ستاره مسافر

این وبلاگ داستان پسری است که دوست داشت تاثیر گذار و متفاوت باشه، به همین خاطر تصمیم گرفت ...

ستاره مسافر

این وبلاگ داستان پسری است که دوست داشت تاثیر گذار و متفاوت باشه، به همین خاطر تصمیم گرفت ...

بهترین کتاب گرامر

من کتابای گرامر زیادی را بررسی کردم ولی اخیرا با کتاب Grammar for IELTS آشنا شدم که برخلاف کتاب های گرامر دیگه که خیلی خسته کننده بودند این کتاب با ارایه مطالب خلاصه و مفید من را راغب به مطالعه همه کتاب کرد، راستش چون این کتاب برچسب آیلتس خورده بود هیچ وقت مطالعش نمی کردم و خیال می کردم زیاد به درد بخور نیست ولی چند وقت هست دارم این کتاب را به سفارش یکی از دوستان می خونم و به نظرم این کتاب بهترین کتاب گرامر هستش مخصوصا برای کسانی که تصمیم دارند در آزمون های زبان مخصوصا تافل یا آیلتس شرکت کنند چون تمام متن های این کتاب از متن های اصلی آزمون آیلتس انتخاب شده بعلاوه شما با مطالعه این متن ها علاوه بر اینکه دانش زبانتون بیشتر میشه میتونید ساختارهای بسیار خوب و کاربردی برای رایتینگتون از توی متن های ارایه شدش پیدا کنید، در ضمن این کتاب فقط به گرامر نمی پردازه اول با لسنینگ شروع میشه، بعد گرامر سپس تمرین های درس و در آخر هم رایتینگ! تازه تمام این ها جواب تشریحی قابل فهم هم داره. در مجموع پیشنهاد می کنم اگر گرامرتونم خوبه فقط شش درس اول آن که مربوط به زمان فعل هاست را حتما بخوانید، چون بطور خلاصه همه کاربرد زمان ها را با مثال توضیح میده، مثلا خودم همیشه توی رایتینگم زور می زدم تا بتونم بجز زمان حال ساده یه پرزنت پرفکت هم استفاده کنم ولی این کتاب خیلی خوب با ارایه درسنامه و سوالات اصلی آیلتس روش استفاده تمام ساختارهای فعل ها را برای رایتینگ و اسپیکینگ توضیح می دهد. فکر می کنم نتونستم این کتاب را درست معرفی کنم ولی به نظرم ای کتاب، هم خلاصه است، هم جامع و هم مفید.

جبران می کنیم...

کوفه خشکسالی شده بود. خیلی وقت بود باران نباریده بود .آمدند پیش حضرت علی علیه السلام. ایشان فرمودند: به فرزندم حسین علیه السلام بگویید برایتان دعا کند. آمدند پیش امام حسین علیه السلام. حضرت دعا کردند و باران بارید. خوشحال شدند. گفتند: جبران می کنیم... و چه زیبا جبران کردند، کوفیان !!!

یک هفته تا کنکور مانده بود. خیلی استرس داشت. به حرم امام رضا علیه السلام رفت. یا امام رضا برایم دعا کن تا پزشک شوم. او پزشک شد. گفت جبران می کنم و چه زیبا جبران کرد، با گرفتن دستمزدهای ناعادلانه!!!

منتظر جواب مناقصه بود. خدایا کمک کن این پروژه را بگیرم. برنده مناقصه شد، گفت: خدایا جبران می کنم...و چه زیبا جبران کرد با استفاده از مصالح نا مرغوب.

و این جبران کردن ها ادامه دارد....

یک سال گذشت...

امروز نوشته هام یک ساله شد. یک سال گذشت، بهتره بگم یک سال پیرتر شدم، شایدم باتجربه تر! گاهی سخت، گاهی تلخ، گاهی هم خوب و شیرین بالاخره هرچی بود گذشت، اون روزی که این وبلاگ را شروع می کردم، اصلا فکر نمی کردم موقعیت الانم این باشه! افکارم این باشه... کلی اتفاق افتاد که به نظرم درسته ظاهرا از درسم عقب افتادم، ولی برام خیلی آموزنده بود (این و نگم چی بگم ) مثلا فهمیدم هدفم از زندگی چیه (یکم برام مشخصتر شد) و یا موفقیت چیزی نیست که در بچگی و یا در مدرسه و خانواده برامون تعریف میشه و از همه مهمتر نقش خدا در اتفاقات زندگیم پر رنگتر شد و ... 

http://s5.picofile.com/file/8120151900/first_year.jpg

یک روزایی به دلایلی (در یک وقت مناسب دلایل را توضیح میدم) دوست داشتم برم در یک دانشگاه آمریکایی معتبر درس بخونم اما یک روز به خودم اومدم و از خودم پرسیدم آخه چرا؟ آیا با این کارم از زندگی لذت می برم؟ آیا با رفتن به آمریکا به آرزوهایم می رسم؟ آیا ... تو این مدت با سوالای زیادی روبرو شدم و یک تغییراتی هم در زندگیم و افکارم دادم، خلاصه این که شاید درست از وقتم تو این مدت استفاده نکردم و بعضی از کارهام نیمه کاره موند ولی با این وجود تغییرات مثبتی در من ظاهرا ایجاد شد (البته هنوز وقت برای به پایان رسوندن کارای نیمه کارم دارم). در نهایت خوشحالم که تونستم تعدادی از نظرات و خاطراتم را در اینجا ثبت کنم و تعدادی خواننده هم جذب کنم. امیدوارم این وبلاگ ادامه داشته باشه.


*** امروز دانشگاه بودم با این که قصد نداشتم ولی مجبور شدم کارای فارق التحصیلیم را انجام بدم. جالب بود برام، فارق التحصیلی من هم زمان شد با سالگرد وبلاگ روزی که فکر می کردم (سال پیش) تابستونش ایران نیستم، ولی دقیقا یک سال بعد از اون تاریخ یک شروع مجدد را آغاز کردم....

حوادث روزگار

گاهی اوقات انقدر بلا سرمون میاد که دیگه تحملی برای ادامه نداریم! و از خدا روزی هزار بار می پرسیم آخه چرا؟ اصلا چرا من؟ و از خدا خواهش می کنیم که یک زندگی ساده و آروم بده و بی خیال ما بشه! خیلیامونم فکر می کنیم زندگی خوب یعنی یک جای آروم و مرتب.....
http://s5.picofile.com/file/8119677034/2.jpg http://s5.picofile.com/file/8119676984/1.jpg
اما همانطور که می بینید همیشه نظم و زیبایی و لذت ایجاد نمی کنه! شعارگونست ولی شاید بشه گفت همین بی نظمی ها زندگیمون را جذاب، خاطره انگیز و خوشمزه می کنه هرچند گاهی اصلا به چشم نمیاد.
http://s5.picofile.com/file/8119677150/4.jpg http://s5.picofile.com/file/8119677084/3.jpg
کلا این بی نظمی هاست که مارو میسازه و شاید هم بعد مدتی باعث خیر بشه برامون. البته منظورم از بی نظمی های زندگی بی قانونی های موجود در جامعه و رفتارهای موجود بین آدما نیست.
http://s5.picofile.com/file/8119677218/6.jpg http://s5.picofile.com/file/8119677192/5.jpg
*** یادمه سال ها پیش عده ای از دوستان داشتن به یک استاد آمریکایی می گفتن اینجا زندگی مشکله چون همش استرس داریم و نمی دونیم چی پیش میاد و فردامون چی میشه! استاد یه نگاهی کرد و گفت: اگر اینا نباشه پس زندگی چه معنایی داره!؟!

ارزش انسان ها

در شهربازی پسرک سیاهپوست به مرد بادکنک فروش نگاه می کرد... بادکنک فروش برای جلب توجه یک بادکنک قرمز را رها کرد تا در آسمان اوج بگیرد و بدین وسیله جمعیتی از کودکان را که برای خرید بادکنک به والدینشان اصرار می کردند را جذب خود کرد. سپس یک بادکنک آبی و همینطور یک بادکنک زرد و بعد ازآن یک بادکنک سفید را به تناوب و با فاصله رها کرد. بادکنک ها سبکبال به آسمان رفتند و اوج گرفتند و ناپدید شدند... پسرک سیاهپوست هنوز به تماشا ایستاده بود و به یک بادکنک سیاه خیره شده بود! تا این که پس از لحظاتی به بادکنک فروش نزدیک شد و با تردید پرسید: ببخشید آقا! اگر بادکنک سیاه را هم رها می کردید آیا بالا می رفت ؟ مرد بادکنک فروش لبخندی به روی پسرک زد و نخی را که بادکنک سیاه را نگه داشته بود برید و بادکنک به طرف بالا اوج گرفت و پس از لحظاتی گفت: پسرم آن چیزی که سبب اوج گرفتن بادکنک می شود رنگ آن نیست بلکه چیزی است که در درون خود بادکنک قرار دارد...

*** به بهانه تماشای فیلم 12 سال بردگی........