ستاره مسافر

این وبلاگ داستان پسری است که دوست داشت تاثیر گذار و متفاوت باشه، به همین خاطر تصمیم گرفت ...

ستاره مسافر

این وبلاگ داستان پسری است که دوست داشت تاثیر گذار و متفاوت باشه، به همین خاطر تصمیم گرفت ...

سفرنامه هلند - در مسیر بازگشت ۲

... اولین بار بود از تاخیر خوشحال می شدم هرچند که بازهم زمان زیادی نداشتم، خودم را به گیت کی ال ام رسوندم و از کارمندش پرسیدم که چه کار کنم اونم گفت نیاز به پرینت بلیت نداری و راهنمایی کرد که کجا برم (به قسمت فرست کلاس مراجعه کرده بودم) به بخش تحویل بار مراجعه کردم (تمام مسافرین هر خطوط هواپیمایی با هر مقصدی به یک محل مراجعه می کنند) به علت مشکلاتی که برام اونجا پیش اومد (حوصله تعریف کردن ندارم) با چند کارمند مختلف روبرو شدم که اکثرا از اخلاق مناسبی برخوردار نبودند (مایل به توضیح نیستم) در ضمن طبق مشاهداتم کی ال ام روی اضافه بار خیلی حساس هستش. بعد از این مرحله پلیس گذرنامه مراجعه کردم که خوب با چشماش من را بررسی کرد (انقدر دویده بودم و عرق کرده بودم که قیافم داغون شده بود) بعد از عبور از این مرحله هم باید به آخر سالن پرواز هواپیما می رفتم (این قسمت هم واقعا بزرگ است) که اون مسیر هم از ترس دویدم (از نکات جالب این قسمت هم پله برقی های فراوان و طولانی مسطحش است) بعد از دیدن آدما دیگه مطمئن شدم که به پرواز رسیدم (متاسفانه وقت نشد در محدوده ترانزیت چرخی بزنم و حتی نشد برای پس گرفتن مالیاتم مراجعه کنم)، در گوشه ای نشستم تا برای اسکن بدنی مردم را صدا کنند برای این کار هم در یک دستگاه با دست باز باید می ایستادیم و در صورت مشکل محترمانه مورد بازدید بدنی قرار می گرفتیم. فکر می کنم مجدد وارد سالن دیگه ای شدیم و منتظر سوار شدن شدیم ولی گویا هواپیما همچنان تاخیر داشت. دیگه داشت تاخیر هواپیما رو اعصاب می رفت (جایی برای نشستن نبود و من واقعا خسته بودم) تا بالاخره یک آقایی اومد و بهمون چند توصیه کرد و گفت اول مسن تر ها و بعد بچه دارها و در آخر هم آدمای بدون مشکل سوار بشوند (با این روش دیگه نیاز به صف نیست ولی از اونجایی که آدما قبلش صف تشکیل داده بودن کمی براشون سخت بود که اونو بهم بزنند و ...) اما تا در باز شد همه فکر می کردن در گروه اول برای سوار شدن قرار دارند و متاسفانه.... در هواپیما هم صندلیم یکی مونده به آخر (سمت چپ هواپیما) کنار یک آقای مسن قرار داشت اون آقا که کارش فقط سفر بود می گفت مخصوصا این جارو انتخاب کردم تا بتونم راحت بخوابم (صندلی یکی مونده به آخر پشتش صندلی نیست و راحت میشه صندلیتون را بخوابانید و راحت بخوابید)! بعد از بلند شدن هواپیما هم چون دو صندلی آخر خالی بود من رفتم اونجا نشستم، به جز ردیف من تعداد دیگری از صندلی های آخر هواپیما خالی بود بطوری که آدما در صندلی های وسط دراز کشیده بودن در مجموع به علت این که به ترتیب مراجعه شماره صندلی می دهند اگر عجله ای برای پیاده شدن ندارید در صندلی های آخر هواپیما با صندلی های خالی بیشتری روبرو میشید. در طول پروازم ذهنم به اتفاق اون روز و رفتار نامناسب کارکنان کی ال ام (چه ایران چه هلند) درگیر بود، در مورد پذیرایی هم با توجه به تجربه قبلی انتظاری ازشون نداشتم (هر چند از گرسنگی داشتم می مردم) در ضمن این دفعه فهمیدم که اگر یک نفر خواب باشه ازش پذیرایی نمیشه و مثل خودمون سهمیش را نمیذارند جلوش. از نکات جالب این پرواز هم اطلاع رسانی فارسی در مورد اقدامات ضروری پرواز و موارد ممنوع در ایران بود، در ضمن غذا هم به دو صورت سرو می شد که یک نوعش وجترین بود. بعد از فرود و در زمان معطل شدن برای خروج از هواپیما با مهماندار (مهمانداراشون مودب و خوش برخورد و میانسال بودند) هم صحبت شدیم که فهمیدیم خلبان شوهرش هست و تصمیم دارند تو تهران چند روز بگردن و از ایرانی ها هم بخوبی یاد می کرد (این سرمهماندار خیلی قد بلند و خوش برخورد بود). بعد از پیاده شدن سریع خودمو به پلیس گذرنامه رسوندم (کارمنداش واقعا خوش برخورد هستند) و از فرودگاه بیرون اومدم و سوار تاکسی فرودگاه شدم (هرچند طبق تجربه قبلی ترجیح می دادم با اتوبوس برم) در طول مسیر هم به سوالات راننده پاسخ دادم و به مشکلات و سختی های زندگیش گوش کردم (خودم را برای پرداخت پول بیشتر آماده کردم). چند وقت از برگشتم گذشته بود که به رایانامه کی ال ام بر خوردم که تاخیر را اطلاع رسانی کرده بود راستش اولش ناراحت شدم که چرا این رایانامه بهم دیر رسیده ولی الان خدا رو شکر می کنم چون اگر دیر راه می افتادم اصلا به هواپیما نمی رسیدم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد