ستاره مسافر

این وبلاگ داستان پسری است که دوست داشت تاثیر گذار و متفاوت باشه، به همین خاطر تصمیم گرفت ...

ستاره مسافر

این وبلاگ داستان پسری است که دوست داشت تاثیر گذار و متفاوت باشه، به همین خاطر تصمیم گرفت ...

هم زمانی لحظه ها

امروز از بس که رایانامم (ایمیلم) را چک کردم! داشتم دیوونه میشدم (جز خبر بد خبری نبود)، رفتم پشت پنجره، پرده رو کنار زدم و به خیابون یه نگاه انداختم! دیدم داره یکی رد میشه که خیلی‌ آشناست! آقا سیاوش آقا سیاوش (از بچه های قدیم) بیچاره تعجب کرد با تعجب به بالا نگاه کرد این کیه دیگه داره از آسمون مارو صدا میکنه! سریع رفتم پایین و حال و احوال! گفت درسش تموم شده و می‌خواد بره سربازی! موبایلش زنگ زد، فهمیدم داره کارم میکنه! رفته تو کاره آزاد! داشت از درامد میلیونی همکاراش میگفت! یه دفعه یادم اومد دوست دیگم دنباله چنین ادمی‌ میگرده! سریع ارتباط را برقرارکردم و دیدیم اینا گمشدهٔ یک دیگه بودن! راستش دوستم کلی‌ دنباله چنین ادمی‌ میگشت ولی‌ نتونسته بود کسی را پیدا کنه که ما براش از تو خیابون پیدا کردیم. حالا من نمی‌دونم عاقبت اینا چطور پیش میره ولی‌ برام جالب بود چطوری هم دیگرو پیدا کردن! جالب بود که من امروز کلاس زبانم داشتم و چون حوصله نداشتم نرفتم (این روزا حالم خوب نیست)! اونم که داشته اتفاقی‌ رد میشده، دیگه همه چی‌ هم زمان شده تا ما ایشون راببینیم!

http://s1.picofile.com/file/7889985371/%D9%87%D9%85_%D8%B2%D9%85%D8%A7%D9%86%DB%8C_%D9%84%D8%AD%D8%B8%D9%87_%D9%87%D8%A7.gif

همان طور که میدونیم، هرکاری که می‌کنیم و حتی هر نفسی که میکشم علاوه بر اینکه تو زندگی خودمون تاثیر میگذاریم! بقیه را تحت تاثیر قرار میدیم! حتی تو نسلای بعدی! حتی وقتی‌ در گوگل جستجو می‌کنیم باعث گرم شدن زمین میشیم (خدا خیرشون بده دسترسی بهش را محدود کردن) پسباید روزی برای استفاده نادرست از اینترنتم پاسخگو باشیم!! حالا فکر کنین وقتی‌ قانون (ورود ممنوع رفتن، الکی‌ بنزین سوزوندن، تقلب کردن، توهین کردن و ...) را میپیچونیم چه ظلمی می‌کنیم! از همه بدتر وقتی پارتی بازی می کنیم (می کنم) و‌ سرنوشت آدمارو عوض می کنیم .........! فرض کنید یک نفر یک جا کار پیدا میکنه ولی‌ یکی ‌دیگه میاد جاشو با آشنا بازی‌ میگیره، حالا ببینید چه تغیراتی‌ در زندگی‌ طرف و آینده ایجاد میشه! حتی ممکنه طرف مرده باشه ولی‌ اثر کارش تو ۱۰ تا نسل آینده توی یک جزیرهٔ ناشناخته هم تاثیر بذاره! فقط به چشم یک حقوق ماهیانه نبینید! ممکنه به صورت غیر مستقیم مرتکب قتلم بشه ولی‌ هیچ وقت نفهمه! خوشبختانه اکثر ما به یک دینیم اعتقاد داریم! و به همین خاطر نباید در لحظه زندگی‌ کنیم و بیشتر هدف زندگیمون باید آینده باشه ولی‌ متاسفانه اکثرمون این حرفارو یادمون رفته (و یا یادمون میره)! و فقط خودمون خوب باشیم کافیه! واقعا خدا کمک کنه به هممون در روز حساب کتاب که همه چی‌ (از عمل گرفته تا اثر، از الان تا فردا) سنجیده میشه! امیدوارم بالاخره همه بفهمیم منظور از سنجش همه اعمال چیه؟!

http://s1.picofile.com/file/7890007846/%D9%87%D9%85_%D8%B2%D9%85%D8%A7%D9%86%DB%8C_%D9%84%D8%AD%D8%B8%D9%87_%D9%87%D8%A7.jpg

در آخرم یک داستان:

مرده باید سوار قطار شه و بره ایستگاه سوم پیاده شه تا به امتحان زبانش برسه!

سرنوشت اول: پیاده می‌شه و میره سر جلسه امتحان!

سرنوشت دوم: خواب میمونه و ایستگاه چهارم پیاده میشه و در راه برگشت کشته می‌شه و یکی‌ دیگه به جاش میتونه امتحان بده! یک پسر جوون هم که داشته میرفته دانشگاه پزشکی‌ ثبت نام کنه با دیدنه این صحنه میفهمه از خون میترسه و نمیتونه پزشک شه بخاطر همین تصمیم میگیره تا بره معلم کلاس های تافل و آیلتس شه!

سرنوشت سوم: وقتی‌ سواره قطاره یادش میاد کارت ورود به جلسش را جا گذاشته! ایستگاه اول پیاده می‌شه و در این بین با یک خانومی آشنا میشه و بی‌ خیال امتحان میشه و میره یک شهر دیگه! وقتی‌ از قطارم پیاده میشه یک دختر جوون رو صندلیش‌ میشینه و به فکر فرو میره! و میفهمه هدف زندگیش خارج رفتن و ادامه تحصیل نیست! و میره تو موسسات اعزام دانشجو، تا به هموطنانش کمک کنه! (این خانم قرار بود با آقای سرنوشت اول بعد امتحان آشنا بشه و برای ادامه تحصیل مخش را بزنه تا بجای هلند برن ایتالیا)

سرنوشت چهارم: یک نفر میاد داستان این آقاهه را می‌نویسه و یک عده هم وقت میذارن تا بخونن! این عده از زبان خوندن میفتن و نمرات درسی‌ و زبانشون کم میشه! و شانسای پذیرششون را از دست میدن!!