اتریش یکی از کشورهای شناخته شده اتحادیه اروپا و معروف به یکی از بهترین نقاط دنیا برای زندگی است. ولی در مجموع این کشور با طبیعت زیبا برای من به عنوان یک خارجی دوست داشتنی نیست. راستش دلیل مشخصی هم ندارم ولی خیلی حس خوبی از مردم نگرفتم. البته نمیشه از روبرو شدن با تعدادی تجربه محدود و متفاوت قانون کلی نوشت ولی میشه یک دید کلی بدست آورد. در ادامه برداشت های خودم را از سفر کوتاه به شهرهای وین و اینسبروک را به اشتراک میگذارم.
شهر
در مجموع چه در وین و چه در اینسبروک تمیزی شهر خیلی به چشم میاد، البته به نظرم سطل های زباله در سطح شهر زیاد به چشم می خورند، در اینسبروک بر روی هر کدام از سطل ها یک جمله خاص و آموزنده نوشته شده بود که به نظرم در تشویق از استفاده از سطل زباله بی تاثیر نبود (در کشور ژاپن تمیزی خیلی به چشم میاد ولی سطل زباله هم به سخطی پیدا میشه)! سبک معماری ساختمان های مرکز شهر وین (استفاده مناسب از اتاق های زیرشیروانی) این شهر را منحصر به فرد می کنند همچنین به نظرم بازسازی، تمیزی، تزیینات و رنگ آمیزی آن ها از اوضاع خوب اقتصادی این کشور کوچک خبر میده (معماری بعضی از ساختمان ها شبیه به ساختمان های شهر بوداپست در مجارستان با این تفاوت که بازسازی و بروز شدند). سامانه خوب حمل و نقل شهری و همچنین عدم وجود گیت چک بلیط یکی از تفاوت های این کشور است (البته بلیط ها بصورت تصادفی توسط مامورین مترو و اتوبوس چک می شوند). یکی دیگر از نکات جالب برای من عریض بودن و متناسب بودن خیابان هاست حتی بافت قدیمی شهر، حالا نمیدونم بافت قدیمی از قبل عریض بوده یا در طول ایام ساختمان ها را خراب کردند. راستی به نظرم آسفالت بودن بعضی از پیاده روها شاید خیلی با ماهیت اتریش هماهنگی نداشته باشه! در ضمن به نظرم پیاده رو مرکز شهر وین با داشتن سنگ های خاکستری و یکنواخت حس دلگیری به آدم میده هرچند که کثیفی را هم کمتر نشون میده! به نظرم شهرهای اتریش در شب تاریکتر از حد معمول هستند، ولی گرمتر بودن ساختمان ها و پاساژها نشان دهنده استانداردهای متفاوت این کشور با هلند است. چراغ های راهنمایی در سطح شهر در بعضی تقاطع ها از حد استاندارد بزرگتر و در بعضی مکان ها بسیار کوچکتر بودند. در آخر هم علاوه بر روبرو شدن با آدم های مست یکی از مشکلاتی که در اتریش با اون روبرو شدم که برام بسیار عجیب و غیر قابل پیش بینی بود عدم قبول کارت بانکی در بعضی از موقعیت ها بود! با توجه به وجود مالیات بعضی فروشگاه ها تقاضای پول نقد می کردند! همچنین برای خرید از دستگاه های خودکار فروش بلیط یا خوراکی (که معمولا قدیمی بودند) معمولا بدون داشتن سکه به مشکل میخوردیم!!!!
مکان های دیدنی
با سفر به وین می توانید موارد خاصی را تجربه کنید، تجربه هرکدام از این نقاط دیدنی می توانند برترین ها در نوع خودشون باشند (اگر بخواهید چیزی را فقط برای یک بار تجربه کنید). مثلا سالن اوپرا وین تجربه خاصی است که میتونه حس کنجکاوی شما را برای دیدن سالن های تیاتر و اپرا دیگر را برطرف کند. کتابخانه مرکزی، قبرستان شهر و باغ وحش وین (شاید قدیمی ترین باغ وحش دنیا) از اینگونه تجربه های منحصر به فرد هستند. یکی از نقاط دیدنی وین برای من بازدید از دانشگاه وین بود. روبرو شدن با تصویر برندگان نوبل این دانشگاه (با طراحی جالب که این حس را به دانشجویان میده که نفر بعدی میتونید شما باشید) و همچنین روبرو شدن با مجسمه تعداد زیادی از اساتیدشون که خیلی از ماهارو با فرمولاشون در مدرسه کلافه کرده بودند در حیاط مرکزی این دانشگاه برای من خاطره انگیز بود (راستش باید در مورد این دوره طلایی اتریش بیشتر بخونم)! یکی از موارد متفاوت این شهر امکان بازدید از پارلمان بسیار کوچکشون هست که در مقایسه با هزینه های اتریش داری بلیط ارزانی هست. شاید خاطرانگیزترین قسمت، بازدید از سالن اپرا و یا همان تیاتر شهر وین بود که برای اولین بار نمایش اپرا را تجربه کردم، البته خیلی متوجه مفاهیم داستان نمایش نشدم ولی شکل نمایش و حرکات صحنه و دکور برای من خیلی جذاب بود، همچنین یکی از موارد شاید عجیب (برای من) در اتریش امکان بازدید ارزان قیمت از نمایش ها بود، بلیط های اصلی نمایش ها گران هستند اما قسمتی از طبقه بالا سالن به بلیط های ارزان اختصاص داده شده که بینندگان می توانند بصورت ایستاده اپرا را تماشا کنند! بازدید از کتابخانه ملی اتریش با سبک فیلم های قدیمی هم تجربه متفاوتی برای هر بازدید کننده است (شباهت بسیار به کتابخانه کالج ترینیتی دوبلین) که همانطور اشاره کردم بازدید از آن میتونه تجربه کاملی از اینگونه کتابخانه ها به شما بده و سایر موارد مشابه را برای شما تکراری کنه. راستی یکی از چیزهایی که تو ذوقم خورد عبور از کنار ساختمان اوپک بود (یک ساختمان چندطبقه معمولی)! راستش انقدر از مقر دایم اوپک در دوران کودکی از اخبار میشنیدم همیشه فکر میکردم که این ساختمان چه عظمتی دارد!!! در اینسبروک هم آرامش شهر و طبیعت زیبا و کوهستانی آن و ساختمان های رنگی شهر بسیار زیبا هستند و به نظرم در هر فصلی این شهر میتونه زیبا و آرامش بخش باشه البته به نظرم بیشتر این شهر برای علاقه مندان به اسکی مشهور است. البته با اینکه فکر میکردیم این شهر بسیار آرام و بدون هیچ گونه ترافیکی است در روز پرواز به علت بسته شدن یکی از خیابان های شهر توسط دانشجویان طرفدار محیط زیست مسیر ده دقیقه ای را در حدود یک ساعت در راه بودیم و در آخرین لحظات به هواپیما رسیدیم.
مردم
مردمی که باهاشون روبرو شدم خوشپوش تر از هلندی ها و بدون شک خوش پوشتر از من بودند و به نظرم در شهرهای کوچکتر با تعجب بیشتری به خارجی ها نگاه میکردند. راستش خیلی با آدم ها نتونستم راحت ارتباط برقرار کنم اما اولین خاطره جالبم، گرفتن یک بلیط مجانی از یک خانم میانسال در حالی که در صف خرید بلیط اوپرا در سالن اپرا وین بودم، هست که در اون سال ها به من خیلی حس خوبی داد! اما برای بازدید از کتابخانه برای گرفتن بلیط دانشجویی خانم بلیط فروش کنکاش زیادی کرد که تا اون موقع هیچ وقت اینگونه با اون روبرو نشده بودم و در نهایت هم با بلیط معمولی وارد شدم و در ادامه هم با نگهبانی با رفتار دوگانه روبرو شدم! یا برای ورود به پارلمان هم مسیول فروش اول خیلی خوشرو به من قیمت را گفت و چون قیمت خیلی کم بود دوباره با تعجب ازش قیمت را پرسیدم که سگرمه هاش بد توهم رفت (در کسری از ثانیه خنده به خشم تبدیل شد)! در آخر هم یکی از رفتارهای متفاوت برای من بعد از ورود به فرودگاه کوچک اینسبروک اتفاق افتاد، در حال خرید از دستگاه های فروش بسیار قدیمی و مکانیکی بلیط اتوبوس برای رفتن به مرکز شهر بودیم که یک آقای تیپیکال اتریشی من را با دست عقب کشید و گفت من برات بخرم سریعتر میشه! نه خودت معطل میشی! و نه بقیه... شاید تمام این اتفاقات در ده ثانیه افتاد ولی اولین بار بود با این نوع رفتار که کسی بهم دست بزنه و صف را بهم بزنه روبرو شدم!
پینوشت: مطالب این پست خاطراتی کوتاه از سفر اخیرم به شهر اینسبروک و سفر سال ها پیشم به وین است در نتیجه به احتمال فراوان دارای خطاهای ساختاری و سوگرایی است. همچنین با توجه به مطالب و سفرنامه های گوناگونی که که در اینترنت در مورد دیدنی های این شهر هست سعی کردم وقت شما را مجددا با مطالب تکراری نگیرم.
چند سال پیش به بارشو شهری کوچک با مرکزی قدیمی، رنگارنگ و زیبا در رومانی سفر کردم که تا جایی که ذهنم یاری کند خلاصه ای از برداشت هایم را از سفر به این شهر و قلعه بران یا همان قلعه دراکولا را به اشتراک میگذارم.
شهر
رومانی سرزمین پهناوری است و به نظرم هنوز خیلی جای کار برای رشد و پیشرفت دارد. در مجموع همان طور که انتظار میره شهرهای اصلی دارای خیابان های پهن و ساختمان هایی برگرفته از معماری شوروی سابق هستند. از قدیمی بودن ساختمان ها و عدم بازسازی آن ها و همچنین خودروهای فرسوده سطح شهر به نظرم می توان نتیجه گرفت اوضاع اقتصادی این کشور مناسب نیست. در مجموع مرکز شهر مرتب ولی گاهی فضای متفاوت سطح شهر، عدم داستان زبان و بعضی از جوانان در بعضی از موقعیت ها به من حس نا امنی میداد! همچنین دشت و زمین های کشاورزی و تراکتورهای قدیمی هم برای من در سفرهای بین شهری خیلی به چشم می آمد اونجا بود فهمیدم تنها عامل پیشرفت آب و زمین نیست و موارد بیشتر برای توسعه نیاز است.
مردم
تا جایی که یادم میاد و اگر اشتباه نکنم مردم این کشور جدی به نظر می آیند همچنین نمیدونم چرا ولی قیافه پسرهای جوانشون به نظر کمی شر و شیطون به نظر میرسید. زبانشون بسیار شبیه ایتالیایی است و برای برقراری ارتباط، با دانستن فقط زبان انگلیسی حتما دچار مشکل خواهید شد. پوشش آدم ها در خیابان مرتب است ولی به نظرم در مجموع مردم لباس های گران قیمتی به تن ندارند همچنین برای من کلاه های مردان و زنان سالخورده بسیار دوست داشتنی بود. در اینجا به نظرم اومد خیلی دختر پسرهای دبیرستانی بعد از مدرسه دو نفری با هم همراه هستند (معمولا تا جایی که دیدم معمولا دخترها با دخترها هستند و پسرها با پسرها)! خیلی برای من عجیب بود پسر دخترا خیلی با هم شوخی دو طرفه میکنند و بعدم سریع رد میشدن.... فکر می کنم گپ جمعیتی دارند البته خوب من در ساعت های محدودی در سطح شهر بودم! درجلسه های کاری به نظرم اومد خانوماشون خیلی غذا می خورند و به نظرم اضافه وزن زیادی دارند همچنین تو همین جلسات به نظرم آمد با خارجی ها راحت نیستند (که اون هم بدون شک متغیری از وضعیت اقتصادی این کشور است).
حمل و نقل
در ایستگاه های اتوبوس به شکلی متفاوت که تا الان ندیده بودم کاغذ اطلاع رسانی زمان اتوبوس ها در داخل یک دفتر فلزی قرار داشت و برای اتوبوس های بین شهری کمی سخت بود تا زمان حرکت آن ها را از اینترنت بدست آورد. در ایستگاه قطار هم کمی برای من پیدا کردن قطار مشکل بود، همچنین در اون فضای سردرگمی ایستگاه قطار دیدن اولین دستگاه مکانیزه فروش کتاب بسیار قابل تحسین بود. همچنین یکی از نکات جالب شهر بارشو گرفتن جای پارک کنار خیابان برای خودروها با استفاده از جعبه و سنگ بود. زیرگذرهای سطح شهر فاقد پله برقی بودند و پر از فروشگاه با محصولاتی شاید از نظر من بی کیفیت از کشور چین بود گاهی در سطح شهر ویراژ یا سر و صدا خودروها خیلی به چشم میامد! در فرودگاه هم به نظرم اومد پلیس هاشون خیلی خیلی خیلی جدی هستند و خیلی در مجموع فرودگاه بروزی نبود و شاید شبیه فرودگاه مهراباد خودمون بود و خیلی از موارد دستی انجام میشد! در ضمن به نظرم خودروی رنو تندر متداولترین خودروی رومانی بود.
مکان های دیدنی
بافت قدیمی شهر بارشو دیدنی است البته زمان زیادی برای بازدید از آن نیاز ندارید. قلعه بران یا همان قلعه دراکولا که در یک ساعتی شهر بارشو قرار دارد بیشتر به نظر من جنبه داستانی و توریستی دارد و نه یک دیدنی بسیار خاص و منحصر به فرد. در نهایت اینکه پیست اسکی پونیا هم در نزدیکی شهر بارشو قرار دارد که به نظرم بیشتر میزبان علاقه مندان رومانیایی است. درضمن بازدید از کلیساهای ارتدوکس این کشور هم با وجود معماری متفاوت و نوع پوشش کامل و رفتار آدم ها (بوسیدن و لمس کردن اشیا برای گرفتن تبرکی) برای من تجربه بسیار متفاوتی بود.
غذا
در بدو ورود شیرینی پزی (نانوایی) های سطح شهر که در جلو مشتری محصولاتشون را آماده میکردند و صف همیشگی جلوی آن ها برای من جالب بود. در مورد غذاهاشونم نمیدونم چرا رنگ غذاها و مزه آن ها خیلی برای من جذاب نبود با این وجود که قیمت ها در این کشور بسیار مناسبتر از اروپای مرکزی و شمالی بود! همچنین تجربه دوغ با همان مزه مشابه ترش ایرانی آن که در فروشگاه ها عرضه میشد برای من بسیار جالب بود.
در هر سفر آدم نکته ای یاد میگیره و به نظرم همیشه تفاوت های فرهنگی و سبک زندگی برای هر مسافری میتونه خاطر انگیز باشه. ولی راستش با اینکه بعضی از افراد تحصیل و زندگی در رومانی را توصیه میکنند اما برای من یکی از کشورهای بالای لیست پیشنهادی نخواهد بود و به نظرم فایل های موجود در اینترنت برای تحصیل و مهاجرت خیلی واقع بینانه تهیه نشده اند. در آخر اینکه به نظرم طبیعت سبز این کشور زیباتر از خود شهرهای (مخصوصا بزرگ) آن برای سفر خواهد بود.
پینوشت: حدود چهار سال پیش برای شرکت در کنفرانس سفری به رومانی شهر بارشو رومانی داشتم که مطالب این پست خاطراتی کوتاه از آن سفر است در نتیجه به احتمال فراوان دارای خطاهای ساختاری، املایی، نگارشی و سوگرایی است. همچنین با توجه به مطالب و سفرنامه های گوناگونی که که در اینترنت در مورد دیدنی های این شهر هست سعی کردم وقت شما را مجددا با مطالب تکراری نگیرم.
به نظرم دوبلین از نظر سازه های شهری (باقی مانده در حال حاضر) در مقایسه با بسیاری از پایتخت های قدیمی کشورهای اروپایی فاقد گذشته و تاریخچه باشکوهی است اما شهرسازی امروز آن بدون هرگونه هزینه اضافه ای دارای نظم و برنامه است و وجود یک سیستم خدمات شهری کاملا حس میشود، به عنوان یک گردشگر، طبیعت ایرلند، داستان های جنگ استقلال و روحیه ضد استکبار مردمان آن بیشتر از مکان های تاریخی برای من جلوه داشت. همانند چند مطلب گذشته خلاصه مطالبی که از تفاوت ها و نکات جالب این شهر به نظرم رسید را با شما به اشتراک میگذارم.
شهر
موردی که دوبلین را برخلاف تصورم برای من متفاوت میکنه عدم توجه عابرین به چراغ راهنماست (خط چین عابر هم وجود نداره) و در صورت عدم وجود خودرو، عابرین حرکت میکنند! شاید هم به همین دلیل و همچنین متفاوت بودن جهت خیابان ها، بر روی زمین (خیلی) نوشته شده به راست یا چپ نگاه کنید، همچنین به نظرم علایم راهنمایی و رانندگی بسیار بزرگتر از استاندارد هستند و گاهی هم معانی آن در زیر تابلو نوشته شده است که فهم را برای هر فرد با هر سطح دانش و آگاهی آسان می کند. به نظرم بدون پرداختن به تزیین های بی مورد، سازه های زیربنایی بسیار قوی است و جاده ها بین شهری خوب و پرنور هستند. در ضمن در سفرهای بین جاده ای کمتر کارخانه دیدم و به نظرم ایرلند هنوز بکر است و صنعتی نشده است.
در روز تعطیل در شهر بین آدم ها همهمه ای بود و بدون نظم در میان هم حرکت میکردند. گروه های موسیقی در شهر فعال بودند و در عین حال معتادها و بی خانمان ها هم در مرکز شهر به چشم می امدند. مثلا در یکی از محله های مشهور شهر یک عده میز گذاشته بودند و غذا و لباس پخش می کردند راستش روبرو شدن با این صحنه برای من کمی عجیب بود که چرا در مرکز اصلی شهر و چرا روبرو آدم ها و از همه عجیبتر اینکه ظاهرا همه ایرلندی الاصل بودند و با خانواده و کودکان برای دریافت غذا آمده بودند.... یکی از موارد متفاوت و بسیار جالب این شهر تبلیغ در مورد علایقشون بود (نه اعتراض) که به این شکل جای دیگه ندیده بودم مثلا ایرلندی ها به خدا دعوت میکردند از آرمان های فلسطین و قدس شریف می گفتند و از فرقه ای در چین تعریف میکردند بدون اینکه فرد یا گروهی را محکوم کنند و یا شلوغ کنند.
به نظرم در سطح شهر تعداد پوکه های سیگار زیاد بود و مورد جالب دیگه برچسب زدن کیسه زباله ها با توجه به نام مغازه ها بود (در انتهای شب کیسه ها در خیابان گذاشته میشدند). راستی با اینکه زباله ها در سطح شهر تفکیک میشدند زباله جمع کن در سطح شهر ندیدم. در ضمن تمام نیرو های خدماتی که من باهاشون روبرو شدم (مثلا پاکبان های محترم شهرداری) ایرلندی بودند. برخلاف خیلی از شهرهای اروپایی حاشیه خیابان ها پر درخت هستند. مجسمه ها و نمادهای شهر بیشتر مربوط میشه به استقلال (جنگ استقلال) و قحطی بزرگ تا شاید ظلم هایی که توسط پادشاهی انگلستان بهشون شده را فراموش نکنند. همچنین در بافت قدیمی شهر خانه ای پله دار و درهای رنگارنگ آن (رنگارنگ بودن آن هم ظاهرا عملی اعتراضی بعلت فوت ملکه ویکتوریا که از انگلستان دستور رسیده بود که درها برنگ مشکی درآورند) تصویر متفاوتی را به شما ارایه می دهد. در آخر اینکه با توجه به دانش اندک زبان انگلیسی من از اینکه در شهری قدم میزدم که می توانستم با آدم ها گفتگو کنم، کنجکاوی کنم و متوجه حرفاشون بشم (با توجه به انگلیسی زبان بودن مردم شهر) خیلی حس خوبی به عنوان یک گردشگر به من میداد.
مردم
خیلی رایج هست وقتی با آدم ها روبرو میشوید، می پرسند حالت چطوره (حتی متصدی فروش و یا یک آدم غریبه)؟!، آدم ها بصورت مفید دوست دارند راهنمایی کنند (نه فقط برای حرف زدن) و آدم ها زیاد معذرت میخوان (مثلا بعد از برخورد) و به نظرم مودب هستند راستی بعد از سال ها کلمه خدارو شکر را شنیدم ولی در سطح شهر از نمادهای مذهبی خبری نیست. به نظرم کمی بلند صحبت می کنند و البته بسیار سریع (که همراه میشه با لهجه خاصشون) که گاهی فهم مطالب را بسیار سخت میکند. شوخی های غیر مستقیمشون هم برای من جالب بود (مثلا در صخره موهر به جایی که بگند مواظب باشید از صخره نیفتید یک بنای یادبود در ابتدای مسیر گذاشته بودند برای کشتگانی که بی توجهی کرده بودند و از صخره افتاده بودند و یا وقتی قرار میذاشتیم راننده اتوبوس میگفت دیر رسیدید نگران نباشید لذت ببرید چون فردا همین مسیر را میایم و سوارتون میکنیم!). از نظر قدی شبیه ما بودند ولی مشاهدات مردم از اتوبوس این هست که دوبلین دارای جمعیت جوانی است و البته اضافه وزن دانش آموزان کاملا مشهود است. در آخر اینکه به دلیل قحطی بزرگ، ظلم انگلیسی ها و استقلالشون معنی درد و ظلم را درک می کنند (شاید به همین علت باشد که تشکیلات خودگردان فلسطین در دوبلین دفتر دارد و کلا نظرات سیاسی متفاوتتری نسبت به اروپای واحد دارند) و به علت نرخ بالای مهاجرت تجربه بسیار مشابهی با کشور ما دارند..
حمل و نقل
سیستم حمل و نقل عمومی برپایه اتوبوس های دو طبقه سبز رنگ و تاکسی است. در مجموع به نظرم هزینه های اتوبوس بالا نیست و خیلی سریع به ایستگاه میرسند در صورتی که خیلی از نظر زمان بندی دقیق نیستند (زمانبندی اعلام شده) در اتوبوس نام ایستگاه ها علاوه بر انگلیسی به زبان گلگیه (زبان ایرلندی) هم اعلام می شود و جالب اینکه هرایستگاه شماره مخصوص به خود را دارد (حتی ایستکاه در دو جهت خیابان) که این نامگذاری خیلی در پیدا کردن راحت ایستگاه و مسیر کمک می کند. در اتوبوس ها معمىولا اینترنت و درگاه برای شارژ موبایل موجود است که کار را برای توریست ها خیلی راحت میکنه. سرعت اتوبوس های دو طبقه بالاست و نباید در طبقه دوم ایستاد (فقط برای نشستن). با توجه به پر درخت بودن (برخلاف بسیاری از شهرهای اروپایی) کناره خیابان ها، برش درخت ها برای سهولت حرکت اتوبوس جالب است. در ضمن برای متوقف کردن اتوبوس و تاکسی حتما باید دست تکان داد! همچنین با اینکه هوا زیاد بارونی میشه ایستگاه ها سایبان ندارند. در آخر اینکه رانندگی در این کشور به دلیل جهت مخالف راننده و رانندگی در ابتدا شاید گیچ کننده باشد (عابرین هم باید مواظب باشند) ولی علایم راهنمایی کم، ولی تا جای ممکن واضح و درشت هستند و کیفیت آسفالت هم مناسب هست. راستی خیلی فرهنگ دوچرخه سواری را هم رایج ندیدم.
مکان های دیدنی
به نظرم میشه با یک برنامه ریزی مناسب یک روزه از اکثر نقاط دیدنی شهر (بجز موزه ها) بازدید کرد. همچون انگلستان خیلی از موزه ها رایگان هستند البته زمان نبود به همه موزه ها سر بزنم اما به نظرم جای دو موزه مهاجرت (که بدون هیچ جانبداری پدیده مهاجرت را بررسی کرده) و موزه چستر (بخشی مربوط به معرفی ادیان) در کشورمون خالی هست! در میان ساختمان ها، سازه بدون پنجره بانک ایرلند (مطالبه مالیات توسط انگلیسی ها بر اساس تعداد پنجره) تجربه جدیدی بود، در ضمن با توجه به پولی بودن کلیسای جامع از دیدن آن صرف نظر کردم هرچند که انتظار روبرو شدن با مکان بزرگتر و با شکوهتری داشتم. اگر به طبیعت هم علاقه مند باشید بدون شک در ایرلند انتخاب های فراوانی دارید مثلا صخره های موهر خیلی طبیعت منحصر به فردی داشت که خودم را با یک تور یک روزه به آنجا رسوندم. در مجموع در ایرلند طبیعت و دشت های سرسبزی وجود دارد که ظاهر برای پرورش دام هم خیلی مناسب هست راستی برای من دیدن دیوارهای سنگچین (بدون استفاده از سیمان) یا خشکه چین که برای جداسازی زمین ها استفاده میشد، بسیار خاص بود. همچنین اگر در اروپا زندگی می کنید پردیس دانشگاه دوبلین خیلی متفاوت (شاید به سبک آمریکایی)، زنده، بزرگ و به معنای واقعی پردیس بود.
غذا
به نظرم کافه های بین راه از سطح بالاتری برخوردارند و نظم و کیفیت خیلی بیشتر به هلند دارند و هدف فقط پول به جیب زدن از توریستا نیست! جالب اینکه غذاهاشون را در بسته مقوایی می گذارند. به نظرم کیفیت غذا (تازه بودن) از هلند خیلی بهتر است همچنین مقدار غذا (حتی قهوه) به نظرم از هلند بیشتر است. همچنین در خیابان هم کمتر دیده میشه (رستوران ها) صندلی گذاشته باشند. برای من جالب بود فروشگاه های زنجیره ای مثل ساب وی در سطح شهر شعبه حلال هم دارند و جالب اینکه رستوران و فروشگاه های حلال هم دارای کارکنان از صاحب آن کشور خاص نبودند (مثلا رستوران پاکستانی دارای نیروی ایرلندی و فروشگاه افغان دارای نیروهای غیر افغان: چیزی که کمتر اینجا دیده میشه) و بومی و از کشورهای گوناگون بودند (همان طور که اشاره شد بر خلاف انتظار در دوبلین خیلی مهاجر ندیم).
پینوشت: با توجه به مطالب و سفرنامه های گوناگونی که که در اینترنت در مورد دیدنی های این شهر هست سعی کردم وقت شما را مجددا با مطالب تکراری نگیرم.
- تجربه توریستی از یک شهر همیشه خیلی ایده آل هست و معمولا واقعیت ها دیده نمی شود.
- اصل متن حاضر در هواپیما و اتوبوس در حین سفر نوشته شده و بدون تغییر اساسی و بررسی دقیق به اشتراک گذاشته در نتیجه به احتمال فراوان دارای خطاهای املایی و نگارشی است.
لیسبون شهری خوش رنگ، زیبا و آرام که خون گرمی مردمانش حتی با وجود شرایط نامناسب اقتصادی تجربه متفاوت و خاطر انگیزی را به هر بازدیدکننده ای می دهد. با توجه به سفر کوتاه چندروزه موارد زیر به نظرم در مورد لیسبون بیشتر به چشم آمد:
شهر
در نگاه من به عنوان یک گردشگر شهر لیسبون بسیار منظم و تمیز و دارای سازه های زیربنایی مناسبی است که همه این موارد بر خلاف انتظار من با توجه به شرایط سخت اقتصادی پرتغال بود (نسبت به کشورهای اروپای شمالی). به طور کامل حس میشد که در این شهر شهرداری و مدیریت شهری وجود دارد. همچنین معماری متفاوت، هنر کاشی کاری و پیاده روهای شهر که دارای سنگ فرش (به نوبه خود منحصر به فرد) هستند لیسبون را متفاوت می کنند. سازه های مترو بسیار تمیز و نوساز (برخلاف مترو شهرهای بزرگ اروپایی) و اگر اشتباه نکنم دارای زمانبندی بسیار دقیق بود. همچنین دیدن استفاده از چوب پنبه به عنوان لایه نشیمنگاه صندلی در متروهای لیسبون ایده ای سبز و خلاقانه ای بود (این کشور تولید کننده چوب پنبه می باشد). در مجموع به نظرم توان مالی عوض کردن خیلی از امکانات و سازه های زیربنایی را ندارند اما با توجه به تعمیر و نگهداری، همه این موارد خوب کار می کنند. همچنین به نظرم در کار و تولیدات از تجمل به دور هستند ولی اگر بخواهند کاری را انجام بدن به ریزه کاری ها توجه (بسیاری) میکنند و درست انجام میدهند.
مردم
در مجموع به نظرم (سفر کوتاه چند روزه) پرتغالی ها مردمانی آرام (البته سرمربی های پرتغالیمون کمی متفاوت به نظر میان)، خونگرم، صبور و ساده زیستی هستند، هرچند در لیسبون به نظرم آدم ها خسته از فشار مالی بودن ولی همچنان به نظرم (چند تجربه) با معرفت بودند (چیزی که کمتر در اروپا دیده میشه). راستش با توجه به داشتن سابقه استعمار و داشتن آثار و یادبودهایی به نام آن افراد، رفتار دوستانه مردمان این سرزمین به من حس دوگانه ای را میداد. در ضمن انتظار بیشتری از حضور نمادهای مسیحیت در جامعه و مکان های مختلف داشتم. همچنین با توجه به مستعمرات گذشته حضور رنگین پوستان در جامعه مشهود بود و به نظرم از نظر فیزیکی بسیار بسیار شبیه ما بودند و البته قد آدم ها نسبت به سایر کشورهای اروپایی (که تا الان سفر کردم) کوتاهتر بود و به نظرم تعداد ادم های خیلی کوتاه هم در جمعیتی که در روزهای سفر باهاشون روبرو شدم کم نبود.
حمل و نقل
با توجه به تپه های بسیار در این شهر با وجود مسیر دوچرخه، دوچرخه سواری اصلا رایج نیست (با توجه به شیب مسیر). برای رفت و آمد میتوانید از قطار، تاکسی، مترو، اتوبوس، ترم و در مسیرهای با شیب زیاد از بالابرها استفاده کنید ولی به نظرم استفاده از ماشین شخصی و یا تاکسی های اینترنتی (قیمت مناسب) در این شهر یک ضرورت است. هزینه سوخت هم برخلاف حقوق های کمترشون (نسبت به اروپای شمالی) ارزان نبود. یکی از نکات جالب برای من یک بار مصرف نبودن بلیت های یک سفره بود و امکان شارژ مجدد کارت مهیا بود (استفاده مجدد کارت). همچنین همانطور که اشاره شد ایستگاه های مترو بسیار بزرگ تمیز و هرکدام دارای تِم منحصر به فرد خود بود. واگن ها هم شاید قدیمی اما خوب کار می کردند. همچنین برای من روشن بودن تونل ها هم عجیب بود. بعد از سفر یکی از همکارهای پرتغالی به من گفت (بعد از تعریف های من) دولت بیشتر پول اتحادیه اروپا را در مترو سرمایه گذاری کرده در حالی که هنوز پرتغال با قطار سریع السیر به اسپانیا (و سایر اروپا) متصل نیست. شاید هم بد نباشه اینجا اشاره کنم که ترم شماره ۲۸ شهر لیسبون به علت عبور از اکثر مناطق دیدنی و بازگشت به نقطه اولیه به یک جاذبه توریستی تبدیل شده که البته باید توجه داشت که در طول روز میتونه بسیار بسیار شلوغ باشه.
مکان های دیدنی
با جستجو در اینترنت مطالب زیادی در مورد مکان های دیدنی این شهر موجود است. ولی برای من قدم زدن در این شهر و تفاوت های فرهنگی که با آن ها روبرو شدم از همه جذابتر بود. البته اگر حوصله سفرهای نیم روزه هم داشته باشید شهرک سینترا و شهر فاتیما از لیسبون به راحتی قابل دسترس است.
غذا
به نظرم یکی دیگر از نکات خاص شهر لیسبون شیرینی فروشی هایش هست که که محصولاتی خلاقانه، متنوع و خوشمزه را (مثلا پاستل دناتا) در مقابل شما تولید و عرضه می کنند. به نظرم لیسبون بیشتر رستوران محور بود که کمتر در سطح شهر و کنار پیاده روها صندلی رستوران ها را مشاهده میکنید. در رستوران و کافه ها تاجایی که دیدم در انتها برای شما رسید را برای پرداخت می اورند و همانطور که کاملا قابل حدس هست کیفیت و حجم غذا بسیار بالاتر از هلند است! غذاهای دریایی از جمله غذاهایی درست شده روغن ماهی (نوعی ماهی) بسیار پرطرفدار هستند.
پینوشت: با توجه به مطالب و سفرنامه های گوناگونی که که در اینترنت در مورد دیدنی های این شهر هست سعی کردم وقت شما را مجددا با مطالب تکراری نگیرم.
- تجربه توریستی از یک شهر همیشه خیلی ایده آل هست و معمولا واقعیت ها دیده نمی شود.