ستاره مسافر

این وبلاگ داستان پسری است که دوست داشت تاثیر گذار و متفاوت باشه، به همین خاطر تصمیم گرفت ...

ستاره مسافر

این وبلاگ داستان پسری است که دوست داشت تاثیر گذار و متفاوت باشه، به همین خاطر تصمیم گرفت ...

دو دیدگاه

یکی از دوستانم بالاخره ویزای آمریکاش تایید شد و انشاء الله حدود دو هفته دیگه ایران را به مقصد اوهایو برای ادامه تحصیل در مقطع دکترا ترک می کنه.... از دوستم پرسیدم دوستی اونجا داری که در بدو ورود کمکت کنه؟ گفت آره استادم یک ایرانی بهم معرفی کرده و گفته هرچی سوال داری ازش بپرس... دوست من هم ازش سوالاش را پرسیده و در نهایت زمان رسیدنش را به آمریکا به دوستش اطلاع میده (البته حدود دو هفته قبل بخاطر این که ویزاش تایید نشده بود پروازش را لغو کرده بود) دوستش هم بهش گفته بود راستش من ماشینم قدیمی!!! هستش و ممکنه اذیت بشی بخاطر همین نمی تونم بیام دنبالت!!! دوستم هم گفته بود چشم و از اون آقا پرسیده بود که امکانش هست شب اول مزاحم شما بشم؟ دوستشم گفته بود، آره می تونی، ولی چرا نمیری خونه خودت؟ (محترمانه ردش کرده بود)

http://s5.picofile.com/file/8106275076/Help.jpg

راستش از بهانه های جالب این فرد واقعا خندم گرفت! تا حالا نشنیده بودم به خاطر قدیمی بودن ماشین نشه رفت دنبال کسی، دوست دیگرمون هم گفت آدم پیاده بره و توی جوب بخوابه بهتر که از چنین آدمی خواهش کنه و ... بگذریم!!! ولی به نظرم میشه این بحث را از دو دیدگاه بررسی کرد:

دیدگاه اول: متاسفانه هموطنان زیاد دوست ندارند به هم کمک کنند حالا می تونه بخاطر خودخواهیشون و خود بزرگ بینیشون باشه یا حسادتشون! خود خواهی از این جنبه که اصلا کمک کردن به هم نوع (اصلا هموطن و غیر هموطن فرقی نداره، اصلا فرش کنید تازه ورود اهل گینه هستش) براشون یک مبحث تعریف نشده در فرهنگ خانوادشون است و طبق تربیتی که شدند درکی نسبت به مشکلات و درد سایرین ندارند و جز خودشون شخص دیگری مهم نیست در ضمن باید متاسفانه بپذیریم که این اشخاص در مهاجرین به دلایل کاملا مشخص (در آینده به این موضوع هم می رسیم) بیشتر هستند و حسادت از این جنبه که فکر می کنند تحصیل در اون موقعیت فقط حق خودشون هست و نمی تونند بقیه را در موقعیت هم سطح خودشون قبول کنند و شاید از خودشون می پرسند وقتی ما اومدیم آمریکا این همه سختی کشیدیم چرا بقیه نکشند!؟

دیدگاه دوم: درس و تحقیقات شخصی که در آمریکا هم اکنون تحصیل می کنه واقعا سنگینه و وقت کار دیگری نداره همچنین ممکن هر ترم کلی ایرانی سرش خراب میشن و براش خیلی سخته، هر سال از کلی ایرانی پذیرایی کنه در ضمن شاید مشکل مالی داره و براش سخته پول بنزین اون مسیر را بده در مورد اتاقشم شاید با کسی زندگی می کنه که دوست نداره بقیه مزاحمشون بشند... شایدم از آدم های غریبه می ترسه (با اینکه دوست داره کمکشون کنه) چون تجربه بسیار بدی ازشون داره (قبلا ازش سوء استفاده کردن)، حتی شاید باید ازش خیلی هم تشکر کرد چون نظرش را صادقانه همون اول گفته و خیال دوستم را راحتتر کرده و اون را در شک و تردید قرار نداده و هزاران موارد دیگر ....

مطمئنا اکثر کسایی که استدلال های اون شخص را می شنوند شخص را به نامردی متهم می کنند ولی همچنان این داستان ادامه دار خواهد بود و برای بقیه دوستان هم تکرار می شود (شاید خودمون این داستان را تکرار کنیم)، حالا نمی دونم وقتی مشکلاتمون حل شد از بقیه فراموش می کنیم (شایدم قانون کمک کردن تا زمانی درسته که مشکلات ما حل شه) یا واقعا شرایط اون ور غیر قابل کنترل و پیش بینی هستش (البته واقعا فشار و استرس هستش) و ..... در مجموع به نظرم هر دو دیدگاه در تصمیم شخصی که در آمریکا زندگی می کنه بی تاثیر نبوده ولی به نظرم می شد کمی بهتر رفتار می کرد ...

نظرات 1 + ارسال نظر
REZGAR 1392/10/08 ساعت 21:54

تجربه تنهایی در یه کشور دیگه ،بخصوص در اوایل ورود ، براستی خیلی خاص هستش و آدم در یه لحظه خودش را با تمام خاطرات گذشته و نقطه ای که به ان زل زده است تنها میبینه .و نسبت به همه چیز حتی برخواستن و چرخیدن در محوطه ای که قرار داره مردد است.
بهرحال کسانی که در اون روز اول به آدم حتی کوچکترین کمکی می کنند ، در حد یه راهنمایی کوچیک ، در حد نشان دادن یه مسیر اتوبوس ، تا ابد در خاطر می مانند.

درسته، در متن یادم رفت اشاره کنم اما تا در اون شرایط نباشیم اصلا نمی تونیم شرایط یک تازه وارد را درک کنیم ....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد