ستاره مسافر

این وبلاگ داستان پسری است که دوست داشت تاثیر گذار و متفاوت باشه، به همین خاطر تصمیم گرفت ...

ستاره مسافر

این وبلاگ داستان پسری است که دوست داشت تاثیر گذار و متفاوت باشه، به همین خاطر تصمیم گرفت ...

علاقه مندی یا شبیه سازی

این روزا گذراندن وقت و بازی با حیوانات به خصوص سگ و گربه در میان نسل جوان کم کم داره به امری متداول و به نوعی نشانه فرهیختگی! تبدیل میشه... ولی این علاقه وافر به خاطر توجه به حیوانست؟!؟ نوعی دلسوزی یا محبت است؟ مبارزه با حیوان آزاری و نوعی علاقه است؟
شاید بهترین لطف به حیوانات، مبارزه با خودخواهی انسان ها و احترام به حقوق آن ها و اهدای آزادی واقعی به آن هاست نه محدود کردن آن ها در یک چارچوب خاص و محدود کردن حس غریزی آن حیوان!!!!
پس این حس جاذبه به آن ها چه معنایی دارد؟! متاسفانه در بیشتر اوقات این عمل همان شبیه سازی و همانند سازیست ونوعی پوشش برای جبران کمبودهای وجودی و روابط اجتماعی نامناسب! شاید یک حیوان زبان بسته، آرام و مطیع را با توجه به نوع زندگیشان (احساس تنهایی و عدم توجه سایرین) شبیه ترین فرد به خود می بینند یا تنها موجودی که می شود به آن اطمینان کرد چون با توجه به ضعف رفتاری، انسان ها و جنس مخالف برایشان غیر قابل اطمینان شده است.
به هرحال دفعه بعد اگر وابسته حیوانی شدید و آن را بغل کردید، قبل از انداختن سِلفی و اشتراک آن در صفحات مجازی، حداقل از خود بپرسید چرا؟!

دوست قدیمی

در دبستان دوستی داشتم به نام  احمد (اسم خیالی)  از اون پسرا بود که همیشه مامانش دنبالش بود و هواشو داشت که تو درس و زندگی موفق بشه، البته اینم بگم برام همیشه عجیب بود مادرش دنبالشه چون تقریبا به یاد ندارم مادرم به مدرسه و معلمام جز روز تحویل کارنامه سر زده باشه... البته این دوستمون خیلی هم زرنگ نبود و جز شاگردان متوسط، البته به کامپیوتر و یادگیری زبان انگلیسی علاقه وافری داشت.... 

این دوست من یک مشکلی داشت که سال های طولانی از زندگیش را براش از دست داد. همیشه دوست داشت جلب توجه کنه و شروع کرده بود خالی بندی البته کارشم حرفه ای بلد بود، شایدم بقیه خیلی ساده دل بودن! یه روز میگفت دارم ربات میسازم یه روز میگفت روزی 10 تا کتاب میخونم، شاعرم و یه روزم ادعای فالگیری میکرد... من با اون سن کمم مونده بودم دلم برای دوستم بسوزه که داره با این کارا کمبوداش را جبران میکنه یا سایر همکلاسی ها و معلم های ساده دل..... زمان مثل باد گذشت و ما از هم جدا شدیم اونم رفت در بهترین مدرسه شهر تحصیل کنه ولی اونجا هم متاسفانه همون کارای گذشته را تکرار کرد و تو بچه ها بدنام شد تا اینکه از مدرسه بیرونش کردن، اون هم به انزوا روآورد و همون رفتارهای گذشتش و بزرگنمایی هاش شدت گرفت... از دور و نزدیک ازش خبر داشتم و احوال پرسش بود تا ببینم عاقبتش چی میشه، ولی خبرها مثل سابق مورد باور مردم بود ولی من که ازش اطلاع داشتم واقعا تلخ بود...

 تا اینکه سال دوم دوران دانشگاه در دانشکده مهندسی آزاد دیدمش (بعد از یک سال دانشگاه قبول شد)...با خوشحالی گفتم سلام!!! میخواستم از خاطرات خوب گذشته بگم که یه دفعه شروع کرد، گفت من راستش دانشگاه شریف و تهران قبول شدم ولی چون انتخاب رشته اشتباه کردم! دانشگاه آزاد قبول شدم!!!! حالا شریف چه ربطی داره به آزاد نمیدونم!!!! منم فقط گفتم به سلامتی و خداحافطی کردم و سعی کردم از آقا احمد (اسم خیالی) دوری کنم چون دیدم حالش خرابه....

تو دانشگاهم بچه ها ازش تعریف میکردن که من فکر کردم مثل سابقه و از یه گوش میشنیدم و از اون گوش در... درساش هم در سال اول دانشگاه اصلا خوب پیش نرفت تا یه روز شنیدم درس را رها کرده و رفته تهران برای کار! همون کاری که بچگی دوست داشت IT . اوایل دانشگاه رفت کامپیوتری سر کوچه و از حقوق چند صد تومانی شروع کرد تا بعد یک سال با توجه به بلند پروازی که داشت، وارد تهران شد. البته در این مدت با توجه به دانش زبانی که داشت سعی کرد با تلاش در کارش متخصص بشه و سخت کار کرد و کار کرد، در این مرحله دیگه نیازی به بزرگنمایی نداشت چون واقعا در مسیری بود که از بچگی دوست داشت و مادرش نمیذاشت که در اون زمینه فعالیت کنه. تا اینکه در دوسال انقدر کارش خوب شد که از یک کشور اروپای غربی براش پیشنهاد کار اومد، البته واقعا وارد بود چگونه در این دنیا مجازی خودشو معرفی کنه!!!! بالاخره از ایران خارج شد و در یک شرکت معتبر داره کار میکنه که آرزوی آدمایی با سال ها سابقه کاریست که توش فقط قدم بزنند!!! هم اکنون حقوق دوست دیپلمه من از تمام دوستان و آشنایان من که در بهترین دانشگاه های دنیا درس خوندند (تدریس و کار) بیشتره (چندین برابر) و البته از کارشم لذت میبره!!! همه این اتفاقات در 4 سال اتفاق افتاد و دوست سابق من بدون هیچ مدرک دانشگاهی از حضیض به لطف خدا به اوجی دست نیافتنی رسید!!!! و به نظرم دلیل این اتفاقات فقط یک مورد بود...

 اون فهمید به جایی که برای دیگران زندگی کنه و دل اونا را بدست بیاره!!! باید برای خودش زندگی کنه و لذت ببره، پس به جای بزرگنمایی رفت به دنبال شناخت استعدادهای خودش و از همه مهمتر خودباوری برای رسیدن به اهداف واقعا بزرگ.

تعارف

بعد از این سال ها تجربه زندگی دور از ایران و زندگی با فرهنگ های گوناگون یک نکته در مورد تعارف به نظرم جالب رسید، که بد ندیدم با شما به اشتراک بذارم. به نظرم  شرایط زندگی تاثیر مستقیمی بر رفتار، سبک زندگی و فرهنگ ها دارد. به طور مثال:

کشورها و فرهنگ هایی که دارند، اما کم دارند!!! چیزی به نام تعارف دارند و هوای هم را دارند!

کشورهایی که خیلی دارند، دیگه نیاز به تعارف ندارند چون همه چیز به مقدار کافی مهیاست!!

کشورهایی که ندارند، آن ها هم تعارف ندارند!!!! چون نخورند، میمیرند!!!


مادر ایرانی

معمولا رسانه ها و حتی همه ما، مادر ایرانی را بهترین میدونیم!! ولی بقیه مادرهای دنیا مادر نیستن؟ محبت ندارند؟ احساس غریزی ندارند؟ عشق ندارند؟ شاید ژن زنان ایرانی متفاوته؟! و شاید هم غذاشون!

بدون شک اگر کسی کمی مطالعه داشته باشه یا دنیا دیده و سفرکرده باشه، میبینه که تمام مادرهای دنیا (اکثریت) احساس دارند حتی در بعضی از مناطق این احساس از مادر به اصطلاح ایرانی هم خیلی بیشتره!!! کلا این احساس را حیوانات هم نسبت به بچه هاشون تا یک سن مشخصی دارند!!! پس مادر ایرانی از این نظر خاص نمیشه!!! اتفاقا گاهی این رفتار مادران که اسمش محبت گذاشته میشه چیزی جز وابستگی و بدبختی نیست! از همه بدتر باعث میشه قوه منظق فرزند (بخصوص پسر) هیچوقت رشد نکنه، همچنین به علت محبت بیش از حد به فرزند و همیشه در صحنه بودن مادر، فرزند هیچ وقت قدرت تصمیم گیری درست در لحظات حساس را نداشته باشه (بخصوص پسر).

ولی با این وجود اکثریت مادران این سرزمین یکی از بهترین مادران دنیا هستند نه به خاطر احساس و محبت بیمارگونه، بلکه به خاطر اخلاق مداری، ایثارگری و انسانیتی که در قلب فرزندان خود، برای داشتن نسلی پایدار به یادگار می گذارند، این عزیزان بر خلاف انسان های خودخواه فقط فرزندان خود را دوست ندارند، بلکه تمام کودکان را فرزند خود می دانند، بی شک خیلی از این مادران عزیز و ایثارگر، شهید از دنیا می روند.