ستاره مسافر

این وبلاگ داستان پسری است که دوست داشت تاثیر گذار و متفاوت باشه، به همین خاطر تصمیم گرفت ...

ستاره مسافر

این وبلاگ داستان پسری است که دوست داشت تاثیر گذار و متفاوت باشه، به همین خاطر تصمیم گرفت ...

آینده پایدار

ابراهیم خلیل الله بعد از تجدید بنا کعبه می فرمایند: رَبِّ اجْعَلْنِى مُقِیمَ الصَّلَوةِ وَمِن ذُرِّیَّتِى رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَآءِ، پروردگارا! مرا برپا دارنده نماز قرار ده و از نسل و ذریّه ام نیز. پروردگارا! دعاى مرا (نماز و عبادتم را) بپذیر.

ایشان علاوه بر خود، خواهان برقرار شدن ستون هایی پایدار برای نسل آینده خود و بشر است. به نظرم بسیاری از بایدها و نبایدهایی را که رعایت می کنیم چه از نخوردن، ننوشیدن و نپوشیدن، بی تردید چیزی جز از خودگذشتگی و ایثار نیست و ابزاری لازم برای رسیدن به جامعه ای پایدار و خردمند که هر فرد در آن با داشتن دوبال منطق (ادب) و عشق (اخلاق) به اوج میرسد. همان طور که بدنبال توسعه پایدار شهرها و محیط زیست هستیم و به خود سختی میدهیم باید بدنبال جامعه و نسلی پایدار باشیم به همین خاطر نیاز به از خودگذشتگی داریم که در انتها میتواند به از جان گذشتگی برسد. متاسفانه با درگیر شدن به زندگی روزمره و مقایسه ای، به جای از خودگذشتگی و ایثار و در نظر گرفتن سایرین فقط خودمان در مرکز عالم قرارمیگیریم و به جز خود به چیزی فکر نمیکنیم (نباید فکر کنیم) و حتی احساس مسیولیتی نسبت به آینده اخلاقی فرزندانمان نمیکنیم!!! بعد از اینکه در گذر زمان رنگ زندگی به خودخواهی و راحت طلبی تغییر رنگ داد، دین جای خود را به مذهب ظاهری میدهد و کم کم به سنت و خاطره تبدیل میشود و جز تکرار بعضی از ظواهر برای رسیدن به آرامش خیال فرد هیچ هدف، مفهوم و ارزشی نخواهد داشت... 

سکولاریسم دینی - ایرانیان خارج از کشور

در این چند سالی که دور از ایران هستم با تعداد زیادی از  ایرانیان و غیر ایرانیان مذهبی مقیم خارج ایران و همچنین با کلی دانشجو آشنا شدم که هر کدام به شکل های مختلفی با مذهب سر و کار دارن ولی اکثرا در یک نقطه مهم اشتراک دارند!

وقتی وارد هلند شدم در ابتدا خیلی خوشحال بودم چون نه تنها جو دانشگاه کاملا با ایتالیا متفاوت بود بلکه کیفیت دانشجویان هم بسیارمتفاوت بود، حداقل وقتی با کسی روبرو میشدم می توانستم نقطه مشترکی (حداقل در ظاهر) برای صحبت پیدا کنم. در این بین تعداد زیادی از بچه ها بسیار فعال مراسم ها و مناسبت های مختلف را پیگیری میکردن... ولی بعد از مدتی احساس کردم بعضی از این دوستان به شکل یک سنت یک سری کارهارا انجام میدن و زیاد دغدغه ای نسبت به اطرافشون ندارند. بعضیام لحظه شماری میکردن برای تغییر ملیت (حالا کاریم نداریم که کشوری که دنبالشن پاسپورتش را بگیرن کلی با اعتقادی که شعارش را میدن متفاوته...) البته از این هم بگذریم به تعداد هر هموطن برداشت مختلف از اصول داریم که همه هم درسته....

 خلاصه طرف وقتی میگه "کیفیت نمازی که دخترم در کانادا می‌خونه بمراتب بیشتر از ایرانه" بهش نخندین داره راست میگه!!! دیگه طرف اونجا دغدغه مالی و کاری که نداره میشینه از صبح تا شب برای دل خودش نماز را با قرایت عالی میخونه و روان خودش را آرام میکنه حالا بقیم مردن فدای سرش، نمازش کیفیت داره.... 

خلاصه بعد یه مدت ظاهرا داره این بلا سر همه (خیلی ها) میاد. ظاهرا دیر و زود دراه ولی سوخت و سوز نه!!!

دانشجویان بورسیه داخل

اول اینکه من با هرکسی از این بچه ها آشنا شدم، ار نظر درسی دانشجوهای قوی بودند و تعدادشون هم نسبت به قبل خیلی کمتر شده، ولی چند تا نکته به نظرم میاد که دوست دارم دیدگاه و دغدغه هایم را فقط بدون هیچ نتیجه گیری بنویسم.... صحبت هام به این دانشجوها بر نمیگرده بلکه منظورم بررسی سیستمی است که طراحی شده و از سال های دور مورد استفاده قرار میگیره...

- به نظرم با این شیوه انتخابی (همانند سایر مهاجرین) تعداد قابل توجهی از این دوستان فرصت طلبند تا هدف محور (دوستدار علم نیستند)!  یعنی داشتن یه روز راه میرفتن یه اعلامیه دیدن و گفتن با پول دولت یه خارجی هم بریم و مدرکی هم بگیریم تا ببینم بعدا خدا چی میخواد ( به نظرتون این فرد میتونه مناسب برای سیستم آموزشیمون باشه؟ یا تغییر مثبتی ایجاد کنه؟ اصلا انگیزه ای داره؟یا میشه مثل همون استادای بازاری و یک بعدی که خیلیامون دل خوشی ازشون نداریم) بعلاوه با توجه این که این دوستان اکثرا در جامعه بسته خودشون هستند فقط ظاهر زیبا و مرتب خارج را میبینند و نه حقیقت واقعی و تلخ را... به عنوان مثالخیلی از  مسیولینی که در گذشته در انگلیس تحصیل کردند جز کار سیاسی، کار دیگه ای می کنند؟؟ هنوز بعد سی سال همچنان استادیارند انگار نه انگار که هدف اعزام  این عزیزان افزایش اگاهی و دانش بوده نه فقط استفاده از تایتل دکتر و یا فارق التحصیل از خارج!!!! بدون شک کلی هزینشون نشده که برگردند پست سیاسی بگیرند، یا رییس یک اتاق بشن!

-آیا دانش جدیدی میتوانند وارد کشور کنند؟ از نظر امکانات فاصله زیاده و فقط میتونند اون فرهنگ کاری و نگاه متفاوت را برای کشور بیارند پس تا زمانی که حقیقت واقعی محیط را درک نکنند چطوری میتونند خوب و بد سیستم را یاد بگیرند و متاسفانه مثل بعضی از مسیولیین کشورمون میشن که یک اعتماد عجیبی به این سیستم غربی دارند چون هیچ وقت در زمان تحصیل و سفرشون در غرب هیچ وقت سختی نکشیدند و حقیقت را درک نکردند و فکر میکنند همه چیز مثل ظاهر رنگ آمیزی شدشون سالم و مرتب کار میکنه!!! و به جای تلاش برای آموزش حس خود باوری، به تبلیغ و تقلید کورکورانه روی میارن!

- ماهی حداقل دو هزار دلار خرج میشه ولی رو چه موضوعاتی دارند کار می کنند؟؟؟ ایا واقعا کارشون  ارزش سرمایه گذاری 100 هزار دلاری را داره؟ با این پول میشه یه استاد را اورد ایران و یه عده زیادی ازش استفاده کنند، هرچند در مدت زمان محدود ولی حداقل تعداد زیادی استفاده می کنند و از تجارب و بینش استاد آگاهی پیدا میکنند!

- راستش تا سختی نکشی برای پیدا کردن خونه و حقوق، تا سختی نکشی و سر و کله نزنی با آدما برای پیش برد پروژه، تا در گروه یک نقش واقعی فعال نداشته باشی، تا از جامعه بستت بیرون نیای و با سایر آدمای جامعه ارتباط نداشته باشی واقعیت جامعه دستت نمیاد در نتیجه به ظاهر خوش رنگ چشم بسته اطمینان میکنی و فکر میکنی همه چی مرتبه. گاهی اوقات با مسیولینی روبرو میشیم که سال ها در غرب درس خوانده و زندگی کردند ولی به علت همین مشکلات یا بطور کامل شیفته غربند (البته عاشق ایرانند ولی خوب دوست دارند عشقشون شبیه همون جایی که فقط پوستش را دیدند، بشه) یا خوش خیال به غرب مثلا اگر قراردادی باهاشون امضا کنند چشم بسته به سخنان و امضا مسؤل خوش پوش و خوش سخن غربی اطمینان می کنند و کشور و مردم را دچار هزینه می کنند. در واقع بی تقصیرند ناخودآگاهشون اینگونه آموزش دیده...

- یه عده از این دوستان بالاخره برمیگردن ولی ایا واقعا چیز جدیدی دارند برای دانشجویان آینده ایران؟ گاهی در این جا حتی استاد ایرانیه، محیطم ایرانیه و موضوع پژوهشم که در مورد ایرانه! این افراد آیا میتونند به دانشجوهای آینده انگیزه بدهند؟؟ از علم جدید آگاهی پیدا کنند؟ ... راستش در دانشگاه من واقعیت اینه که گاهی اوقات موضوعات خیلی بی اهمیت را برای دانشجویان بورسیه (کمک هزینه از کشور مبدا) تعریف می کنند. راستش تا زمانی که در پروژه پول نباشه یعنی پروژه اهمیتی نداره! و فقط دانشجو باید مقاله تولید کنه و هیچ امتیاز دیگه ای بهش داده نمیشه، نه توجهی، نه سفری و نه کنفرانسی...

- البته یه عده هم میگن بر نمیگردیم و کار میکنیم و اینجوری به ایران خدمت میکنیم ولی خوب چه خدمتی؟! واقعا نه تو صنایع حساس استخدام میشن و نه کار خاصی! فقط مثل یه برده میرن جلو تا به سن بازنشستگی برسندیه عده هم این توجیه را می کنند و میگن اقا ما اینجا باشیم یک بازوی پنهانیم ولی عملا در قدرت رسانه ای و فرهنگی  زر و زور حل میشوند!!!

- راستش این بچه ها اکثرا خیلی گلند ولی با توجه به نوع سیستم، ندانسته تو یک بازیه دو سر باخت قرار گرفتند در حالی که همانند سایر مهاجرین فکر میکنند برنده اند.

- در آخر این که برای کشورهایی مثل چین، ویتنام و حتی ترکیه شاید این بورس های ملی هر طور خرج بشه اشکالی نداشته باشه ولی کشوری مثل ما که انقدر مردم زیر فشار شدیدند و نجیبانه مشغول زندگی، بی توجهی بهشون واقعا نامردیه....

- خلاصه اگر قراره این پول هزینه بشه... کاش میشد این مبالغ را بر روی یک سری از موضاعات تحقیقاتی مهم و مورد نیاز کشور هزینه کرد (حتی سرمایه گذاری در ایران)... البته همیشه استثنا هست ولی مواردی که من دیدم فقط به نظرم هدف این بوده که پولی خرج بشه...

بعضی از دانشجویان مذهبی

وقتی  با بعضی از دوستان خیلی خوب  ایرانی که ظاهر بعضیاشونم خیلی مذهبی هستش صحبت میکنی... معمولا تصویری خیلی مثبتی از غرب دارند چون همیشه فقط یک ظاهر زیبا را دیدند و جز تحلیل سطحی چیز دیگه از جامعه ای که توش زندگی میکنند ندارند البته به نظرم خیلیاشون بیشتر موقعیتشون از نظر مکانی فقط عوض شده، نه مورد دیگه! حقوقشون که براهه، در تمام مراسم های مذهبی این جا هم معروفترین سخنران ها دعوت میشه، همیشم تو همون جمع خودشون در حال گردشند و از موفقیت ها و زرنگیاشون تعریف می کنند و بهم یاد میدن (معولا داستان همه مهاجرها همینه)! (معمولا) دیگم کاری ندارند که دولت کشوری که توش ساکن هستند ٣٦٠ درجه بعلاوه ١٨٠ درجه از ارزشهاشون دوره! کشور مبداشون را تحریم کرده و به خاک سیاه نشونده، خود فروشی یک اصل پذیرفتست و استعمار و استثمار همچنان یکی از هنرمندیاشونه! البته دلشون خوشه که دارند به فقرا کمک میکنند و مجلس برگزار میکنند (یکیشون میگفت من برنگشتم که چراغ مجالس خاموش نشه) البته معمولا این سخنرانای مجالس اینجا همیشه میگن اینجا دیندار بودن ( منظورشون مذهبی و سنتی بودنه) با این همه گناه در خیابونا سخته و دم شما گرم!!!! میخندم و با خودم میگم با حقوق خوب خونه خوب سخنران تلوزیونی نه تحریمی نه فشاری !!! مذهبی بودن کجاش سخته البته باز هم تکرار می کنم که (معمولا) دوستان خوشحالند که نمازشون را میخونند و حجابشون را دارند ولی دیگه بقیه چیزا مهم نیست... بعضی هاشونم خوشحالند که نسبت به سایر دوستان محلشون موفق ترند ولی غافل از اینکه چه بلایی در انتظارشونه!

بطور خیلی خیلی خلاصه فرهنگ غرب خیلی خیلی قوی تر از توان ماست!!!و اگر تصمیم به زندگی در اینجا و حفظ یک سری اصول هستش باید سخت مراقب بود! اصولا کسی اینجا هویتی نداره مگر این که در خیال.... مثلا برای خرید جنس حلال باید به فروشگاه هایی صیهیونیستی مراجعه کرد، آرایشگر عرب در حالی که مشغول کوتاه کردن و میکاپ یه خانوم خارجی است از سفرهای زیارتیش میگه. دوستان اهل سنت ندانسته به دانشجویی در نماز اقتدا می کنند که مصرف الکل را بدون اشکال میبینه، خانوم های محجبه که براشون عجیبه عده ای نماز می خوانند، فرد بسیار بسیار مذهبی که در شرکت های اسلحه سازی کار میکنه!!! و با اون پول کلی کار خیر میکنه... خلاصه شاید برای ما اتفاقی نیفته ولی در دراز مدت و برای آیندگان ما  اصول تبدیل به یک پوسته ظاهری میشه!

زَر، زور، زِر و تزویر

تقریبا داره پنج سالی میشه که خارج از ایران هستم و با توجه به سنی که برای ادامه تحصیل از ایران خارج شدم، هیچ تجربه و ارتباط کاری در ایران  نداشتم و ندارم و دقیقا نمیدونم چه شرایطی در آن جا حاکمه... خلاصه در این مدت تحصیل در خارج کشور با دوستان ایرانی بسیاری در ایتالیا، هلند و سایر کشورهای غربی آشنا شدم که البته بیشتر این بزرگواران با توجه به ماهیت مهاجرت فرصت طلبند تا هدف محور... خیلی از این بچه ها  به خارج از کشور تشریف آوردن  و یا حتی از ابتدا تصمیم به تحصیل گرفتن تا به ثروت و قدرت برسند، به همین خاطر همش در رقابت و حسادت به سایرین هستن که بگن ثروتمندتر کاردرستتر و در نهایت قدرتمندترند. حرف غالب و قالبشون افتخار به دکتر یا پست دکتراشونه یا چطوری بیشتر پول در بیاریم و ذخیره کنیم و حس پیروز بودن کنیم، هرچند هم متاسفانه نود و هشت درصد این دوستان حتی نمیتونند به لایه های متوسط جامعه ای که درداخلش زندگی می کنند برسند و فقط دلخوشند که از سایر دوستای سابقشون بیشتر پول در میارند و با این خیال گذران عمر میکنند. البته کاش این بزرگواران به همون زَر، زور و زِری که به دنبالش اومدن برسند و به آرامش برسند که اگر این طور نشه به تزویر روی میارند و نادانسته هم زندگی خودشون و بقیه را نابود می کنند. در حالی که درآمد خوبی ندارند درآمدشون را چند برابر نشون میدند در حالی که سعی میکنند مواد خوراکیشون را از ارزونترین و بی کیفتترین فروشگاه بخرند اما همش در حال جستجو برای اجناس و برندهای فیکند که به همه بگن من برنده شدم، حتی گاهی هم هر طور شده حاصرند با هر دختر اروپایی باشند و این و عامل پیروزی میدونند و ...!!! البته ایرادی نداره این دوستان میتونند با افکار کودکانه خودشون سرگرم باشند ولی وای به حال شنوندگان ساده دل این دوستان که وارد یک بازی بی پایان میشند...