ستاره مسافر

این وبلاگ داستان پسری است که دوست داشت تاثیر گذار و متفاوت باشه، به همین خاطر تصمیم گرفت ...

ستاره مسافر

این وبلاگ داستان پسری است که دوست داشت تاثیر گذار و متفاوت باشه، به همین خاطر تصمیم گرفت ...

سفرنامه لاهه – سفر اول

من دو مرتبه برای رفتن به سفارت به پایتخت اداری هلند یعنی لاهه (به هلندی دنهاخ) سفر کردم در سفر اول بعد از پیاده شدن از قطار (سنترال استیشن) از فروشگاه داخل ایستگاه یک نقشه به مبلغ 2.5 یورو خریدم (هم قیمتش زیاد بود و هم نقشه بدی بود و برای پیدا کردن مکان ها و فاصله ها کلی به مشکل خوردم).

http://s6.picofile.com/file/8178634118/Haugh.jpg

بعد از خروج از ایستگاه حدود 45 دقیقه مشغول آدرس پرسیدن بودم تا بفهمم چطوری میشه با تراموا یا هر وسیله دیگه به سفارت رفت ولی کسی نتونست کمکم کنه. پس، از اون جایی که می ترسیدم سفارت تعطیل کنه سوار تاکسی شدم و با 20 یورو در کمتر از ده دقیقه به سفارت رسیدم در آخر مسیر هم راننده از من ملیتم را پرسید و وقتی فهمید ایرانیم کلی خوشحال شد. سفارت برخلاف انتظارم شلوغ بود و باید شماره (نوبت) می گرفتم ولی خوشبختانه کار من سریع تموم شد. بعد از انجام کارهام با توجه به نقشه ای که در دستم بود و کمک خانم های سالخورده داوطلب کمک (وقتی نقشه را در دستانم می دیدند خودشون پیشنهاد کمک کردن می دادند) خودم را به  ساحل دریا و اسکله اسخیفنینگن رساندم (سفارت نزدیک دریا هستش) در این مدتی که من در این کشور بودم همیشه بادهای سرد می وزید ولی در این جا هرچه به دریا نزدیک تر می شدم حتی نمی تونستم تعادلم را از شدت باد نگه دارم وقتی هم خودم را به بالای اسکله رساندم هر لحظه احتمال می دادم بیفتم تو آب، تا حالا دریای طوفانی اونم به این شدت ندیده بودم، بعد از گشت و گذار و خرید یادگاری (آسیاب بادی) و عبور از کنار هتل بزرگ کورهاوس مجدد به مرکز شهر برگشتم.


http://s6.picofile.com/file/8178634384/IMAG0031.jpg

در ابتدا برای جبران پول تاکسی تصمیم گرفتم پیاده برم و در طول راه هم ساندویچ هایی که درست کرده بودم بخورم ولی وقتی به میانه راه رسیدم به نقشه نگاه کردم و به نظرم رسید ساعت ها باید راه بروم که از یک خانم سالخورده پرسیدم چطوری با تراموا برم مرکز شهر که اونم گفت با من بیا که مقصدم همون جاست بعدم نظرم را در مورد کشورش پرسید که گفتم باد خیلی اذیتم می کنه و اونم حرفم را تایید کرد و به نظرم گفت تابستان بهترین آب و هوا را این کشور داره و اون موقع وقت سفر هستش و بعد هم از ملیتم پرسید منم گفتم ایرانیم که باعث خندش شد! سوار تراموا شدم و بعد سه ایستگاه (فاصله ها کم بود) به ایستگاه مرکزی رسیدم (نقشه طوری کشیده بود که من فکر کردم چند ساعت طول میکشه به خاطر همین فاصله ها از دیدن قصر ملکه منصرف شدم چون فکر می کردم خیلی دوره) و از اون جایی که مرکز شهر در کنار این ایستگاه است تصمیم گرفتم از وقتم استفاده کنم و به جاهای دیدنی هم سر بزنم. اگر درست یادم باشه اون محدوده از دو بافت قدیمی و مدرن تشکیل شده بود و تعداد زیادی از مراکز دیدنی و همچنین خرید و معدود ساختمان های بلند این کشور در این قسمت واقع شده بود من هم ابتدا کمی در شهر گشت زدم و سپس به دو موزه اسچر (راضی نبودم) و موزه مائریتشویس که محل نگهداری چند تابلو معروف مانند دختری با گوشواره مروارید که با کلی نگهبان کنترل می شد (یکی از نمادهای فرهنگی هلند) سر زدم با تاریک شدن هوا هم به علت این که تا مقصدم کلی راه بود به سمت قطار راه افتادم.

***متاسفانه برای چندمین بار مطالب پاک شده که در روزهای آینده بروز می گردد.(بعد نوشت: کمی بهبود داده شد)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد