ستاره مسافر

این وبلاگ داستان پسری است که دوست داشت تاثیر گذار و متفاوت باشه، به همین خاطر تصمیم گرفت ...

ستاره مسافر

این وبلاگ داستان پسری است که دوست داشت تاثیر گذار و متفاوت باشه، به همین خاطر تصمیم گرفت ...

مارکو پلو و دو پلو

در نمایشگاه کتاب امسال متوجه شدم کتابی با نام مارکو دو پلو با زیر عنوان سفرنامه ها و عکس ها نوشته منصور ضابطیان  مجری خلاق و باهوش رادیو هفت از سوی نشر مثلث قراره عرضه بشه، خوب اونجا بود فهمیدم آقا منصور کتاب مارکو پلو (جلد اول) را هم چاپ کردند. با این خیال که آقا منصورِ خبرنگار در سفرنامه های خود با هزینه کم و یک کوله پشتی به ماجراجویی و کشف سرزمین های ناشناخته پرداخته و جهت راهنمایی خوانندگان به ارایه نقاط دیدنی، ارایه راه ها، مسیرها، نکات خاص سفر و... در کتاب خودش پرداخته (فکر می کردم یک مرجع سفر از دید یک خبرنگار میخرم که قبل از سفر با مطالعه صفحات آن کشور در کتاب، دیگه نیاز به مطلب دیگه ای ندارم) کتاب را با ذوق و علاقه  بسیار خریدم.

http://s5.picofile.com/file/8128825150/%D9%85%D8%A7%D8%B1%DA%A9%D9%88_%D9%88_%D9%BE%D9%84%D9%88.jpg

وقتی کتاب را به دست می گیرید ظاهر، جنس کاغذ، فونت و ... کتاب شما را ترغیب به مطالعه می کنه و مشخصه کلی براشون فکر شده.... با ورق زدن چند صفحه رنگی اول کتاب در پیشگفتار با این جمله روبرو میشید " هر قسمت به مناسبتی است و با اهداف مختلف در جاهای مختلف به چاپ رسیده، و حالا در این کتاب گردآوری شده، این است که از یک روند خاص پیروی نمی‏ کند " خوب روند کتاب (حداقل جلد اول) از این جمله مشخص میشه، این کتاب قرار نیست سفرنامه باشه....! به نظرم این کتاب بیشتر گزارش های سفر یا نظرات یک نویسنده هستش تا سفرنامه (من بودم اسم کتاب را میذاشتم گزارش های یک سفر) این شاید به این خاطر باشه که آقای نویسنده زیاد به سفرنامه ها علاقه مند نیستند " سفرنامه‌ها هیچ‌گاه کتاب‌های مورد علاقه‌ام نبودند و هیچ وقت یک سفرنامه را به طور کامل و از ابتدا تا انتها نخواندم " البته هرچه کتاب جلو میره بررسی جزئیات بیشتر میشه و کمی شبیه سفرنامه میشه (اون چیزی که من انتظار دارم) شاید این هم به این خاطر هستش که نویسنده بعد از مدتی به این فکر افتاده تا خاطراتش را بصورت کتاب ارایه بده و تا جایی هم که حافظه نویسنده یاری کرده مطالب را نوشته ولی در جلد دوم و به مرور این ایراد (ایراد از نظر من) کمتر میشه، حتی خود آقای نویسنده در جایی گفته "زمانی که سفرهایم را آغاز کردم در مطبوعات مشغول به کار بودم، بعد از بازگشت از سفر، دوستان و همکارانم به من پیشنهاد می‌کردند گزارش سفرهایم را بنویسم. بعد از چاپ این گزارش‌ها، بازخورد خوبی از طرف مردم دریافت کردیم و از آن‌جایی‌که تعدادشان زیاد شد دوستانم پیشنهاد کردند آن‌ها را در قالب کتاب منتشر کنم" و همچنین این مطلب " وی درباره تاثیری که انتشار«مارک و پلو» در نوع نگاهش در سفرهای بعدی‌ گذاشت اظهار کرد: طبیعتا وقتی کتابی را منتشر می‌کنید، بازخوردهایی می‌گیرید و متوجه می‌شوید چه مطالب و موضوع‌هایی برای مردم جذاب‌تر است. هنگامی‌که گزارش سفرهایم را در مطبوعات منتشر کردم بازخوردهایی را می‌گرفتم و تغییراتی را در مطالبم ایجاد می‌کردم که البته برای خودم قابل تشخیص نیست و خوانندگان «مارک دو پولو» باید متوجه تغییرات و تفاوت‌های آن با «مارک و پلو» شوند"...

http://s5.picofile.com/file/8128825176/%D9%85%D8%A7%D8%B1%DA%A9%D9%88_%D8%AF%D9%88_%D9%BE%D9%84%D9%88.jpg

به نظرم نویسنده بیشتر علاقه مند هست که برای دل خودش فقط به سفر برود و جلوی هر کشور در نقشه یک تیک بزند که بازدید شد! نه به عنوان یک خبرنگار پر طرفدار که به تمام نقاط مشهور و دست نیافته سر می زند و کلی اطلاعات ناب به علاقه مندان ارایه می دهد. در نهایت این که نثر زیبا، دوستانه و گیرا این اجازه را به شما نمی دهد این کتاب را نیمه تمام رها کنید (اوقات خوشی را براتون رغم میزنه) همچنین به نظرم در تشویق به سفر و معرفی کشورها تاثیرگذار عمل می کنه ولی برای چندمین بار می گم نمی توان از مارکو پلو و دوپلو انتظار یک مرجع (و حتی سفرنامه) سفر را داشت.

43 نمای نزدیک از سفر به آمریکا

هاروارد مک دونالد با زیر عنوان 43 نمای نزدیک از سفر آمریکا نوشته سید مجید حسینی از سوی نشر افق منتشر شد. نویسنده در ابتدای کتاب اینگونه آغاز می کند: «صبح امروز که از فرودگاه بین المللی جان اف کندی وارد خاک آمریکا شدم، به نظرم آمد هرچه خوانده ام هیچ است و باید از نو دستگاه ذهنم را بچینم، از سفرنامه جلال آل احمد گرفته تا «بهشت شداد» جلال رفیع و از رمان «بی وطن» امیرخانی تا خنده دار به فارسی فیروزه جزایری دوما، همه حرف خودشان را زده اند نه حرف این سرزمین را...» بنابراین گزارش، نویسنده در این کتاب سعی کرده با زبانی ساده، مانند یک عکاس، 43 مرکز مهمی را که در آمریکا از نزدیک مشاهده کرده برای مخاطب روایت کند. دانشگاه کلمبیا، قلب هارلم، «موزه متروپولیتن، گفت و گو با چشمان سنگی»، «موزه مادام توسو، آروزهای بر باد رفته»، «قلعه باسکرویل»، «نیاگارا اسب سپیدی جداکننده دو فرهنگ»، «قبرستان ملی آرلینگتون»، «دانشگاه مریلند» ، «علم بهتر است یا ثروت»، «زندگی شبانه، وقتی مورچه نیویورکی بارش را زمین می گذارد» از مهمترین قاب های نوشتاری این کتاب است. در بخشی از این کتاب می خوانیم: نیویورک شهر نیست که اژدهاست، وارد شهر که می‌شوی مثل این می‌ماند که اژدهای هفت سری را از فراز کوهی بلند می بینی و به سرت می‌افتد که نکند اژدها خشمگین شود و دودی هم از خاکسترت برنخیزد. داخل خیابانهای تنگ «منهتن» جرم سنگین شهر روی سینه‌ات سنگینی می‌کند و احساس می‌کنی مردم که مثل مورچه از این سو به آن سو می‌دوند، مشغول بردن جرم سنگین شهراند. شهر در دست مورچه‌هاست و همگی به خط و منظم حرکت می‌کنند، میلیون‌ها مورچه باربر که بدون ایجاد سرو صدا و مزاحمت برای هم، در مسیر خود می‌روند. اصلاً دوست ندارم مثل میرزا حسن خان ایلچی و روشنفکران ندید بدید دوره ناصری «حیرت نامه» در فرنگ بنویسیم و یا مثل جلال آل احمد، هی تاریخ و فرهنگ و پدربزرگم را برسر آمریکائی‌ها بکوبم و صیغه تصغیر «ک» بر سر نام هر کس و چیزی که در آنجا زائیده و روئیده بگذارم ولی «نیویورک» هم جای حیرت دارد هم جای تحقیر. هم شهر فرهنگ است هم نیست. هم شهر سیاست است هم نیست و هم از اساس «شهر» است و هم بکل شهر نیست. ولی هر چه هست و هر چه نیست، یک چیز قطعی است و آن این‌که نیویورک شهر «پول» است و دلار و در این «احدالناسی» شک و شبهه ندارد. همه مورچگان نیویورکی از صبح تا شب می‌دوند به خاطر یک مشت «دلار» بیشتر و یک قران «Tax» کمتر. همه چیز حساب و کتاب دارد و .... کارت هدیه داشته باشی سر شانسی و یکی می‌خری و دو تا می‌بری...

در بخشی از فریم چهل و دوم و با عنوان «تبعیدی های خوشبخت» می خوانیم: چند روز در نیویورک، بوستون و واشنگتن بگذرانی، فکر می​کنی برای ایرانی: «آسمان همه جا همان رنگ نیست، رنگ آسمان اینجا و ایران فرق می​کند و در ذهنت سوالی هست که سخت مشغولت می​کند: «ایرانی در آمریکا خوشبخت است یا نه؟» حوالی ساحل شرقی آمریکا، ایرانی فراوان است، از همه فرقه و گروه و دسته، از چاقو کش و عربده کش تا فوق دکترای فیزیک پلاسما و از عمله و کارگر روزمزد تا عضو دادگاه عالی ایالتی. همه جورش پیدا می شود. یکی سخت ضد دین و ملحد و دیگری متحجر و سختگیر و همه درگیر و دار این سوال همیشگی که برگردیم ایران یا نه؟ و چمدان ها همیشه دم در خانه که اوضاع مرتب شد برگریدم وطن و البته چمدان گاه تا 30 سال دم در می ماند. تا اینجا نباشی نمی فهمی. دوستم جواد نزدیک 30 سال است که در نیویورک است. اسمش را عوض کرده گذاشته ژوزف، همین جا درس خوانده، همین جا بچه دار شده، همین جا بچه ها را بزرگ کرده و به ثمر رسانده است. چندان اهل مذهب هم نیست، صبح تا شب هم کار می کند و پول پارو می کند. اصولا ایرانی های اینجا خوب پولدارند و یا خوب درس خوانده اند، مطابق آمار، ایرانی ها باسوادترین اقلیت آمریکا هستند، متوسط درصد تحصیلات عالی بین ایرانی ها از متوسط کل جمعیت آمریکا بالاتر است. در پولداری هم کم ندارند، در وال استریت یک ایرانی یهودی جزو چند نفر اصلی سهامداران است و سرجمع ایرانیان آمریکایی، 50 درصد بالاتر از حد میانگین جامعه آمریکایی کسب درآمد می کنند... این کتاب در 260 صفحه و با قیمت 9 هزارتومان منتشر شده است.

منبع: به گزارش خبرآنلاین