طبق قرارمون راس ساعت ده و نیم تاکسی ون دنبالمون اومد تا ما را به روستای قوری قلعه برسونه، تقریبا بعد از حدود 2 ساعت بعد از عبور از جوانرود (به علت نداشتن علاقه به خرید از بازارچه مرزی جوانرود عبور کردیم) و جنگل های بسیار زیبای منطقه قوری قلعه به محل مورد نظر رسیدیم .
بعد از کمی پیاده روی وارد غار قوری قلعه شدیم (بهای ورودی دو هزار و پانصد تومان) این غار و مسیر ورودی آن خوشبختانه مرتب و تمیز بود همچنین خود غار هم به نظرم زیبایی های خاص خودش را داشت ولی متاسفانه هنوز کل مسیر غار برای بازدید آماده نشده بود.
در ادامه بعد از بازدید از غار کمی رب انار، خربزه آناناسی و سبزی کوهی خریدیم و در این روستا کمی استراحت کردیم (حداکثر زمان لازم برای بازدید از این منطقه یک ساعت و نیم می باشد). در پایین دست غار محلی برای استراحت مردم درست کرده بودند که آدما مشغول استراحت و تفریح بودند.
در برگشت هم از مسیر سراب نیلوفر به طرف کرمانشاه برگشتیم که متاسفانه با یک زمین خشک روبرو شدیم راستی رانندمون هم بسیار آدم خوب و با انصافی بود (اینم شمارشون که اجازه دادند بزارم اینجا: 09188569071)
بعد از رسیدن به کرمانشاه و کمی استراحت، بعد از ظهر مجدد به بازار سنتی کرمانشاه برای خرید صنایع دستی (گیوه) مراجعه و چند جفت گیوه برای سوغاتی خریداری کردیم (از فروشگاه آقای طولانی به نام ارمغان که داخل بازار نان برنجی ها قرار داشت خرید کردیم) در ادامه و در مسیر برگشت به زورخانه بازار هم سر زدیم. آخر شب هم موقع برگشت با جمعیت بسیار زیادی از آدما که منتظر تاکسی دور میدون امام بودن روبرو شدیم، واقعا این همه آدم برای من جالب بود و تازگی داشت. شب هم با توجه به این که از صبح هیچی نخورده بودیم تصمیم گرفتیم مجدد از کباب داغ نان داغ، کباب خریداری کنیم (در نوبهار) ولی غذاش تموم شده بود (ده شب روز پنج شنبه) به همین خاطر به پیتزا وان که در نزدیکی همین رستوران بود مراجعه کردیم (این رستورانم برای خودش معروفه البته به نظرم پیتزاشم خوب و برای من متفاوت بود).
صبح روز بعد هم با مراجعه به فرودگاه کرمانشاه سفرمون به این شهر زیبا به پایان رسید (بجز مسئولی که دم در اجازه نداد عکس بگیرم بقیه کارمندان فرودگاه واقعا آدم های خوش برخورد و محترمی بودند).
فشرده ترین روز سفر ما در کرمانشاه همین روز (روز سوم) بود به علت این که زمانی نداشتیم و نقاط باقی مانده روی نقشه زیاد بود (برنامه ریزی نادرست) حدودای ساعت شش و نیم صبح زدیم بیرون تا طبق برنامه ابتدا آش عباسعلی را که فقط صبح های زود فروخته میشه بخوریم ولی بعد از رسیدن به این محل (چهارراه جوانشیر) فهمیدیم پنج شنبه ها این آش فروشی تعطیله! بخاطر این که از گشنگی نمیریم (شبم چیزی نخورده بودیم) به حلیم فروشی که در نزدیکی همین محل بود مراجعه کردیم اما بهمون حلیم نداد! و گفت بهتره حالا که اومدین کرمانشاه آش ما رو هم بخورین! و آدرس یک جا دیگه رو داد که متاسفانه پیداش نکردیم به همین خاطر و با توجه به کمبود وقت تصمیم گرفتیم سریعتر خودمون را به تکیه معاون الملک و تکیه بیگلر بیگی برسانیم (البته در اون ساعت هیج جا باز نبود تا حتی یک بیسکوییت بخریم) از راسته مسگر ها وارد بازار شدیم (تقریبا کنار آش فروشی).
در اولین گام خودمون را به تکیه معاون الملک رسوندیم (حدودای هفت ونیم)، کارکنانش از این که ما اول وقت اونجا رفته بودیم خیلی تعجب کرده بودن، در مورد این مکان هم باید بگم که واقعا زیبا و منحصر به فرد بود و واقعا ارزش وقت گذاشتن را داشت، به نظرم کاشی کاری های این تکیه واقعا استثنایی بود.
بعد از بازدید از این تکیه و خرید چند کتاب بدون معطلی خودمون را به تکیه بیگلر بیگی رساندیم اما خوشبختانه سر کوچه این تکیه موزه، یک صبحانه فروشی (نمی دونم به این مغازه ها چی میگن) که واقعا تمیز و مرتب هم بود برخوردیم و با توجه به گرسنگیمون تصمیم گرفتیم آش را همین جا در اخرین شانسمون امتحان کنیم.
بعدم به تکیه سر زدیم، رییس اونجا که به ظاهر فرد با دانشی می آمد ازمون پول ورودی نگرفت چون به گفته خودش اولین بازدید کننده های این مکان در اون روز بودیم (زمان کار این دو تکیه را قبل از رفتن حتما بپرسید).
بعد از بازدید از این مکان خودمان را به سرعت (البته بعد از خرید ساندویچ فلافل که به نظرم متفاوت بود) بعد از عبور از مسجد جامع (ابتدای بازار و کمی جلوتر از کوچه تکیه بیگلر بیگی) به محل اقامت برای رفتن به غار قوری قلعه که تعریفش را از همه شنیده بودیم رساندیم.
البته با توجه به کمبود وقت دیگه وقت نشد تا به موزه جنگ و باغ پرندگان سر بزنیم.
با توجه به برنامه ریزیمون تصمیم گرفتیم که یک سفر نیم روزه از کرمانشاه به سنندج داشته باشیم به همین خاطر صبح زود به طرف ترمینال مینی بوس های کرمانشاه حرکت کردیم و با حدود نفری سه هزار تومان بعد از طی صد و سی و هفت کیلومتر خودمان را به شهر سنندج رساندیم (راستش دقیق یادم نیست ولی در حدود دو ساعت در راه بودیم).
بعد از ورود به شهر با استفاده از تاکسی های ترمینال (به محض رسیدن رانندگان عزیز به سراغتان می آیند البته همشون تاکسی های دولتی و معمولا با انصاف هستند) به مرکز شهر رفتیم (شهر سنندج میان چند کوه احاطه شده در ضمن آپارتمان های رنگارنگ این شهر بسیار برام جالب و غیر منتظره بود (به دلیل زمین کم تراکم ساختمان ها زیاد و زمین گران)) با توجه به این که وقت زیادی نداشتیم طبق برنامه ریزی ابتدا گردش در سنندج را با خانه کرد (عمارت عاصف وزیری) آغاز کردیم (در سنندج هم خوشبختانه، نقاط دیدنی تقریبا کنار هم قرار داشتند).
بعد از بازدید از عمارت عاصف وزیری در ادامه سفر با کمی پیاده روی به موزه سنندج سر زدیم و از آن بازدید کردیم (زیاد وقت نمیگیره) در ضمن مسجد جامع هم در نزدیکی همین مکان قرار داشت (برای اطلاعات بیشتر در مورد مسجد جامع می توانید این مطلب را مطالعه کنید).
بعد از بازدید از موزه برای رسیدن به بازار سنتی مسیر را پیاده ادامه دادیم اما با توجه به گرمای هوا (همیشه فکر می کردم این جا باید سرد باشه ولی استثنا امسال...) و رفع خستگی وارد یک آبمیوه فروشی با فروشندگان بسیار خوش برخورد شدیم (جالب بود که در این شهرم شیر موز و شیر نارگیل نداشتن و فقط آب های میوه مانند هویج و طالبی رایج بود) من برای اولین بار تو عمرم آب انجیر سفارش دادم (کاملا معمولی و یک بارش برام بس بود) و در انتها هم بامیه!! از اون جایی که پر مگس بود کسی حاظر نشد بخوره ولی به نظرم واقعا فوق العاده بود.
بعد از کمی گشت و گذار در بازار برای ناهار به رستوران امیریه (اسلامیه سابق) رفتیم (برنامه ریزی اشتباه چون این رستوران نزدیک خانه کرد و موزه بود و ما مجبور شدیم با تاکسی برگردیم، البته تجربه جالبی بود چون از کلی کوچه و جاده های شیب دار عبور کردیم) می خواستیم ته چین گوشت بخوریم که متاسفانه نداشت البته آدما (مثلا راننده تاکسی) خیلی سفارش رستوران ..... (اسمش یادم نیست) کنار بازار را می کردند که ما دیر متوجه این واقعیت شدیم.
بعد از ناهار مجدد به بازار سنتی برگشتیم و وقت گذراندیم و گذراندیم (متاسفانه عکس مناسب از بازار ندارم)، بعد از کمی گشت و گذار در بازار سنتی (توصیه میشه به بازار صنایع چوبی هم سر بزنید) و آشنایی با عادات (مثلا در بین مردم تخته بازی عمل متداولی بود) رفتار و سنت مردم این شهر به علت گرمی هوا از رفتن به آبیدر (بام شهر و بسیار توصیه شده) صرفنظر کردیم و سفر خودمون را با رفتن به ترمینال به پایان رسوندیم (البته متاسفانه به عمارت خسرو آباد هم مراجعه نکردیم).
در ضمن بعد نیست به این نکته اشاره کنم که هم در کرمانشاه و همچنین اینجا هوا پر از قاصدک بود (برای من که واقعا لذت بخش بود).
با توجه به برنامه کم فشار صبح حدود ساعت چهار به سمت بازار سنتی برای دیدن تکیه معاون الملک و بیگلر بیگی مراجعه کردیم ولی متاسفانه با در بسته هر دو مکان روبرو شدیم (فکر می کردیم بعد از ظهر ها هم فعال هستند).
به همین خاطر مجدد! کمی در بازار خودمون را سرگرم کردیم. بعد از خرید دستنبو به شیرینی فروشی (گلریز) که دیروز ازش خرید کرده بودیم سرزدیم و کمی احوالپرسی کردیم و شیرینی رایگان گرفتیم! و از سی دی فروش ناشنوا (محل کار و رفت و آمدش جلوی همین شیرینی فروشی است) چنتا آهنگ سنتی کردی خریدیم. راستی یک نکتم (بی ربط) این جا اشاره کنم که برام خیلی جالب بود که آسمان کرمانشاه و حتی همدان پر از قاصدک بود.
در نهایت هم تصمیم گرفتیم که با تاکسی (با راننده مشورت کردیم که کجا بریم) به بیستون برویم (البته می ترسیدیم خوش موقع نباشه ولی خوب چاره دیگه ای نداشتیم) در طول مسیر راننده با شخصیت و با اخلاق تاکسیمون تعجب کرده بود که چطوری بدون ماشین به مسافرت آمده بودیم (خیلیا تعجب می کنند ولی سفر بدون ماشین مزیت های خاص خودش را داره) تقریبا بعد از نیم ساعت به این مکان واقعا بی نظیر و فوق العاده رسیدیم. در همان بدو ورود عظمت اون مکان واقعا آدم را می گیره و اگر علاقه به پیاده روی و آثار قدیمی داشته باشید باید حداقل دو ساعت وقت براش کنار بذارید. این محوطه باستانی با شکوه شامل سنگ نبشته های بیستون، مجسمه هرکول، فرهاد تراش، کاروانسرا و ........ می باشد.
با تاریک شدن هوا (با تاریک شدن هوا نتونستم از بقیه آثار عکس با کیفیت بگیرم) و تعطیلی این مکان تاریخی به تاکسی های بیستون به کرمانشاه مراجعه کردیم (بیرون از محوطه به ردیف واستادن و شما را با قیمتی مناسب و ثابت به کرمانشاه می رسونند و بلعکس) که طبق معمول راننده اونم یک شهروند جوان خونگرم و با معلومات کرمانشاهی بود که کمی برامون از کرمانشاه، زمان جنگ و مشکلات شهرشون (بیکاری جوانان که تقریبا همه بهش تاکید داشتن) گفت.
حدودای ساعت نه صبح به سمت طاق بستان حرکت کردیم (با اتوبوس درون شهری) بعد از پیاده شدن در نزدیکی این مکان (میدان کوهنورد ایستگاه آخر اتوبوس) و کمی پیاده روی به درب ورودی این مکان باستانی رسیدیم (بهای بلیت ورودی دو هزار تومان).
بعد با توجه به برنامه ریزی نادرستمون (فکر می کردیم بازدید از این محل بیشتر طول بکشه ولی بازدید از حجاری ها بیشتر از نیم ساعت وقتمون را نگرفت) کمی در این محل زیبا و باستانی توقف کردیم.
بعد از خروج هم از اونجایی که می خواستیم دنده کباب را حتما امتحان کنیم خودمون را کمی در محوطه تفریحی این منطقه به اجبار (پارک کوهستان) سرگرم کردیم (میگن از بالای پارک کوهستان شهر زیر پاهاتونه و واقعا با منظره زیبایی روبرو میشد مخصوصا شب ها) و بعد از سر زدن (بررسی) به رستوران های اطراف طاق بستان (رستوران حیدری خیلی توصیه میشه) تصمیم گرفتیم غذا را در رستوران هتل جمشید بخوریم البته چون زمان داشتیم خودمون را به شکارگاه خسرو پرویز رسوندیم (نمی خواستیم نقطه مهمی را از روی نقشه از دست بدیم) که متاسفانه آثاری ازش باقی نمونده بود! و طبق توضیحات تابلو نصب شده در این مکان، در زمان احداث بلوار (یک بلوار اصلی داره کرمانشاه که دو طرف شهر را به هم وصل می کنه و ما هر جا می خواستیم بریم اتوبوس های بلوار را سوار می شدیم) متوجه دیوار ها شده بودند و ...
البته چون اول، طاق بستان رفته بودیم کمی مسیر را برگشتیم (قبل پل شهید صیاد) تا این محوطه را ببینیم سپس به هتل جمشید مراجعه کردیم و به عنوان اولین گروه راس ساعت دوازده وارد رستوران شدیم و غذا دنده کباب و خورشت خلال سفارش دادیم.
بعد از غذا هم مجدد به عنوان اولین و تنها مسافران سوار اتوبوس های بلوار شدیم تا به محل اقامت برگردیم.
* توصیه میشه طوری برنامه ریزی کنید که بعد از ظهر در پایان ساعت کاری طاق بستان برای بازدید مراجعه کنید بعد از بازدید به بام پارک کوهستان سر بزنید و در انتها غذا را به انتخاب خودتون در این محدوده باستانی تفریحی میل کنید.