ستاره مسافر

این وبلاگ داستان پسری است که دوست داشت تاثیر گذار و متفاوت باشه، به همین خاطر تصمیم گرفت ...

ستاره مسافر

این وبلاگ داستان پسری است که دوست داشت تاثیر گذار و متفاوت باشه، به همین خاطر تصمیم گرفت ...

سفرنامه همدان- روز دوم

شب قبل با مشورتایی که کردیم تصمیم بر این شد که ساعت هفت علی صدر باشیم به همین خاطر از تاکسی تلفنی همدان شماره یکی از تاکسی های ون را گرفتیم و باهاش هماهنگ کردیم ساعت شش و نیم دنبال ما بیاد ما هم که از پنج و نیم بیدار شده بودیم با رسیدن تاکسی در تاریکی روز به سمت غار علی صدر که در 68 کیلومتری همدان بود راه افتادیم تقریبا ساعت هفت و بیست دقیقه بود که به این محل رسیدیم در اطراف این مکان تعداد زیادی از مسافران در کمپ های آن شب را گذرانده بودن و داشتن خودشان را برای ورود به غار آماده می کردن، سریع خودم را به محل فروش بلیت رسوندم (تقریبا 20 نفر جلوم بودن و فکر می کنم بعد از یک ربع، فروش بلیت شروع شد) و بالاخره بلیت (دوازده هزارتومان البته برای بازنشسته ها و بنیاد شهید و ... تخفیف داره) سیانس ساعت هشت تا هشت و چهل دقیقه صبح را خریدم (برگه خرید به همراه کارت ورود). مسیر را ادامه دادیم تا به ورودی غار رسیدیم (یک سالن انتظار بزرگ که امکان نشستن و خرید مهیاست).

http://s4.picofile.com/file/7933931719/%D8%BA%D8%A7%D8%B1_%D8%B9%D9%84%DB%8C_%D8%B5%D8%AF%D8%B1_%D9%88%D8%B1%D9%88%D8%AF%DB%8C.jpg

بعد از کمی خرید (آب و آبمیوه) در ساعت هشت و بیست دقیقه وارد غار شدیم (در این محل رسید کاغذی از ما گرفته شد) هوای غار خنک بود ولی اونطور که می گفتن خیلی سرد نبود (البته  بیشتر اوقات خیلی سرده و باید لباس مناسب همراهتون ببرید).

http://s4.picofile.com/file/7933931505/%D8%BA%D8%A7%D8%B1_%D8%B9%D9%84%DB%8C_%D8%B5%D8%AF%D8%B1_%D9%88%D8%B1%D9%88%D8%AF%DB%8C_%D8%BA%D8%A7%D8%B1.jpg

بعد از کمی پیاده روی و دریافت جلیقه های نجات به صف اصلی رسیدیم (شما علاوه بر صف گرفتن بلیت حتی اگر اینترنتی بلیت بگیرید، صف درون غار را هم باید تجربه کنید، همین صف هستش که کلی همه را معطل و اذیت می کنه چون مردم باید سوار قایق بشند که کلی وقت می گیره) و بعد از دادن کارت و توقف خیلی خیلی کوتاه سوار قایق شدیم (چون صبح زود اونجا بودیم با هیچ صف طولانی روبرو نشدیم).

http://s4.picofile.com/file/7933930000/%D8%BA%D8%A7%D8%B1_%D8%B9%D9%84%DB%8C_%D8%B5%D8%AF%D8%B1_%D9%85%D8%B3%DB%8C%D8%B1_%D9%82%D8%A7%DB%8C%D9%82.jpg

راهنما و یکی از مسافران بیچاره (جناب زی بیچاره) در قایق جلو می نشینند و بقیه مسافرین متصل به قایق را به مقصد می رسونند (توجه کنید: راهنما اصلا پا نمی زنه و تمام زحمت حمل مسافرین بر روی پاهای شماست پس بهتر اگر توانایی ندارید خودتون را به سختی نیندازید) بعد از پا زدن و عبور از درون غار به ایستگاه اول رسیدیم (واقعا داشتم از پا زدن می مردم).

http://s3.picofile.com/file/7933928381/%D8%BA%D8%A7%D8%B1_%D8%B9%D9%84%DB%8C_%D8%B5%D8%AF%D8%B1_1.jpg


http://s3.picofile.com/file/7933929030/%D8%BA%D8%A7%D8%B1_%D8%B9%D9%84%DB%8C_%D8%B5%D8%AF%D8%B1_4.jpg


http://s4.picofile.com/file/7933928816/%D8%BA%D8%A7%D8%B1_%D8%B9%D9%84%DB%8C_%D8%B5%D8%AF%D8%B1_3.jpg


http://s1.picofile.com/file/7956993545/%D8%BA%D8%A7%D8%B1_%D8%B9%D9%84%DB%8C_%D8%B5%D8%AF%D8%B1_%D8%AA%D9%81%DA%A9%D8%B1.jpg

مسیر را پیاده ادامه دادیم در این قسمت بعد از کمی پیاده روی باید از حدود 200 پله بالا و پایین می رفتیم (مسیر بدون پله هم داره) تا بتوانیم از تعدادی از زیبایی های غار مانند قندیل بزرگ بهره مند شویم. 

http://s3.picofile.com/file/7933929351/%D8%BA%D8%A7%D8%B1_%D8%B9%D9%84%DB%8C_%D8%B5%D8%AF%D8%B1_%D9%BE%D9%84%D9%87.jpg


http://s1.picofile.com/file/7933931177/%D9%82%D9%86%D8%AF%DB%8C%D9%84_%D8%A8%D8%B2%D8%B1%DA%AF.jpg


http://s1.picofile.com/file/7933928595/%D8%BA%D8%A7%D8%B1_%D8%B9%D9%84%DB%8C_%D8%B5%D8%AF%D8%B1_2.jpg

بعد از دیدن این قسمت مجدد مسیر غار را ادامه دادیم تا به محل سوار شدن قایق ها رسیدیم (برای سوار شدن صف تشکیل شده بود که کمی معطل شدیم در ضمن در برگشت من در قایق های پشتی نشستم) بعد از طی مسیر به ایستگاه اولیه و محل خروج رسیدیم (صف بسیار طولانی برای سوار شدن قایق درست شده بود و کارمندان غار داشتن آدما را مانند مرغ تو قایقا تقسیم (پرتاب) می کردن (به نفعتون هست که زود به علی صدر بیایید).

http://s2.picofile.com/file/7933929672/%D8%BA%D8%A7%D8%B1_%D8%B9%D9%84%DB%8C_%D8%B5%D8%AF%D8%B1_%D9%82%D8%A7%DB%8C%D9%82_%D8%B3%D9%88%D8%A7%D8%B1%DB%8C.jpg

بعد از تحویل جلیقه و دریافت دو هزار تومان (دو هزار تومان به عنوان ودیعه گرفته بودن) تقریبا ساعت ده و نیم بود که از غار خارج شدیم. بعد از بازدید از غار طبق برنامه به سمت لالجین (پایتخت سفال ایران) راه افتادیم.

http://s4.picofile.com/file/7933930856/%D9%84%D8%A7%D9%84%D9%87_%D8%AC%DB%8C%D9%86.jpg

لالجین در 18  کیلومتری همدان (بین مسیر همدان و علی صدر) قرار داره بعد از رسیدن به لالجین و کمی گشت و گذار در شهر (به کارگاه های سفال هم سر بزنید) غذا را در دیزی سرای محمد واقع در میدان امام این شهر (در اونجا بسیار معروفه همچنین تمیز و دارای کارمندان بسیار محترم هستش طبق گفته دوستان هم غذاش بسیار خوبه) خوردیم.

http://s3.picofile.com/file/7933928167/%D8%AF%DB%8C%D8%B2%DB%8C_%D8%B3%D8%B1%D8%A7%DB%8C_%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF.jpg

بعد از کمی استراحت به سمت همدان حرکت کردیم در طول راهم (چه رفت و چه برگشت) طبیعت زیبا و کشاورزی مکانیزه این منطقه بسیار برای من جالب و تحسین بر انگیز بود راننده هم می گفت خدارو شکر اکثر کشاورزان این منطقه دارای وضع مالی بسیار خوبی هستند.

http://s1.picofile.com/file/7933930428/%D9%87%D9%85%D8%AF%D8%A7%D9%86_%DA%A9%D8%B4%D8%A7%D9%88%D8%B1%D8%B2%DB%8C.jpg

بعد از عبور از شهر بهار (راننده تاکسی شب قبل تاکید داشت به آرامگاه شیخ بهار سر بزنیم که متاسفانه فرصت نشد) حدود ساعت یک و ربع بود که به همدان رسیدیم و طبق قرار قبلی صد هزار تومان به راننده ون پرداخت کردیم (قیمت تاکسی شصت هزار تومان بود).

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد