ستاره مسافر

این وبلاگ داستان پسری است که دوست داشت تاثیر گذار و متفاوت باشه، به همین خاطر تصمیم گرفت ...

ستاره مسافر

این وبلاگ داستان پسری است که دوست داشت تاثیر گذار و متفاوت باشه، به همین خاطر تصمیم گرفت ...

دنیای کوچک

چرا باید سفر کرد؟ چرا باید وارد اجتماع شد؟ آیا ما بهترین مردم دنیا را داریم؟ بهترین غذای دنیا؟ بهترین فرهنگ دنیا؟ فهیم و بصیرترین مردم؟ بهترین محصولات کشاورزی؟ بهترین تماشاگر؟ آیا فرهنگ و تمدن فقط دست ماست؟ متاسفانه شاید خیلی روشنفکرانه بگین نه!!!! ولی واقعیت اینه که اکثرا در اوهام زندگی میکنیم و خیالمون اینه که واقعا همچین چیزی هست!!!! حالا چرا اینجوری فکر می کنیم... از خودشیفتگیمون که بگذریم دلیل اصلیش اینه که کتاب نمیخونیم و فیلمم جز چندتا فیلم خیالی هالیوودی و سریال های رویایی چیزی نمیبینیم با مردم سایر فرهنگ ها حالا به علت شرایط جغرافیایی و حتی زبانی (عامل بسیار مهم) ارتباط نداریم... کشورای عزیز فارسی زبان را که آدم حساب نمی کنیم برادران عربم که اصلا حرفشو نزن!!! پس جز خودمون چیزی نمیمونه دیگه........

حالا چی شد که نوشتم؟!؟! میخوام به دو داستان اشاره کنم اول به یک دوست هم وطن و بعدم داستان یک ایتالیایی

دوست ایرانی

یک دوستی داریم اومده اینجا از یک شهر بسیارکوچک در ...... ایران، بسیار مهربان و با مرام ولی اولین بار که شاید وارد یک شهر حتی بزرگ شده... این دوست عزیز هنوز فکر میکنه مردم هم زبانش بیشترین جمعیت را در ایران و حتی شاید در دنیا دارند!!! اساسا فکر می کنه خاصند، توضیحش مفصله ولی حتما با این دوستان روبرو شدین ....(نمی خوام به کسی بی احترامی بشه ادامه نمیدم)

دوست ایتالیایی

یک فرصت بسیار فوق العاده نصیبم شد تا در یک روستا مهمان خانواده دوست ایتالیاییم باشم! به رسم ادب کمی آجیل به عنوان هدیه براشون بردم پدر کم حرف خانواده مشغول خوردن شده بود مادر خانواده گفت این آجیل ها از ایرانه؟ گفت جدی فکر کردم مال (اسم شهر یادم نمیاد) و جنوب ایتالیاست از بس خوشمزست...کمی گذشت میوه آورد گفت بهترین پرتغال دنیا از سیسیلی (یک چیز بی ربط به این خانواده: برای ایتالیایی ها غذاشون ناموسشونه فکر می کنند بهترینند).... در نهایتم روز بعد وقتی که مشغول کار در باغ خونه بود ازش خداحافظی کردیم اونم در حالی که پشتش به ما بود دستش را به عنوان خداحافظی بالا آورد و تمام......

میدونم خیلی بد تعریف کردم! ولی اگر اصل داستان را ببینید متوجه میشین اینام با ما فرقی ندارند...این بیچاره هام دنیاشون کوچیکه مثل ما فکر می کنند بهترین چیزا مال خودشونه چون اونم دنیاش تلوزیونشه (اونم به زبان ایتالیایی) و رسانه هاست و دیگر هیچ!!! صحبت طولانی ولی حوصله کم....

بسیار سفر باید کرد (خواند، دید و گوش کرد) تا پخته شود خامی......

*باید با فرصت بیشتری مینوشتم ولی الان به نظرم نوشتن بهتر از ننوشتن بود....

غرب و تروریست

از دیشب همه پروفایلشون شده پرچم فرانسه!!! اینم ظاهرا این روزا کلاس داره... رفتم سنتر، پرچم فرانسه را گذاشتن و یه عده هم جمع شدن....حالا از سلفی گرفتنا بگذریم... تو همین جمع فستیوال شکلات و موسیقیه!!! میگم چجوری میشه آخه هم شکلات هم سوگواری!!! میگن اگر شادی نکنیم اینا موفق میشن و به هدفشون میرسند!!!! ما باید شاد باشیم تا اونا شکست بخورند!!!! تا چند وقت دیگه رو سرم کرفس سبز بشه تعجب نمی کنم. این اتفاقات اخیر و تناقض آدم ها مجابم کرد با این دست داغونم مطلبی که در گذشته شروع کرده بودم را به جایی برسونم تا بتونم منتشر کنم...

 اول از همه متاسفم برای کسایی که مرگ آدم ها هم براشون شده ابزاری برای کلاس گذاشتن، منتظرن یه اتفاقی بیفته و خودشون و خودشیفتگیشون را نشون بدن!!! (خوشی زده زیر دل هموطنای عزیز گویا)

حالا از این دوستان خودخواه غربی بگم....!!! به نظرم اینا راستش براشون این وقایع اصلا اهمیت انسانی نداره (اکثرا البته) فقط این دفعه همه گوشاشون تیز شده چون واقعا ترسیدن از جون خودشون (شاید نفر بعدی خودشون باشند)، وگرنه اینا کشته شدن هموطنشونم براشون مهم نیست!!!! چون از نظر منطقی نباید وقت و فکرشونشون را برای شخص دیگه ای هدر بدن.... الان خطر را برای خودشون احساس می کنند به همین خاطر تازه بعد این همه کشتار یادشون افتاده تروریسم هم هست و یک روزه محل تروریستا رو پیدا می کنند و کلی رو سرشون بمب میریزند!!!

ولی اینا کین که این کارارو می کنند؟!؟! یک عده به ظاهر اروپایی اما مهاجر تبار(معمولا از کشورهای عربی) که به دلایل گوناگون که از حوصله بحث خارجه بهشون اقامت دادن (البته به ظاهر میگن انسان دوستی)... ولی جامعه اونارا نپذیرفته و سال ها تحقیر شدن و تبعیض را مشاهده کردن و همیشه منتظر بودن جوری انتقام بگیرن فقط دنبال یه ایدیولوژی احمقانه بودن که اونم خود غربیا براشون ساختن... اینا خودشون ساختن و حمایت کردن و به جون ما انداختن ولی گویا چاقو داره دسته خودش را میبره، البته شاید هم عمدا.... 

اینم صادقانه بگم، آدم وقتی تو بعضی جاهای اروپا راه میره واقعا میترسه وقتی بعضی از این ظاهرا مسلمان ها رو میبینه!!! چون واقعا ترسناکند و میشه میگفت زیاد!!! باید متاسفانه بگم گاهی میشنویم فلان محدودیت را برای مسلمان ها بوجود آوردند یا فلان مسجد را بستن!!! متاسفانه بعضی از این محل ها برای ما ها خطرناکتر از این دوستان اروپایی است و گاهی باید متاسفانه از این محدودیت ها خوشحال شد.

این نکتم بگم ماهم تقصیرکاریم چون هنوز میلیون ها سال در ارایه نظراتموم عقبیم خیلی ها اینجا تشنه ایدیولوژی جدیدی هستن و میدونند یه چیزی کم دارند ولی چیزی جز چند تصویر منزجر کننده از کشورمون و عقایدش نصیبشون نمیشه!!! قرار نیست چون فکر می کنیم خفنیم، بقیه هم همین فکر مسخره را بکنند!!! بعدم بامزست میگیم تقصیر گوگل و ... عکسای بد را نشون میده. ولی وقتی ما مطلبی منتشر نکردیم، نمیشه از بقیه انتظار داشت...

مشکل زیاده و خیلی عمیق ولی آدم نمیدونه از کجا شروع کنه و تا کجا ادامه بده.........

این مطلب ناقص و مربوط به گذشتست ولی مجالی برای گسترش نیست امیدوارم نکات مهمش را بگیرید....

روزهای عزیز

قال رسول الله صلى الله علیه وسلم:


«الْحَسَنُ وَ الْحُسَینُ سَیِّدا شَبابِ اهْلِ الْجَنَّةِ» (سنن ابن ماجه)
«انَّ اوَّلَ مَنْ یَدْخُلُ الْجَنَّةَ انَا وَ انْتَ وَ فاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ قالَ عَلِىٌّ: فَمُحِبُّونا؟ قالَ: مِنْ وَرَائِکُمْ» (کنزل العمال، صواعق)

http://s6.picofile.com/file/8189817100/609126_Jhg5T7KC.jpg
کاش میشد بیشتر نوشت....

افسردگی ورود

این روزا که هوا خوبه تقریبا همه خوبن!!! راستش در ماه های اول ورود اکثرا همه دچار یک افسردگی و بدبینی ناخواسته میشن که این افسردگی باعث اتفاقای نا خواسته و ندانسته زیادی میشه....

http://s3.picofile.com/file/8189816426/sad.jpg

یکی از اصلیترین دلایل به نظرم آب و هواست!!!، معمولا اکثر کشورایی که دانشجوها برای ادامه تحصیل میرن هواش با کشور ما متفاوته و اگر ترم پاییزم تشریف ببرند بعد یک ماه (در ماه اول وقت نفس کشیدن ندارید) بعد از کمی جا افتادن هوا شروع میکنه به سرد شدن (بعضی کشورام که کلا سرده!!!) و بادهای کشنده (این بیشتر آزار دهندست)... پس کم کم تو خونه زندانی میشن... و زندگیشون میشه یک تخت و یک لپتاب!!! حالا اگر خونم گرم نباشه دیگه این روزا خاطره میشه (معمولا سیستم گرمایش و نور اینجا طول میکشه برامون جا بیفته).... خورشیدم که کلا مرخصین این جا! و باران های بی وقفه و کلا هوای غمگین.... با توجه به آزاد شدن وقتتون، بیشتر وقت فکر کردن دارین... حالا تازه یکم تنهایی و دوری از آشنایان اذیتتون میکنه (البته نه همه) و خلاصه این که نمیدونم چرا همه لهن! راستی خدا نکنه مشکل مالی داشته باشین و یا مشکل های تنشزا... تو این آب و هوا همچنین کم کم حس مثبت اولیه (با تکراری شدن بعضی چیزا) تبدیل به حس بدبینی میشه و ایراد گرفتن شروع میشه مخصوصا اگر با دید مثبت آمده باشین (کلی میشه برای این داستان گفت) یا توقعتون از آدما بالا باشه (مشکل خیلی از ما)... مورد دیگم شهر یا روستای محل زندگیست که اگر متفاوت با شهر محل زندگی جدیدتون باشه کلا مشکل ساز میشه... فرض کنید از تهران اومدین به یک شهر ده هزار نفری!!!همچی آرومه! مترو نیست! ترافیک نیست! همه چی آرومه...! راستش اولش قشنگه ولی بعد از مدتی له میشین!!!! بعضی جاها فقط برای سفر خوبه نه برای چند سال زندگی!!! عامل دیگم اینه که این جا یه دوستم ندارین و طول میکشه یه دوست واقعی پیدا کنید... بعدم تا با آدم خارجیا کنار بیاین و اخلاقشون را بفهمین طول میکشه (امیدوارم در مورد این بعدا بنویسم) مثلا شمال اروپا آدماش سردن (حتی آدمای شمال و جنوب ایتالیا کلی فرق دارند)  ولی خوب جنوبیا خیلی بهترن در ضمن کشورای اینترنشنال شرایط بهتره... یا مورد دیگه این که با زبان اون کشور اوایلش مشکل دارین تا بتونید با آدما ارتباط برقرار کنید در کشوری که زبان اصلیشون انگلیسی نیست مشکل بیشتره حتی اگه انگلیسیم باشه طول میکشه تا خجالتتون بریزه و بفهمین خارجیا بهتر و بالاتر از شما نیستن!!!!!!!! مورد آخرم این که کمی طول میکشه جوی که گرفتتمون فروکش کنه و به یک انسان عادی تبدیل شم... به هر حال این مواردی که هست و به نظرم ترم اول را مقاومت کنید شرایط با بهتر شدن هوا بهتر میشه و شاید بشه گفت عادی میشه....

این مواردی که اشاره کوتاهی کردم میتونم براشون ساعت ها مطلب بنویسم ولی خوب متاسفانه وقت آن چنانی ندارم که با جزییات بگم. در ضمن راه حلیم برای جلوگیریش ندارم، فقط باید تجربه کنید هر چند قبل از وقوع بدونید مشکلات چیه تحملش خیلی راحتتره (و همچنین غلبه)....


*مطلب زیاده برای نوشتن ولی وقت نمیشه متاسفانه... حالا امیدوارم تابستون بتونم بیشتر وقت بذارم.. به هر حال ببخشید دیگه....

امروز سیزده فروردین

امروز سیزده فروردین!!! همه دارند به هم تبریک میگن!!! واسه چی معلوم نیست؟!؟! نمیدونم چی بگم ولی هنوز وقتی اتفاقی نیفتاده دلیلش را نمی فهمم؟!؟! از همه بدتر لحن خوش بین ها داره به تهدید طرف مقابل میل می کنه (طرفی که قرار بود دوست بشه)!!! دلیلش چیه نمیدونم! خوشحال کردن مردم برای یک کاغذ! اونم با برداشت های مختلف هر طرف! دلیلش چیه واقعا نمیدونم؟... شاید تازه فهمیدن بعضی چیزها عملی نیست و بهتره مردم فعلا با یک کاغذ سرگرم باشند... تا بعد هم خدا بزرگه... (بی شک خدا بزرگ است، البته خدای واحد)