پیرمرد، بداخلاقی می کرد و نق می زد، ولی زن می خندید و تبسم می کرد و با او حرف می زد. این پیرمرد از بس به این زن بداخلاقی کرد من دیگر نتوانستم در خیمه بمانم و آفتاب داغ را ترجیح دادم. بلند شدم و خداحافظی کردم. مرد خیلی اعتنا نکرد، با روی ترشی جواب خداحافظی را داد، اما زن به مشایعت من آمد. وقتی آمد مرا مشایعت کند، مرا شناخت که اصمعی وزیر مامون هستم. من به او گفتم: حیف تو نیست که جمال و زیبایی و جوانی خود را به پای این پیرمرد سیاه بد اخلاق فنا کردی؟ آخر به چه چیز او دل خوش کردی، به جمال و جوانیش؟! ثروتش؟! تا این جملات را از من شنید، دیدم رنگش تغییر کرد. این زنی که این همه با اخلاق بود با عصبانیت به من گفت: حیف تو نیست می خواهی بین من و شوهرم اختلاف بیندازی. چون زن دید من خیلی جا خوردم و ناراحت شدم، خواست مرا دلداری دهد و گفت: اصمعی دنیا می گذرد، خواه وسط بیابان باشم، خواه در قصر، خواه در رفاه و آسایش، خواه در رنج و سختی. اصمعی، امروز گذشت. من که دربیابان بودم گذشت و اگر وسط قصر هم می بودم باز می گذشت. اصمعی، یک چیز نمی گذرد و آن آخرت است.

اصمعی من یک روایت از پیامبر اکرم (ص) شنیدم و می خواهم به آن عمل کنم. آن حضرت فرمود: ایمان نصفه الصبر و نصفه الشکر. اصمعی، من در بیابان به بداخلاقی و تند خویی و زشتی شوهرم صبر می کنم و به شکرانه جمال و جوانی و سلامتی که خدا به من عنایت فرمود، به این مرد خدمت می کنم که ایمانم کامل شود.  

منبع: متاسفانه نامشخص، در صورت آگاهی لطفا اطلاع رسانی بفرمایید

تقویت لسنینگ برای آزمون ها

برای بهبود این مهارت باید فقط گوش دهید و زحمت بکشید به نظرم این مهارت سخت ترین مهارتیه که باید براش خیلی وقت بذارید. در ابتدا وقتی شروع می کنید به گوش دادن متن کتاب ها، سردرد میشید و خوابتون میگیره و گاهی حتی حوصله نمی کنید تا آخر متن را گوش بدید همچنین سرعت گوینده براتون خیلی زیاده ولی به مرور این سردرد و بی قراری از بین میره و سرعت متن براتون عادی تر میشه در ادامه شما کل متن را درک می کنید و می تونید خلاصه برداری کنید و در انتها می تونید به سوالات جزیی پاسخ بدید زمان پیشرفتم فقط بستگی و حوصله خودتون داره که به نظرم از سطح صفر حداقل 3 ماه طول می کشه تا به اوج برسید (البته اوج ظرفیتتون).

شما برای افزایش مهارت و سرعت بهبود لسنینگتون باید ابتدا یک بار متن را گوش بدید و ببینید چقدر متوجه شدید (چند بار هم شد به نظرم ایرادی نداره) اگر از نظر سرعت گوینده مشکل دارید کمی سرعت را به استفاده از پخش کنندتون کم کنید بعد متن لاتین لسنینگ را بخوانید و اگر وقت دارید کلماتی که یاد ندارید را یادداشت کنید و یاد بگیرید و در نهایت مجدد به متن گوش دهید و ببینید چه تفاوتی نسبت به اول کردید بعد حتی می تونید متن را مجدد و با سرعت های بالاتر از حالت معمول گوش کنید (این کار در افزایش مهارت خیلی تاثیر گذاره)، اگر همین کار را انجام بدید ممکنه یک متن 5 دقیقه ای ساعت ها طول بکشه تا به پایان برسه پس نیاز به اعصاب فولادی دارید. گاهی اوقات می بینید متن را بلد هستید ولی متوجه نمی شوید که اینم طبیعی هستش و به مرور این مشکل حل میشه ولی این مشکل میتونه نشان دهنده این باشه که شما کلمات را با تلفظ دقیق یاد نگرفتید و این خیلی در لسنینگ مشکل ساز میشه ممکن شما معنی هزار لغت را بدونید ولی وقتی تلفظ آن را ندونید وقتی در لسنینگ می شنوید متوجه کلمه نمی شوید پس حتما حتما موقع حفظ کردن کلمات به تلفظ توجه کنید. در اوقاتیم که خسته شدید و حوصله درس خوندن ندارید می تونید سریال، کارتون و مخصوصا مستند گوش کنید (در دراز مدت اثر گذارند) همچنین می تونید متن کتاباتون یا مطالب تارنماهای مختلف (مثلا 1 و 2 و 3) در گوشیتون بریزید و در هنگام رفت و آمد و ... گوش کنید.

تقویت رایتینگ برای آزمون ها

سریعترین مهارتی که در آن می تونید پیشرفت کنید همین مهارت رایتینگ هستش (تافل). فقط کافی بنویسید و تمرین کنید و هرچه بیشتر بنویسید نمره بیشتری می گیرید البته باید متنتون را رفع اشکال هم بکنید (رفع اشکال مهمه) این را بهتون می تونم قول بدم که اگر به یک الگو برای خودتون و به عواملی که برای تصحیح کننده های متن شما مهمه، برسید، در این بخش شما می تونید بالاترین نمره خود را نسبت به سه بخش دیگر بگیرید.

شما برای افزایش مهارت نوشتنتون می تونید (باید) یک دفتر تهیه کنید و در زمان حفظ کردن کلمه، خواندن ریدینگ و گوش دادن لسنینگ و حتی مرور گرامر کلمات و اصطلاحات خوب که به نظرتون به درد رایتینگتون میخوره را یادداشت کنید و در زمان آماده کردن الگو برای نوشتتون استفاده کنید (این کار هم مهمه و هم در زمانتون صرفه جویی می کنه). در ادامه با استفاده از این کلمات شما باید به الگوی کلی در نوشته هاتون برسید و توجه کنید هر چه بیشتر (تعداد کلمه بیشتر) بنویسید نمره بیشتری هم می گیرید فقط باید سرعت تایپتون را بیشتر کنید (من در این زمینه مشکل داشتم) که اینم با تمرین بدست میاد بعلاوه شما با بیشتر نوشتن غلط های تایپی و املایی خودتون را کاهش میدید. اگر انشا نویس خوبی نیستید می تونید برای ایده گرفتن از کتاب هایی که در مورد موضوعات تافل انشا نوشتند استفاده کنید و آن ها را مطالعه کنید و ایده های آن ها را در دفترتون یاد داشت کنید و در متن هاتون استفاده کنید در ضمن سعی کنید طوری الگو بنویسید و دلیل یاد بگیرید که بتونید برای همه موضوع ها شبیه و نزدیک هم استفاده کنید همچنین باید یاد بگرید دلیل خود را چگونه با استفاده از کلمات گسترده کنید و همچنین مثال بیاورید (تعداد کلمات در نمره شما بطور خیلی مستقیمی تاثیر گذار هستش) در ضمن به نظرم باید از قبل آزمون بدونید که با سوال مخالفید یا موافق و همیشه خودتون را مثلا برای مخالفت آماده کنید.

قطع درختان

مردی قوی هیکل در چوب بری استخدام شد و تصمیم گرفت خوب کار کند. روز اول 18 درخت برید، رییسش به او تبریک گفت و او را به ادامه کار تشویق کرد. روز بعد با انگیزه بیشتری کار کرد ولی 15 درخت برید.!!!! روز سوم بیشتر کار کرد، اما فقط 10 درخت برید به نظرش امد که ضعیف شده پیش رییسش رفت عذر خواست و گفت: نمی دانم چرا هرچه بیشتر تلاش می کنم، درخت کمتری می برم! رییس پرسید:"آخرین بار کی تبرت را تیز کردی؟" او گفت: برای این کار وقت نداشتم. تمام مدت مشغول بریدن درختان بودم!

من هم این روزها تصمیم گرفتم کمی تبرم را تیز کنم، چون درسته که در پیدا کردن درخت های تنومند متخصصم ولی مدت هاست درخت بزرگی را قطع نکردم در بیشتر اوقات که به یاد تیز کردن تبر می افتادم به خودم میگفتم بعد قطع این درخت بروم و تبر را تیز کنم و زمان را از دست ندم ولی با تبر کندم زمان بیشتری را از دست دادم. متاسفانه در این سال ها فقط به فکر قطع درخت بودم و از خودم و ابزارم فراموش کرده بودم و همیشه منتظر بودم که درخته از درون سست باشه و یا ناگهانی نیروی مضاعفی بگیرم ولی این تفکرات فقط باعث شده بدنم تضعیف بشه امیدوارم هم بتونم بدنم را قوی کنم و هم هدفم را فراموش نکنم.

سفرنامه هلند- شب سال نو

برخلاف ما که سال جدید را در یک ساعت خاص و با توجه به محاسبات دقیق ریاضی جشن می گیریم در تعدادی از کشور ها ساعت 24 آخرین شب دسامبر را بعد از وارد شدن به ژانویه جشن می گیرند که به علت اختلاف ساعتی کشورها جشن سال نو در ساعت های متفاوتی برگزار میشه که فکر می کنم اولین کشوری که سال نو میلادی را جشن می گیره استرالیا هست و بعد به بقیه کشورهای اروپایی میرسه، معمولا در این کشورها از روزهای قبل به استقبال این روز میرن و شهر ها را مهیا جشن می کنند و تقریبا در همه جا شما درخت های کریسمس را می بینید.

مردم خانه هاشون را با توجه به آداب و رسومشون تزیین می کنند و هر جا که میری بهت سال نو را تبریک می گویند حتی دوچرخه سوار هم وقتی داره از جلوت رد میشه ممکن بهت تبریک بگه . معمولا هم در پایتخت کشورها جشنی با برنامه ریزی دقیق توسط شهرداری برگزار میشه و در شهرهای کوچکتر این جشن به صورت ساده تر در سیتی سنتر شهر برگزار میشه. در شهری که من بودم تا قبل از ساعت 12 شب همه چی آروم و بی سر و صدا بود (در تصویر زیر زمان حدود پنج دقیقه به دوازده هستش) بطوریکه احتمال دادم اینا برنامه ای ندارند چون طبق معمول هوا بارانی بود و باد آزار دهنده ای می وزید (بادهای این کشور بدجور اذیت می کنند) 

ولی با رسیدن ساعت به 12 شروع به آتش بازی کردن البته فکر می کنم بیشتر بصورت خودجوش بود تا توسط شهرداری، در اون لحظه از بس که مردم ترقه منفجر می کردن، صداهای آدما به هم نمی رسید. بعد از تمام شدن ترقه هاشون (دقیقا مثل اینجا ترقه هاشون چینی بود) مردم شروع به خوردن نوشیدنی های الکلی کردن به طوری که انقدر مصرف بالا بود هوا هم بوی الکل گرفته بود! حالا نمی دونم چکار کرده بودن که بوی هوا تغییر کرده بود (اول بوی باروت و بعد بوی الکل)! 

بعد چند لحظه هم صف عجیبی در جلوی عابر بانک ها برای دریافت پول برای خرید نوشیدنی شکل گرفته بود (صف جلوی بانک اینجا کمی عجیبه) در مسیر برگشت تعدادی جوان با چوب بیسبال مشغول خراب کردن و شکستن شیشه ها بودن که اینم برام عجیب بود. شهر هم بصورت عجیبی زنده شده بود و مردم در حال سر وصدا و رفت و آمد بودن، ولی برام جالب بود برعکس یک کشوری! مردم موقع خوشحالی نمی آمدن وسط خیابان و با خودروشون نمی زدن بیرون، اکثرا پیاده یا با دوچرخه اومده بودن و در خیابان با این که کسی نبود قانون را رعایت می کردن. البته این چند روز قبل و بعد سال نو همش صدای آتش نشانی و اورژانس شنیده میشد (صداهاشون تفاوت داره و مشخصه) که مشخص بود این ها هم مشکل چهارشنبه سوزی ما را دارند.

روز بعد هم که رفتم بیرون شهر شده بود مثل شهر مردگان فقط دو نفر! مشغول تمیز کردن مکانیزه شهر بودن ابتدا یک نفر مقواهای چسبیده به زمین (به علت باران و خیس شدن زمین جارو کردن مقواها از زمین بسیار دشوار است) را جدا می کرد و دیگری هم جمع می کرد.