ستاره مسافر

این وبلاگ داستان پسری است که دوست داشت تاثیر گذار و متفاوت باشه، به همین خاطر تصمیم گرفت ...

ستاره مسافر

این وبلاگ داستان پسری است که دوست داشت تاثیر گذار و متفاوت باشه، به همین خاطر تصمیم گرفت ...

سفرنامه انگلستان – روز گذشت

یک روز صبح تصمیم گرفتیم که به شهرک کلارک بریم  و یک مقدار خرید کنیم (البته دقیق یادم نیست اسم اونجا چی‌ بود)، این مکان گویا قبلا محل کارخانه کلارک بوده که به علت صرف نداشتن تولید کارخونشون را به کشورهای شرق آسیا انتقال دادن و محل کارخانه را هم تبدیل به مرکز خرید کردن.

اما به علت میانبر زدن، اشتباها از یک زندان سر در آوردیم (این طوری به نظر میرسید)، جای شما خالی‌! به نظرم ظاهراً جاشون خوش آب و هوا بود! البته از توش خبری ندارم، شما رفتین از محیطش و غذاش برامون تعریف کنید! 

بالاخره به محل مورد نظر رسیدیم خودرو را در پارکینگ شهرک پارک کردیم. پارکینگش یک فضای بسیار بزرگ بود که باید بعد از پارک، خودت می‌ رفتی‌ پول واریز میکردی و قبض صادر شده را روی شیشه میگذاشتی.

البته یک مامورم به صورت تصادفی خودرو هارو چک می کرد، نکتهٔ جالب دیگه پارکینگشون در نظر گرفتن محل های خاص و بزرگتر برای معلولین بود که وقتی‌ هم، جای پارک نبود باز هم کسی‌ در این محل پارک نمی کرد. راستی‌ به نظرم جالبه که، خودروهای خانواده در کشور اونا رایج بود و وقتی‌ میدیدن تو با این خودرو هستی‌ حق را به تو میدادن البته این فرهنگ بیشتر در شهر های کوچکتر رعایت می شد.

در این شهرک تقریبا همه برند های مهم نمایندگی‌ داشتن ولی متاسفانه ما زمان تخفیف هارو از دست داده بودیم البته می شد بازم چیزای خوبی پیدا کرد، درضمن لباس بچه هم تو این کشور نسبت به سایر کالاها دارای قیمت های مناسبتریه (به نظرم دولت یارانه میده) که البته به خاطر تشویق به بچه دار شدن هستش.

در نهایتم خریدامون را انجام دادیم و به سمت خونه راه افتادیم، در راه برگشت هم با آدمایی که در مسابقهٔ آیرن من شرکت کرده بودن مواجه شدیم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد