ستاره مسافر

این وبلاگ داستان پسری است که دوست داشت تاثیر گذار و متفاوت باشه، به همین خاطر تصمیم گرفت ...

ستاره مسافر

این وبلاگ داستان پسری است که دوست داشت تاثیر گذار و متفاوت باشه، به همین خاطر تصمیم گرفت ...

سفرنامه انگلستان - مسلمانان

در بعضی از خیابان های اصلی لندن انقدر که تعداد خانوم های محجبه زیاد هستن، گاهی فکر می کنی که توی یک کشور عربی قدم میزنی! (تصویر از اینترنت) 

تقریبا در هر شهر بزرگ مراکز اسلامی، مساجد مسلمانان و انجمن های اسلامی را می تونید پیدا کنید، حتی در بعضی از مراکز هر روز نماز جماعت هم برگزار میشه، در طول روز هم در خیابان ها و مخصوصا پارک ها مردمی را می بینید که مشغول نماز خوندن هستن. همچنین این موسسات اسلامی فعالیت های اجتماعی مانند کمک به نیازمندان هم دارند.

در مورد غذا و رستوران های حلال تقریبا در هر جایی که باشید می تونید کالای مورد نظر خود را بدست بیارید و بابت این موضوع لازم نیست هیچ نگرانی داشته باشید حالا چه نیاز به غذای آماده و یا چه کالای خام داشته باشین. معمولا رستوران ها آرم حلال را در پشت شیشه فروشگاه خود نصب می کنند و بر روی کالاهای حلال هم آرم مورد نظر چاپ می شود.

حتی با یک صاحب رستوران انگلیسی آشنا شدیم که در رستورانش از گوشت حلال استفاده می کرد چون طعم و رنگ غذاش بهتر می شد (البته هیچ جا ذکر نکرده بود که از این نوع گوشتا تهیه می کنه و تو حرفاش به این نکته اشاره کرد) البته همین صاحب رستوران نیز می گفت اگر غذاهاش شب بمونه باید کامل بریزه دور که هر شب این اتفاق تکرار می شد!

البته باید توجه کنید که این رستوران های حلال و مراکز اسلامی بیشتر مربوط به مسلمانان غیر ایرانی هستش و مسلمانان سایر کشورها بیشتر در این کارها فعال هستند. در ضمن در هر مکانی ممکنه با عده ای روبرو بشید که با مسلمانان یا مسلمانان ایرانی خوب برخورد نکنند.

سفرنامه انگلستان - کلیسا

در انگلستان تقریبا به هر منطقه ای سر بزنی با حداقل یک کلیسا مواجه میشی، البته در شهرهای کوچکتر تقریبا دیگه استفاده از کلیسا کمتر شده بطوریکه در بعضی از مناطق داشتن کلیسا هارو تبدیل به خونه برای فروش می کردن در مورد شهرهای بزرگ و کلیساهای معروف هم شما میتونید به جز روزها و زمان های خاص  به این مکان ها سر بزنید و به عنوان توریست ازشون بازدید کنید. 


در این کشور معمولا کلیساها از معماری خاصی برخوردار هستند و به نظرم کلیساهاشون باعث شده بودن مردم در مهندسی و معماری و در صنعت ساعت سازی و موسیقی شیشه گری و... پیشرفت کنند (مردم هنرشون را در اختیار دین قرار گذاشته بودن). 

 

 


به هر کلیسایی که می رفتم نکته جالبی نظرم را جلب می کرد مثلا در بعضی از کلیساها مکان های خاصی را برای فرزاندانشون در نظر گرفته بودند.

یا معمولا در همه کلیساها این امکان فراهم بود که با اهدای پول شمع روشن کنی ولی در بعضی کلیساها تقاضا شده بود که پول اهدا بشه تا خرج روشنایی کلیسا بشه. البته مثل اینجا برق را هدر نمیدادند.

در بعضی از کلیساها هم دفترچه هایی بود که مردم آرزوهایشان را می نوشتند همچنین جلسات عقیدتی نیز در این مکان ها برقرار بود.

البته درسته اعتقاد به کلیسا کمتر شده اما هنوز کسایی هستند که به کلیسا باور داشته باشند و سالانه کلی کمک مردمی به کلیساها میشه همچنین هنوز هم خیلی از مردم ازدواج های رسمی خودشون را در کلیسا برگزار می کنند.

سفرنامه انگلستان – روز گذشت

یک روز صبح تصمیم گرفتیم که به شهرک کلارک بریم  و یک مقدار خرید کنیم (البته دقیق یادم نیست اسم اونجا چی‌ بود)، این مکان گویا قبلا محل کارخانه کلارک بوده که به علت صرف نداشتن تولید کارخونشون را به کشورهای شرق آسیا انتقال دادن و محل کارخانه را هم تبدیل به مرکز خرید کردن.

اما به علت میانبر زدن، اشتباها از یک زندان سر در آوردیم (این طوری به نظر میرسید)، جای شما خالی‌! به نظرم ظاهراً جاشون خوش آب و هوا بود! البته از توش خبری ندارم، شما رفتین از محیطش و غذاش برامون تعریف کنید! 

بالاخره به محل مورد نظر رسیدیم خودرو را در پارکینگ شهرک پارک کردیم. پارکینگش یک فضای بسیار بزرگ بود که باید بعد از پارک، خودت می‌ رفتی‌ پول واریز میکردی و قبض صادر شده را روی شیشه میگذاشتی.

البته یک مامورم به صورت تصادفی خودرو هارو چک می کرد، نکتهٔ جالب دیگه پارکینگشون در نظر گرفتن محل های خاص و بزرگتر برای معلولین بود که وقتی‌ هم، جای پارک نبود باز هم کسی‌ در این محل پارک نمی کرد. راستی‌ به نظرم جالبه که، خودروهای خانواده در کشور اونا رایج بود و وقتی‌ میدیدن تو با این خودرو هستی‌ حق را به تو میدادن البته این فرهنگ بیشتر در شهر های کوچکتر رعایت می شد.

در این شهرک تقریبا همه برند های مهم نمایندگی‌ داشتن ولی متاسفانه ما زمان تخفیف هارو از دست داده بودیم البته می شد بازم چیزای خوبی پیدا کرد، درضمن لباس بچه هم تو این کشور نسبت به سایر کالاها دارای قیمت های مناسبتریه (به نظرم دولت یارانه میده) که البته به خاطر تشویق به بچه دار شدن هستش.

در نهایتم خریدامون را انجام دادیم و به سمت خونه راه افتادیم، در راه برگشت هم با آدمایی که در مسابقهٔ آیرن من شرکت کرده بودن مواجه شدیم.

سفرنامه لندن- آخرین روز

در روز آخر هم برای زیارت اهل قبور به قبرستان لندن رفتیم!!! این جا هم دنیایی بود که زیبایی های خاص خودش را داشت در ضمن هر گروهیم این جا محدودهٔ خودش را داراست.

 

تقریبا هر کسی‌ سعی‌ کرده بود قبر خودش رو متمایز کنه و از بعضی از قبر ها مشخص بود که اونا هم هنوز به یاد مرده هاشون هستن.

 

بعد به هاید پارکم سر زدیم، یک جورایی مثل پارک ملت شهرای بزرگه خودمون بود البته به سبک انگلیسی‌، جالب بود اونجا هم یک عده در حال نماز خوندن بودن (وقت نماز ظهر بود و آدما بصورت انفرادی بر روی چمن ها نماز میخوندن)، البته شما انقدر در این شهر خانوم های خیلی‌ با حجاب میدیدی که واقعا این چیزا غیر عادی به نظر نمی رسید. یک مقدار نون هم همرامون بود که برای پرنده ها ریختیم، پرنده ها هم بدون ترس مشغول به خوردن شدن (برای کشور ما جای تاسف داره که انقدر پرنده هاش از آدما میترسن). مسیرعبور اسب هم در این پارک برام جالب بود.

در ادامه هم به خیابان آکسفورد و فروشگاها هرودس سر زدیم این فروشگاه  که مالکش آقای فاید است جزو معروفترین فروشگاه های لندن به حساب میاد (یک عده فقط میان تماشا مثل ما) معمولا ثروتمندان به اینجا سر می زنند و خرید می کنند، می شد آدمایی را دید که با محافظاشون اینجا اومدن، البته متاسفانه پسر صاحب این فروشگاه هم داستانای خودش را داره.

در نهایتم سفرمون به لندن با عبور از کنار چشم لندن (London Eye)، پارلمان، ساعت بیگ بن و رودخانه تیمز به پایان رسید.

شرمنده تصاویر کیفیت ندارند مردم این کشور در مصرف برق واقعا صرفه جویی(درست استفاده)میکنند.

سفرنامه انگلستان - محیط زیست

یکی‌ از ویژگی های مهم این کشور فرهنگ احترام به محیط زیست هستش، خیلی‌ سخته که اینجا شما در طبیعت زباله پیدا کنید، این به این معنی‌ نیست که شهرداری فعاله یعنی‌ اینکه آدما اشغال نمیریزن و اطرافشون براشون مهمه! تازه اونجا قانون این بود که شهردای هفته ای یک بار می‌ آمد و آشغال ها را از دم خونه ها جمع می‌ کرد، اونم فقط یک تعداد سطل مشخص، تازه نباید توشم زبالهٔ خشک قاطی‌ می‌ شد! شاید باورتون نشه ولی‌ مامورین اگر کاغذی ببینن، تمام کاغذا را میخونن تا ببینن کی‌ بوده که زباله ها را قاطی‌ کرده!! یکی‌ را من دیدم که بخاطر این کار جریمه شده بود، تازه کاغذها را در سطل آشغال توی خیابون های شهر که مخصوص زباله های تر بود انداخته بود! بخاطر همین کسایی که بازم کاغذهاشون را دوست ندارند جدا کنند از دستگاه کاغذ رشته کن استفاده میکردند (اول رشته می کردن بعد دور مینداختن). یکی‌ از دوستان می گفت من متعجبم از اینکه تو ایران هر روز زباله ها جمع میشه ولی‌ بازم از این جا کثیف تره. البته این کشور از نظر آب و هوایی و جغرافیایی طوری هست که گرد و خاک توش پیدا نمیشه و بخاطر همین اصلا شاید کفش هاتون خاکی و کثیف نشه و وقتی‌ جایی آب میریزه به علت نبود خاک همه منطقه گلی نمیشه! بخاطر همین ممکن بود بچه ها را بر روی زمین در حال بازی‌ ببینی‌ (اگر این جا چنین اتفاقی‌ برای بچمون بیفته معلوم نیست چه بلایی سرش در میاریم)!

مردم در این کشور داشتن تلاش می کردن کمتر از پلاستیک استفاده کنند (برعکس این جا). راستی یک بار هم به محل بازیافتشون سر زدیم، آدما خودشون اومده بودن تا مواد بازیافتی را تحویل بدن، اون زمان برام جالب بود که یک سطل خاص داشتن برای موبایل در ضمن سطل های بازیافت جوری طراحی شده بود که خیلی‌ سخت میشد ازش بتونی‌ چیزی برداری! آدمایی را هم می دیدم که یک سری از وسایل نوشون را اورده بودن بریزن دور، کاش میشد میتونستم بردارم! 

یک روز هم به قبرستان ماشین ها سر زدیم، خیلی‌ جالب بود کلی‌ خودروی به ظاهر نو اونجا رها شده بود (تعمیر خودرو اینجا به صرف نیست) و بعضی از ادما به جای اینکه برن یک قطعه یا وسیله ای را برای خودروشون بخرن میرفتن از روی خودروهای اونجا باز می کردن البته یک پولیم به مسئول اونجا میدادن. یک سفریم به ساحل داشتیم که در اونجا هم هیچ خبری از زباله نبود!

جالب بود یک نفرم اونجا با گنج یاب در حال جستجو بود! تا شاید بتونه شی ای قیمتی پیدا کنه (معمولا تو ساحل آدما وسایلشون را گم می کنند). نکتهٔ جالب دیگه اونجا معرفی‌ گیاهان و حیوانات مخصوص اون محیط بود تازه از نظر ایمنی برای آدم ها هم امکاناتی را تدارک دیده بودن!

 

در مورد خودروهاشون هم بسیار می ترسیدند و تمام تست ها را به موقع انجام میدادند حتی از لاستیکشونم می ترسیدند (اگر خراب یا صاف باشه پلیس جریمه میکنه)، همان طور که در تصویرای قبلی‌ دیدید معمولا خودروهاشون جدید و لوکس نبود ولی‌ نه کثیف بودن و نه هیچ صدایی اضافی تولید می کردن! راستش اینا در بعضی از جا ها به لطق قانون (و فرهنگ سازی) بیشتر از ما به حق الناس بها میدادن!

در مجموع ممکن این کشور برای بقیه کشورها با زباله های صنعتیش مشکل ایجاد کنه، ولی‌ حداقل در کشور خودشون سعی‌ می کردند به محیط زیست احترام بذارند.