ستاره مسافر

این وبلاگ داستان پسری است که دوست داشت تاثیر گذار و متفاوت باشه، به همین خاطر تصمیم گرفت ...

ستاره مسافر

این وبلاگ داستان پسری است که دوست داشت تاثیر گذار و متفاوت باشه، به همین خاطر تصمیم گرفت ...

سفرنامه لهستان

تصمیم داشتم به طور جداگانه سفرنامه ای در مورد شهرهای مختلف لهستان از جمله کراکف و ورشو زیبا و دوست داشتنی بنویسم که باتوجه به تاخیر چندساله در نوشتن و گشتی در اینترنت متوجه مطالب متنوعی در مورد این شهرها شدم، در نتیجه برای جلوگیری از تکرار، تصمیم به نوشتن در مورد برداشت آزاد خودم از فرهنگ و مردمان این سرزمین بعد از سفر سه هفته ای خودم به لهستان گرفتم. به طور قطع کراکف یکی از شهرهای زیبا و منحصر یه فرد در اروپاست که نه تنها گزینه های غذایی خوشمزه، ارزان و متنوعی را در اختیار شما قرار میده بلکه با شهری زنده تمیز و مرتب روبرو هستید که دارای موزه های بسیار مدرن و آثار ارزشمندی از دوران های زمانی گوناگون است! که تمام سلیقه ها رو راضی میکنه!!! ورشو هم بر خلاف اسم تاریخیش شهری جدید و شکل گرفته بر ویرانه های جنگ جهانی است که تفاوت هایش با سایر شهرهای اروپا اون را بسیار منحصر به فرد میکنه.

مردم و فرهنگ

مردم لهستان بر خلاف مردمان اروپا غربی لبخند به لب ندارند ولی به نظر من بسیارخوش قلبتر، مهربانتر و کار راه اندازتر هستند در نتیجه در نگاه بلند مدت برای من قابل اطمینان تر هستند!!! مذهب (کاتولیک) همچنان نقش پر رنگی در لهستان داره و نه تنها در روستاها و شهر های کوچکتر، بلکه در شهرهای بزرگتر نیز کلیساهای فعال و نمادهای فراوانی از مسیحیت مشاهده میشه. همچنین به پاپ جان پل دوم که لهستانی بود بسیار افتخار میکنند و تصاویرش را در سرتاسر شهرها میتونید مشاهده کنید. برداشت من بعد از این ارتباط سه هفته ای اینه که لهستانی ها از خارجی بدشون نمیاد ولی از غریبه می ترسند (در بعضی کشورها بدشون میاد)!!! در نتیجه در نگاه اول شاید سرد به نظر بیان اما در مجموع لهستانی ها مهمان نواز هستند ولی به علت بحث های مذهبی پذیرای سایر مهاجرین نیستند ( ترس از عوض شدن بافت جمعیتی) به همین خاطر همیشه در محیط کار خیلی مایلند بدونند که من برمیگردم یا برای ادامه زندگی در اروپا می مانم که گاهی این سوال ها بیش از حد هستش (البته یه علتش این هست که خارجی زیاد نمیبینند و سوالاشون زیاده) در نتیجه در بافت جمعیتیشون به سختی میشه رنگین پوست یا سایر نژادها رو پیدا کرد. در سفر قبلی یکی از دوستان لهستانی من را به خوابگاهشون دعوت کرد تا یک خارجی (من) را به سایر دوستان و خواهرش نشان بدهد!!! در سفر توریستی اول با هرکی روبرو شدم انگلیسی را بسیار عالی صحبت میکرد (بخصوص نسل جدید) ولی در این سفر اصلا اینطوری نبود:) یه مورد دیگم مصرف بالای سیگار مردم بود که خیلی به چشم میامد. در سفر قبلیم به ورشو تمیزی منحصر به فرد این شهر و احترام بسیار شدید مردم به قانون (اون زمان بر روی منی که در ایتالیا زندگی می کردم این احترام به قانون خیلی خیلی تاثیر گذاشته بود) به چشمم اومد. در محیط دانشگاه هم سیستم مشورت دارند و سلسله مراتب حکمفرما نیست و در کار بسیار دقیق هستند (در دانشگاه بازدیدی من). و تا به نتیجه نرسند کاری را شروع نمیکنند و بیشتر به روش انجام کار (درست انجام دادن) توجه بیشتری دارند تا هدف... خلاصه برای من شبیه سربازان وفادار بودند. به نظرم مردم لهستان مردمانی بسیار خلاق هستند ولی بیشتر شیوه (متود) محورند تا هدف محور! و این متود و قانون محوری شاید برامده از کومونیسم و حتی جامعه مذهبی باشه.... ولی خوب اگرم زیاد برروی متود و دستورعمل ها وقت بذاری از اصل میفتی.

غذا

در مورد بحث غذایی هم شاید کمی پیدا کردن غذای حلال به علت بافت جمعیتی سخت باشه ( دونرهای حلال همیشه هستند البته نه خیلی زیاد) ولی کلی رستوران ها و فست فودهای خوشمزه وجترین (گیاهی) با ایده های نو و خلاقانه در سطح شهر با قیمت های خیلی مناسب میتونید پیدا کنید ( نسبت به سایر شهرهای اروپا).البته در کراکف به مراتب با گزینه های بسیار جذابتری روبرومیشین.

دیدنی ها

به جز مواردی که خیلی معروف هستند شهر مذهبی Częstochowa در نزدیکی کراکف محل بسیار متفاوتی است که اهمیت بالایی برای لهستانی ها داره و جز یکی از آیین هاشون سر زدن و عبادت این محل هست، اگر بدنبال دیدن یک مکان متفاوت هستید این عبادتگاه را فراموش نکنید. یکی از موارد فوق العاده در کراکف و ورشو اینه که هر روز هفته یه تعداد موزه رایگان هستند! با این تفاوت که موزه ها در لهستان اصلا خسته کننده نیستند و براشون خیلی فکر شده و اکثرا بصورت اینتراکتیو هستن و مطمعنا با بازدید از این مراکز اوقات خاطرانگیزی را برای خودتون رقم میزنید. همچنین ایده تورهای فری واکینگ تور هم اگر اشتباه نکنم اولین بار در کراکف درست میشه و الان به یک شغل بسیار پر درامد تبدیل شده که در سایر شهرا و کشورام داره پیاده میشه. مورد آخرم این که ورشو شهری است که بعد از جنگ به طور کامل مجدد ساخته شده ولی کراکف دارای بافت قدیمی است که زیبایی های شهر را دو چندان میکند.

حمل و نقل عمومی و سیستم بانکی

سیستم حمل و نقل عمومی بسیار مرتب تمیز و دقیق هستش (به نظرم کاملا قابل اطمینان) . در همه مکان ها امکان استفاده از کارت های بانکی بین المللی هست البته تعویض پول در صرافی های در مناطق توریستی نرخ برابری کمتری داره (گاهی بصورت فریبنده قیمت را در تابلو می نویسند، پس حتما قبل از خرید و فروش از قیمت مطمعن شوید) به همین خاطر همیشه ترجیح من استفاده از عابر بانک بانک های رسمی است.

این متن، برداشت شخصی من از سفرهای متناوب سه هفته ای به لهستان است در در نتیجه نمیشه به صحت مطالب اطمینان کرد.

پینوشت: قرار بود این متن در اسفند 1394 بصورت سفرنامه نوشته بشه اما تا به امروز به تعویق افتاد. که به علت فراوانی سفرنامه ها با شکلی متفاوت به نگارش درآمد.



سکولاریسم دینی - ایرانیان خارج از کشور

در این چند سالی که دور از ایران هستم با تعداد زیادی از  ایرانیان و غیر ایرانیان مذهبی مقیم خارج ایران و همچنین با کلی دانشجو آشنا شدم که هر کدام به شکل های مختلفی با مذهب سر و کار دارن ولی اکثرا در یک نقطه مهم اشتراک دارند!

وقتی وارد هلند شدم در ابتدا خیلی خوشحال بودم چون نه تنها جو دانشگاه کاملا با ایتالیا متفاوت بود بلکه کیفیت دانشجویان هم بسیارمتفاوت بود، حداقل وقتی با کسی روبرو میشدم می توانستم نقطه مشترکی (حداقل در ظاهر) برای صحبت پیدا کنم. در این بین تعداد زیادی از بچه ها بسیار فعال مراسم ها و مناسبت های مختلف را پیگیری میکردن... ولی بعد از مدتی احساس کردم بعضی از این دوستان به شکل یک سنت یک سری کارهارا انجام میدن و زیاد دغدغه ای نسبت به اطرافشون ندارند. بعضیام لحظه شماری میکردن برای تغییر ملیت (حالا کاریم نداریم که کشوری که دنبالشن پاسپورتش را بگیرن کلی با اعتقادی که شعارش را میدن متفاوته...) البته از این هم بگذریم به تعداد هر هموطن برداشت مختلف از اصول داریم که همه هم درسته....

 خلاصه طرف وقتی میگه "کیفیت نمازی که دخترم در کانادا می‌خونه بمراتب بیشتر از ایرانه" بهش نخندین داره راست میگه!!! دیگه طرف اونجا دغدغه مالی و کاری که نداره میشینه از صبح تا شب برای دل خودش نماز را با قرایت عالی میخونه و روان خودش را آرام میکنه حالا بقیم مردن فدای سرش، نمازش کیفیت داره.... 

خلاصه بعد یه مدت ظاهرا داره این بلا سر همه (خیلی ها) میاد. ظاهرا دیر و زود دراه ولی سوخت و سوز نه!!!

دانشجویان بورسیه داخل

اول اینکه من با هرکسی از این بچه ها آشنا شدم، ار نظر درسی دانشجوهای قوی بودند و تعدادشون هم نسبت به قبل خیلی کمتر شده، ولی چند تا نکته به نظرم میاد که دوست دارم دیدگاه و دغدغه هایم را فقط بدون هیچ نتیجه گیری بنویسم.... صحبت هام به این دانشجوها بر نمیگرده بلکه منظورم بررسی سیستمی است که طراحی شده و از سال های دور مورد استفاده قرار میگیره...

- به نظرم با این شیوه انتخابی (همانند سایر مهاجرین) تعداد قابل توجهی از این دوستان فرصت طلبند تا هدف محور (دوستدار علم نیستند)!  یعنی داشتن یه روز راه میرفتن یه اعلامیه دیدن و گفتن با پول دولت یه خارجی هم بریم و مدرکی هم بگیریم تا ببینم بعدا خدا چی میخواد ( به نظرتون این فرد میتونه مناسب برای سیستم آموزشیمون باشه؟ یا تغییر مثبتی ایجاد کنه؟ اصلا انگیزه ای داره؟یا میشه مثل همون استادای بازاری و یک بعدی که خیلیامون دل خوشی ازشون نداریم) بعلاوه با توجه این که این دوستان اکثرا در جامعه بسته خودشون هستند فقط ظاهر زیبا و مرتب خارج را میبینند و نه حقیقت واقعی و تلخ را... به عنوان مثالخیلی از  مسیولینی که در گذشته در انگلیس تحصیل کردند جز کار سیاسی، کار دیگه ای می کنند؟؟ هنوز بعد سی سال همچنان استادیارند انگار نه انگار که هدف اعزام  این عزیزان افزایش اگاهی و دانش بوده نه فقط استفاده از تایتل دکتر و یا فارق التحصیل از خارج!!!! بدون شک کلی هزینشون نشده که برگردند پست سیاسی بگیرند، یا رییس یک اتاق بشن!

-آیا دانش جدیدی میتوانند وارد کشور کنند؟ از نظر امکانات فاصله زیاده و فقط میتونند اون فرهنگ کاری و نگاه متفاوت را برای کشور بیارند پس تا زمانی که حقیقت واقعی محیط را درک نکنند چطوری میتونند خوب و بد سیستم را یاد بگیرند و متاسفانه مثل بعضی از مسیولیین کشورمون میشن که یک اعتماد عجیبی به این سیستم غربی دارند چون هیچ وقت در زمان تحصیل و سفرشون در غرب هیچ وقت سختی نکشیدند و حقیقت را درک نکردند و فکر میکنند همه چیز مثل ظاهر رنگ آمیزی شدشون سالم و مرتب کار میکنه!!! و به جای تلاش برای آموزش حس خود باوری، به تبلیغ و تقلید کورکورانه روی میارن!

- ماهی حداقل دو هزار دلار خرج میشه ولی رو چه موضوعاتی دارند کار می کنند؟؟؟ ایا واقعا کارشون  ارزش سرمایه گذاری 100 هزار دلاری را داره؟ با این پول میشه یه استاد را اورد ایران و یه عده زیادی ازش استفاده کنند، هرچند در مدت زمان محدود ولی حداقل تعداد زیادی استفاده می کنند و از تجارب و بینش استاد آگاهی پیدا میکنند!

- راستش تا سختی نکشی برای پیدا کردن خونه و حقوق، تا سختی نکشی و سر و کله نزنی با آدما برای پیش برد پروژه، تا در گروه یک نقش واقعی فعال نداشته باشی، تا از جامعه بستت بیرون نیای و با سایر آدمای جامعه ارتباط نداشته باشی واقعیت جامعه دستت نمیاد در نتیجه به ظاهر خوش رنگ چشم بسته اطمینان میکنی و فکر میکنی همه چی مرتبه. گاهی اوقات با مسیولینی روبرو میشیم که سال ها در غرب درس خوانده و زندگی کردند ولی به علت همین مشکلات یا بطور کامل شیفته غربند (البته عاشق ایرانند ولی خوب دوست دارند عشقشون شبیه همون جایی که فقط پوستش را دیدند، بشه) یا خوش خیال به غرب مثلا اگر قراردادی باهاشون امضا کنند چشم بسته به سخنان و امضا مسؤل خوش پوش و خوش سخن غربی اطمینان می کنند و کشور و مردم را دچار هزینه می کنند. در واقع بی تقصیرند ناخودآگاهشون اینگونه آموزش دیده...

- یه عده از این دوستان بالاخره برمیگردن ولی ایا واقعا چیز جدیدی دارند برای دانشجویان آینده ایران؟ گاهی در این جا حتی استاد ایرانیه، محیطم ایرانیه و موضوع پژوهشم که در مورد ایرانه! این افراد آیا میتونند به دانشجوهای آینده انگیزه بدهند؟؟ از علم جدید آگاهی پیدا کنند؟ ... راستش در دانشگاه من واقعیت اینه که گاهی اوقات موضوعات خیلی بی اهمیت را برای دانشجویان بورسیه (کمک هزینه از کشور مبدا) تعریف می کنند. راستش تا زمانی که در پروژه پول نباشه یعنی پروژه اهمیتی نداره! و فقط دانشجو باید مقاله تولید کنه و هیچ امتیاز دیگه ای بهش داده نمیشه، نه توجهی، نه سفری و نه کنفرانسی...

- البته یه عده هم میگن بر نمیگردیم و کار میکنیم و اینجوری به ایران خدمت میکنیم ولی خوب چه خدمتی؟! واقعا نه تو صنایع حساس استخدام میشن و نه کار خاصی! فقط مثل یه برده میرن جلو تا به سن بازنشستگی برسندیه عده هم این توجیه را می کنند و میگن اقا ما اینجا باشیم یک بازوی پنهانیم ولی عملا در قدرت رسانه ای و فرهنگی  زر و زور حل میشوند!!!

- راستش این بچه ها اکثرا خیلی گلند ولی با توجه به نوع سیستم، ندانسته تو یک بازیه دو سر باخت قرار گرفتند در حالی که همانند سایر مهاجرین فکر میکنند برنده اند.

- در آخر این که برای کشورهایی مثل چین، ویتنام و حتی ترکیه شاید این بورس های ملی هر طور خرج بشه اشکالی نداشته باشه ولی کشوری مثل ما که انقدر مردم زیر فشار شدیدند و نجیبانه مشغول زندگی، بی توجهی بهشون واقعا نامردیه....

- خلاصه اگر قراره این پول هزینه بشه... کاش میشد این مبالغ را بر روی یک سری از موضاعات تحقیقاتی مهم و مورد نیاز کشور هزینه کرد (حتی سرمایه گذاری در ایران)... البته همیشه استثنا هست ولی مواردی که من دیدم فقط به نظرم هدف این بوده که پولی خرج بشه...