ستاره مسافر

این وبلاگ داستان پسری است که دوست داشت تاثیر گذار و متفاوت باشه، به همین خاطر تصمیم گرفت ...

ستاره مسافر

این وبلاگ داستان پسری است که دوست داشت تاثیر گذار و متفاوت باشه، به همین خاطر تصمیم گرفت ...

تابستان داغ

متاسفانه مجدد باید کمی صبر کنم، همان طور که به من تو این سه ساله ثابت شد ما همگی در این دنیا مشغول بازی هستیم ولی بدون دیالوگ از پیش نوشته شده گاهیم انقدر در نقش فرو میریم که یک سری از واقعیت هارو فراموش می کنیم، همچنین هر لحظه ممکن یک بازیگر جدید وارد صحنه شه و همه چی را تحت تاثیر قرار بده البته میشه خودخواه بود و به کارگردان و سایر بازیگران توجهی نکرد ولی حداقل برای من سخته که فیلم را خراب کنم. (خودخواهی برام یک آرزو شده)

همیشه فکر می کردم یک سری اتفاقات مربوط به فیلمای سینمایی هست ولی به مرور زمان دارم همشون را تجربه می کنم، امسال هم با ورود به تابستان اتفاقات سال های پیش تکرار شد و تابستانم داغ داغ شد. فقط امیدوارم آخر فیلم همان طور که گفتن زیبا باشه.

تاریخ، کتابخانه ای خاک گرفته

واقعا باید مدیون خدا باشیم که زمان گاهی زود و گاهی دیر ولی بالاخره می گذره و باعث میشه اتفاقات ناگوار زندگیمون به مرور ایام به کتابخانه تاریخ سپرده شه! اما حیف، تاریخی که بهش کلی خاطرات ناگوار بد و خوب خود را به امانت سپردیم کمتر بهش توجه می کنیم این تاریخ پر خاطره تجارب زیادی داره ولی صد حیف و هزار حیف که باید همه چی را خودمون تجربه کنیم.



بورس اراسموس مندوس

هاتحادیه اروپا هر ساله تعدادی از دانشجویان سرتاسر دنیا را بورس میکنه و بهشون این امکان را میده تا بطور کاملا رایگان و در شرایط کاملا ایده آل به ادامه تحصیل در کشورهای اروپایی بپردازند. البته این بورس به چند بخش و زیر مجموعه تقسیم میشه یک قسمت بورس کلی که همه می تونند شرکت کنند و تعدادی بورس منطقه ای که شامل ایران هم میشه. در این پست سعی می کنم ابتدا به معرفی این بورس و سپس به سوال هایی احتمالیتون پاسخ بدم.

بورس کلی

از میان رشته هایی که هر ساله اعلام میشن شما باید رشته های مربوط به خودتون را انتخاب کنید و برای آن ها اقدام کنید و فقط باید در نظر بگیرید به علت اینکه برای این دوره ها از سرتاسر دنیا مدارکشون را می فرستند قبول شدن بسیار رقابتی هستش همچنین بعد از انتخاب رشته شما باید با توجه به خواسته های دانشگاه مقصد مدارکتون را بفرستید حالا ممکن یک دانشگاه ازتون بخواد مدارک را پست کنید و دیگری انتظار داشته باشه مدارک را آنلاین بفرستید (مینیمم های هر دانشگاه  فرق می کنه).

ایران عراق یمن

این بورس که مختص به این سه کشور هستش توسط اتحادیه اروپا حمایت مالی میشه (یکی از زیرمجموعه های بورس اراسموس مندوس) و شما بعد از پذیرش در دانشگاه مورد نظر توسط بورس اراسموس مورد حمایت مالی قرار می گیرید البته این بورس با تعدادی از دانشگاه های داخل قرارداد داره (فردوسی مشهد، شیراز، تهران، خواجه نصیر، شهید بهشتی، چمران اهواز، آزاد کلیه واحدها) که دانشجوهای محصل در این دانشگاه در الویت بالاتری قرار دارند. توجه کنید اگر شما رتبه یک کنکور باشید و در حال تحصیل در دانشگاه شریف باشید دانشجویی که در آزاد یکی از واحد های خیلی خیلی دور تحصیل می کنه نسبت به شما الویت داره (توجه کنید معمولا هر سال تارنمای این بورس در این بخش تغییر می کنه و اطلاعات هم ممکن هر ساله کمی تغییر کنه).

سوالات احتمالی

چقدر میدن؟ با توجه به مقطعتون حقوق ماهیانه + بلیط رفت و برگشت هواپیما + شهریه دانشگاه + بیمه و ... در کل شما هزینه ای نمی کنید حتی باید در بدو ورود پولی که پرداخت می کنید که به دانشگاه برسید را بهتون پرداخت کنند (در صورت پرداخت بلیت و فاکتور).

چی در مقابلش ازمون میخوان؟ هیچی! کلا هیچی! همین که دارند رو ذهن شما بصورت غیر مستقیم کار می کنند براشون کافیه.

غیر دانشگاه پارتنر شانس دارن؟ نمیگم صفر ولی کم! در ضمن شما تا قبل از اینکه فارق التحصیل بشین عضو پارتنر محسوب میشید (شانس پذیرشتون بیشتر) به محض فارق التحصیلی شما هم به گروه کم شانس ها می پیوندید.

چی کار کنم یا چی داشته باشم تا بورس شم؟ هیچ کار! راستش چون رقابتیه شما نسبت به بقیه سنجیده میشید پس باید معدل بالا نمره زبان بالا و رزومه عالی داشته باشید تازه اگر اینارو داشته باشین باز هم معلوم نیست پذیرش بشین (من خیلیا رو دیدم با رزومه های خیلی خوب بورس نشدن) ولی در کل به علت بین المللی بودن بهتر که نمره زبان خیلی بالایی باید داشته باشید.

این بورس تا کی ادامه داره؟ تا زمانی که بودجش تامین بشه، شنیده بودم بودجشون تا سال 2013 هستش و برای بعدش باید توسط اتحادیه اروپا تامین بشه.

چه مقاطعی داره؟ مدرک کوتاه مدت، ارشد، دکترا، پسا دکترا، دوره مربوط به کارکنان دانشگاه.

چرا اطلاع رسانی در مورد این بورس توسط دانشگاه های پارتنر کمه؟ نمیتونم بگم بی دلیله! شاید ...

شانس در کدوم مقطع بیشتر؟ دوره های اکسچنج کارشناسی (Under Graduate Diploma) چون در این مقطع تعداد کمتری تصمیم دارند که برند و به همین دلیل مدارک مورد نیاز برای اپلای را ندارند (به نظرم به علت کمی متقاضی در این مقطع با تمام شرایط شما راه میان و بهتون وقت میدن) در ضمن اگر پسر و مشمول هستید در حالت عادی نمیتونید اجازه خروج 10 ماهه را بگیرید (در مقطع کارشناسی در زمان تحصیل بیشتر از یک ماه اجازه خروج پیوسته نمیدن) البته قانونش اینه اما.....

در دوره های 10 ماهه چی میخونند؟ تمام درس های ارشد را میخونید ولی پایان نامه ارایه نمیدید! یعنی با دادن یک پایان نامه تبدیل به ارشد میشه البته زمان اضافی را اگر دانشگاه قبول کنه که ادامه بدید باید از جیب خودتون بپردازید. البته اگر در مقطع ارشد یا دکترا هستید میتونید به عنوان فرصت مطالعاتی از کشور خاج بشید ولی اگر فارق التحصیل هستید شاید نتونید در حالت طبیعی اجازه خروج را بگیرید چون دوره ده ماهه ارشد مورد قبول کشور ما نیست.

مدارک اراسموس مورد قبول ایران هستن؟ اصلا به اراسموس ربطی نداره، اراسموس مندوس فقط داره بهتون پول میده و فقط این مهم که شما کجا دارین درس میخونید و آیا این دانشگاه توی لیست وزارت علوم هست یا نه.

چند بار در سال پذیرش دارند؟ یک بار ولی اگر ظرفیت ها پر نشه دوباره اطلاع رسانی می کنند.

چرا بچه هایی که رفتن اطلاعی نمیدن؟ سربسته بگم: بخاطر اینکه معمولا دانشجویان هم وطن دوست دارن متفاوت باشند.

* تاکید می کنم شما نباید روی این بورس حساب کنید یا هدفتون را بذارید بورس گرفتن از اراسموس چون واقعا هیچ حسابی نداره! این بورس را فقط باید براش اقدام کرد و به فراموشی سپرد. تاکید می کنم اصلا روش حساب نکنید مخصوصا اگر دانشجوی دانشگاه پارتنر نیستید.

43 نمای نزدیک از سفر به آمریکا

هاروارد مک دونالد با زیر عنوان 43 نمای نزدیک از سفر آمریکا نوشته سید مجید حسینی از سوی نشر افق منتشر شد. نویسنده در ابتدای کتاب اینگونه آغاز می کند: «صبح امروز که از فرودگاه بین المللی جان اف کندی وارد خاک آمریکا شدم، به نظرم آمد هرچه خوانده ام هیچ است و باید از نو دستگاه ذهنم را بچینم، از سفرنامه جلال آل احمد گرفته تا «بهشت شداد» جلال رفیع و از رمان «بی وطن» امیرخانی تا خنده دار به فارسی فیروزه جزایری دوما، همه حرف خودشان را زده اند نه حرف این سرزمین را...» بنابراین گزارش، نویسنده در این کتاب سعی کرده با زبانی ساده، مانند یک عکاس، 43 مرکز مهمی را که در آمریکا از نزدیک مشاهده کرده برای مخاطب روایت کند. دانشگاه کلمبیا، قلب هارلم، «موزه متروپولیتن، گفت و گو با چشمان سنگی»، «موزه مادام توسو، آروزهای بر باد رفته»، «قلعه باسکرویل»، «نیاگارا اسب سپیدی جداکننده دو فرهنگ»، «قبرستان ملی آرلینگتون»، «دانشگاه مریلند» ، «علم بهتر است یا ثروت»، «زندگی شبانه، وقتی مورچه نیویورکی بارش را زمین می گذارد» از مهمترین قاب های نوشتاری این کتاب است. در بخشی از این کتاب می خوانیم: نیویورک شهر نیست که اژدهاست، وارد شهر که می‌شوی مثل این می‌ماند که اژدهای هفت سری را از فراز کوهی بلند می بینی و به سرت می‌افتد که نکند اژدها خشمگین شود و دودی هم از خاکسترت برنخیزد. داخل خیابانهای تنگ «منهتن» جرم سنگین شهر روی سینه‌ات سنگینی می‌کند و احساس می‌کنی مردم که مثل مورچه از این سو به آن سو می‌دوند، مشغول بردن جرم سنگین شهراند. شهر در دست مورچه‌هاست و همگی به خط و منظم حرکت می‌کنند، میلیون‌ها مورچه باربر که بدون ایجاد سرو صدا و مزاحمت برای هم، در مسیر خود می‌روند. اصلاً دوست ندارم مثل میرزا حسن خان ایلچی و روشنفکران ندید بدید دوره ناصری «حیرت نامه» در فرنگ بنویسیم و یا مثل جلال آل احمد، هی تاریخ و فرهنگ و پدربزرگم را برسر آمریکائی‌ها بکوبم و صیغه تصغیر «ک» بر سر نام هر کس و چیزی که در آنجا زائیده و روئیده بگذارم ولی «نیویورک» هم جای حیرت دارد هم جای تحقیر. هم شهر فرهنگ است هم نیست. هم شهر سیاست است هم نیست و هم از اساس «شهر» است و هم بکل شهر نیست. ولی هر چه هست و هر چه نیست، یک چیز قطعی است و آن این‌که نیویورک شهر «پول» است و دلار و در این «احدالناسی» شک و شبهه ندارد. همه مورچگان نیویورکی از صبح تا شب می‌دوند به خاطر یک مشت «دلار» بیشتر و یک قران «Tax» کمتر. همه چیز حساب و کتاب دارد و .... کارت هدیه داشته باشی سر شانسی و یکی می‌خری و دو تا می‌بری...

در بخشی از فریم چهل و دوم و با عنوان «تبعیدی های خوشبخت» می خوانیم: چند روز در نیویورک، بوستون و واشنگتن بگذرانی، فکر می​کنی برای ایرانی: «آسمان همه جا همان رنگ نیست، رنگ آسمان اینجا و ایران فرق می​کند و در ذهنت سوالی هست که سخت مشغولت می​کند: «ایرانی در آمریکا خوشبخت است یا نه؟» حوالی ساحل شرقی آمریکا، ایرانی فراوان است، از همه فرقه و گروه و دسته، از چاقو کش و عربده کش تا فوق دکترای فیزیک پلاسما و از عمله و کارگر روزمزد تا عضو دادگاه عالی ایالتی. همه جورش پیدا می شود. یکی سخت ضد دین و ملحد و دیگری متحجر و سختگیر و همه درگیر و دار این سوال همیشگی که برگردیم ایران یا نه؟ و چمدان ها همیشه دم در خانه که اوضاع مرتب شد برگریدم وطن و البته چمدان گاه تا 30 سال دم در می ماند. تا اینجا نباشی نمی فهمی. دوستم جواد نزدیک 30 سال است که در نیویورک است. اسمش را عوض کرده گذاشته ژوزف، همین جا درس خوانده، همین جا بچه دار شده، همین جا بچه ها را بزرگ کرده و به ثمر رسانده است. چندان اهل مذهب هم نیست، صبح تا شب هم کار می کند و پول پارو می کند. اصولا ایرانی های اینجا خوب پولدارند و یا خوب درس خوانده اند، مطابق آمار، ایرانی ها باسوادترین اقلیت آمریکا هستند، متوسط درصد تحصیلات عالی بین ایرانی ها از متوسط کل جمعیت آمریکا بالاتر است. در پولداری هم کم ندارند، در وال استریت یک ایرانی یهودی جزو چند نفر اصلی سهامداران است و سرجمع ایرانیان آمریکایی، 50 درصد بالاتر از حد میانگین جامعه آمریکایی کسب درآمد می کنند... این کتاب در 260 صفحه و با قیمت 9 هزارتومان منتشر شده است.

منبع: به گزارش خبرآنلاین

سفرنامه هلند- ورود

قبل از این که وارد کشور هلند بشم کلی برنامه ریزی کرده بودم که به قطار مستقیم شهری که میخوام برم برسم ولی با توجه به تاخیری که از ایران پروازمون داشت کمی با تاخیر به آمستردام رسیدیم و من هم بخاطر اینکه به قطار برسم اولین نفر به علت اینکه باری نداشتم از هواپیما خارج شدم و با سرعت زیادی تابلوها رو دنبال کردم تا وارد سالن بزرگی شدم که ساک و وسایل سفر آدما در حال چرخش بود (هنوز موندم چطوری چمدون ها انقدر سریع رسیده بود) چمدون خودم را برداشتم و سریع درب خروج را پیدا کردم و مسیر را ادامه دادم تا به پلیس فرودگاه رسیدم، پلیس هم زیادی خوشحال بود گذرنامم را گرفت بجایی که به من نگاه کنه دقیقا به بالای سرش نگاه کرد و یک مهر زد تو گذرنامم و به من لبخندی زد و خوش و آمد گفت!!!! با تعجب از این قسمت رد شدم البته بعدا متوجه شدم که به بعضیا واقعا گیر داده بودن و نمیدونم چرا انقدر سریع کار من تموم شد حتی به عکسم هم نگاه نکرد. وارد سالن اصلی فرودگاه بزرگ اسخیپول شدم. (کلیه تصاویر از اینترنت)

سریعا برای اینکه به قطار برسم از نگهبان محل فروش بلیط را پرسیدم و نگهبانم پشت سرم را نشان داد (همان طور که در شکل زیر می بینید یک تابلوی بزرگ بود که من با کمال تعجب ندیدم) من هم با عجله به طرف محل فروش بلیت رفتم ولی متاسفانه زمان را از دست داده بودم و باید حدود 45 دقیقه ای برای قطار مستقیم بعدی صبر می کردم. در ضمن شما اگر از فروشنده تقاضا کنید به شما پرینت زمان حرکت قطار ها و ایستگاه هایی که باید قطار خود را عوض کنید را می دهد.

البته میشد با قطار غیر مستقیم هم رفت ولی به علت داشتن بار و آشنا نبودن با محیط ترجیح دادم با قطار مستقیم سفر کنم و تا آمدن قطار مستقیم بعدی در ایستگاه زیر فرودگاه صبر کردم (الان پشیمونم که چرا بجای گذروندن وقت در ایستگاه در فرودگاه چرخی نزدم) البته اون موقع فقط دوست داشتم سریع برسم به خونه!

 

برام جالب بود که مهماندارها هم با قطار رفت و آمد می کردن و به محل زندگی خود باز می گشتن خط راه آهن هلند تقریبا از تمام شهراشون عبور می کنه و حتی به کشورهای همسایه هم دسترسی داره که می تونید از تارنمای راه آهنشون مسیرها و زمان ها را چک کنید (شهرها با قطار بهم دسترسی دارند و در داخل شهر هم میتونید با تراموا و اتوبوس به محل مورد نظر خود برسید) حدود 8:40 صبح بود که سوار قطار شده بودم تقریبا قطار کاملا خالی بود و جز من کسی نبود من هم شروع کردم به استفاده از جی پی اس موبایلم و داشتم خودم را پیدا می کردم با این فکر که دارم از اینترنت مجانی استفاده میکنم همه چی را بروز کردم ولی نگو که داشتم از اینترنت موبایلم استفاده می کردم (بعدا حدود 200 تومنی خرج برامون گذاشت). در طول سفر برام جای سوال بود که چطوری چک می کنند کسی بدون بلیط سوار شده یا نه که در انتهای مسیر یک آقایی اومد و بلیطامون را باطل کرد ولی بازم در مجموع می شد از دستشون در رفت ولی اگر بگیرنت می تونند جریمه سنگینی ازتون بگیرند. درضمن قطارشون دو نرخ داشت که تفاوت بلیط گرونتر با ارزونتر در رنگ صندلیاش بود (من تفاوت دیگه ای ندیدم)! در طول سفر هوا تاریک بود و نزدیکای ۹ صبح هوا تازه داشت روشن می شد! همان طور که انتظار داشتم همه جا سرسبز بود همچنین در طول مسیر با ترافیک کشور هلند هم مواجه شدم برام خیلی جالب بود ساعت نه صح خودرو ها با چراغ روشن در حال حرکت بودن!