ستاره مسافر

این وبلاگ داستان پسری است که دوست داشت تاثیر گذار و متفاوت باشه، به همین خاطر تصمیم گرفت ...

ستاره مسافر

این وبلاگ داستان پسری است که دوست داشت تاثیر گذار و متفاوت باشه، به همین خاطر تصمیم گرفت ...

سفرنامه لندن- آخرین روز

در روز آخر هم برای زیارت اهل قبور به قبرستان لندن رفتیم!!! این جا هم دنیایی بود که زیبایی های خاص خودش را داشت در ضمن هر گروهیم این جا محدودهٔ خودش را داراست.

 

تقریبا هر کسی‌ سعی‌ کرده بود قبر خودش رو متمایز کنه و از بعضی از قبر ها مشخص بود که اونا هم هنوز به یاد مرده هاشون هستن.

 

بعد به هاید پارکم سر زدیم، یک جورایی مثل پارک ملت شهرای بزرگه خودمون بود البته به سبک انگلیسی‌، جالب بود اونجا هم یک عده در حال نماز خوندن بودن (وقت نماز ظهر بود و آدما بصورت انفرادی بر روی چمن ها نماز میخوندن)، البته شما انقدر در این شهر خانوم های خیلی‌ با حجاب میدیدی که واقعا این چیزا غیر عادی به نظر نمی رسید. یک مقدار نون هم همرامون بود که برای پرنده ها ریختیم، پرنده ها هم بدون ترس مشغول به خوردن شدن (برای کشور ما جای تاسف داره که انقدر پرنده هاش از آدما میترسن). مسیرعبور اسب هم در این پارک برام جالب بود.

در ادامه هم به خیابان آکسفورد و فروشگاها هرودس سر زدیم این فروشگاه  که مالکش آقای فاید است جزو معروفترین فروشگاه های لندن به حساب میاد (یک عده فقط میان تماشا مثل ما) معمولا ثروتمندان به اینجا سر می زنند و خرید می کنند، می شد آدمایی را دید که با محافظاشون اینجا اومدن، البته متاسفانه پسر صاحب این فروشگاه هم داستانای خودش را داره.

در نهایتم سفرمون به لندن با عبور از کنار چشم لندن (London Eye)، پارلمان، ساعت بیگ بن و رودخانه تیمز به پایان رسید.

شرمنده تصاویر کیفیت ندارند مردم این کشور در مصرف برق واقعا صرفه جویی(درست استفاده)میکنند.

سفرنامه انگلستان - محیط زیست

یکی‌ از ویژگی های مهم این کشور فرهنگ احترام به محیط زیست هستش، خیلی‌ سخته که اینجا شما در طبیعت زباله پیدا کنید، این به این معنی‌ نیست که شهرداری فعاله یعنی‌ اینکه آدما اشغال نمیریزن و اطرافشون براشون مهمه! تازه اونجا قانون این بود که شهردای هفته ای یک بار می‌ آمد و آشغال ها را از دم خونه ها جمع می‌ کرد، اونم فقط یک تعداد سطل مشخص، تازه نباید توشم زبالهٔ خشک قاطی‌ می‌ شد! شاید باورتون نشه ولی‌ مامورین اگر کاغذی ببینن، تمام کاغذا را میخونن تا ببینن کی‌ بوده که زباله ها را قاطی‌ کرده!! یکی‌ را من دیدم که بخاطر این کار جریمه شده بود، تازه کاغذها را در سطل آشغال توی خیابون های شهر که مخصوص زباله های تر بود انداخته بود! بخاطر همین کسایی که بازم کاغذهاشون را دوست ندارند جدا کنند از دستگاه کاغذ رشته کن استفاده میکردند (اول رشته می کردن بعد دور مینداختن). یکی‌ از دوستان می گفت من متعجبم از اینکه تو ایران هر روز زباله ها جمع میشه ولی‌ بازم از این جا کثیف تره. البته این کشور از نظر آب و هوایی و جغرافیایی طوری هست که گرد و خاک توش پیدا نمیشه و بخاطر همین اصلا شاید کفش هاتون خاکی و کثیف نشه و وقتی‌ جایی آب میریزه به علت نبود خاک همه منطقه گلی نمیشه! بخاطر همین ممکن بود بچه ها را بر روی زمین در حال بازی‌ ببینی‌ (اگر این جا چنین اتفاقی‌ برای بچمون بیفته معلوم نیست چه بلایی سرش در میاریم)!

مردم در این کشور داشتن تلاش می کردن کمتر از پلاستیک استفاده کنند (برعکس این جا). راستی یک بار هم به محل بازیافتشون سر زدیم، آدما خودشون اومده بودن تا مواد بازیافتی را تحویل بدن، اون زمان برام جالب بود که یک سطل خاص داشتن برای موبایل در ضمن سطل های بازیافت جوری طراحی شده بود که خیلی‌ سخت میشد ازش بتونی‌ چیزی برداری! آدمایی را هم می دیدم که یک سری از وسایل نوشون را اورده بودن بریزن دور، کاش میشد میتونستم بردارم! 

یک روز هم به قبرستان ماشین ها سر زدیم، خیلی‌ جالب بود کلی‌ خودروی به ظاهر نو اونجا رها شده بود (تعمیر خودرو اینجا به صرف نیست) و بعضی از ادما به جای اینکه برن یک قطعه یا وسیله ای را برای خودروشون بخرن میرفتن از روی خودروهای اونجا باز می کردن البته یک پولیم به مسئول اونجا میدادن. یک سفریم به ساحل داشتیم که در اونجا هم هیچ خبری از زباله نبود!

جالب بود یک نفرم اونجا با گنج یاب در حال جستجو بود! تا شاید بتونه شی ای قیمتی پیدا کنه (معمولا تو ساحل آدما وسایلشون را گم می کنند). نکتهٔ جالب دیگه اونجا معرفی‌ گیاهان و حیوانات مخصوص اون محیط بود تازه از نظر ایمنی برای آدم ها هم امکاناتی را تدارک دیده بودن!

 

در مورد خودروهاشون هم بسیار می ترسیدند و تمام تست ها را به موقع انجام میدادند حتی از لاستیکشونم می ترسیدند (اگر خراب یا صاف باشه پلیس جریمه میکنه)، همان طور که در تصویرای قبلی‌ دیدید معمولا خودروهاشون جدید و لوکس نبود ولی‌ نه کثیف بودن و نه هیچ صدایی اضافی تولید می کردن! راستش اینا در بعضی از جا ها به لطق قانون (و فرهنگ سازی) بیشتر از ما به حق الناس بها میدادن!

در مجموع ممکن این کشور برای بقیه کشورها با زباله های صنعتیش مشکل ایجاد کنه، ولی‌ حداقل در کشور خودشون سعی‌ می کردند به محیط زیست احترام بذارند.

سفرنامه انگلستان – موزه

جالب بود در شهرهای انگلستان هرچی‌ رو تونسته بودن آثار باستانی کرده بودن شایدم بعضیاش را ساخته بودن! خلاصه داشتن از هر چیزی  پول در میاوردن! اما تو کشور ما خیلی از آثار باستانی هنوز ناشناخته اند! البته زیادم مردم ما علاقه به بازدید از چیزای قدیمی‌ را ندارند (شاید چون نسل جوونه). لندن کلی‌ موزه های مختلف داشت، راستش اگر می‌خواین همه جا را در این شهر ببینید به نظرم یک هفته زمان نیاز دارید.

صبح زود به سمت موزه ها راه افتادیم، بخاطر اینکه پول گازوییل (گازوییل اینجا خیلی‌ رایجه) و پارکینگ ندیم با اتوبوس و مترو رفتیم به محل موزه ها (راستی‌ بلیت مترو اینطوری بود که شما می تونستی یک بلیت بخری و از همهٔ سامانه های حمل و نقلی مانند اتوبوس، مترو و ... استفاده کنی‌)، سر راه هم به یادمان پسر برزیلیی که پلیس در مترو کشته بود، برخوردیم.

 

این موزه هایی‌ که ما رفتیم در کمال تعجب همشون رایگان بودن، البته صندوق هایی گذاشته بودن تا هرکی‌ دوست داره کمک کنه (البته نمی‌دونم همیشه اینطوریه یا نه) موزه ها تقریبا کنار هم بودن و تا جایی که یادم هست به موزهٔ علوم، ویکتوریا و آلبرت، موزه انگلستان و شایدم موزه لندن سر زدیم. می خواستیم به موزه سلطنتی ملکه هم بریم که کلی‌ صف داشت و وقت ما هم محدود بود. موزه ها در ساختمان های بسیار بسیار قدیمی‌ و بسیار بزرگ واقع بودند.

معمولا بعد از بازدید، واقعا تعجب میکنی‌ که اینا چطوری این همه آثار را با خودشون بردن اگر میتونستن اصفهان و شیرازم تا الان برده بودن! 

خلاصه اینکه باید ۲ روز وقت می ذاشتیم برای دیدن که متاسفانه نصف روز برای آن همه دیدنی وقت داشتیم. ولی‌ جالبترین قسمتش برای من بخش مربوط به انقلاب صنعتی بود! واقعا نمی‌دونم باید چی‌ بگم! فهمیدم اینا یک شبه به اینجا نرسیدن! در عجبم بعضی‌ از تجهیزات را چطور ساختن! موزه علوم هم جالب بود و سعی‌ شده بود که بازدیدکنندگان واقعا علوم را حس کنند!     

در آخر هم برای رفع گرسنگی رفتیم به یک رستوران هندی، که واقعا غذاش تند بود تازه غذای‌ شیرین سفارش داده بودیم! بعدم گفتیم ماست بیار که سوزش تسکین پیدا کنه! ماستش از غذاش تندتر بود! (البته این تصویر را از اینترنت گرفتم)

مجدد رفتیم مترو سواری، همان طور که گفته بودم متروش درسته قدیمیه ولی‌ واقعا بزرگه! گاهی اوقات انقدر که عمق زیاده (باید پایین بری) اگر بتونی‌ به صورت مایل بپری صد در صد رفتی‌ اون دنیا! جالب بود یک مرتبه واستاده بودم بعد یک خانوم محترمانه خواهش کرد برم کنار! بعد اونجا فهمیدم اگر می‌خوای صبر کنی که با پله برقی بری پایین باید سمت چپ پله ایستاد و اگرم عجله داری و می‌خوای بدوی از سمت راست پله میری (بعضی پله ها واقعا طولانی بود) حالا موندم ۲۰۰ سال پیش اینارو چطور کندن! راستی‌ بعضی از ایستگاه های مترو یک جورایی آثار باستانی و موزه هستن!

سفرنامه انگلستان - برنامه‌ریزی

تقریبا همه چیز در این شهر شکل خاص خودش را داشت و تمام شهر از نظم خاصی‌ پیروی میکرد، مثلا همانطور که می دونید تمام اتوبوس ها، تاکسی ها، صندوق های پست، کیوسک های تلفن در کل شهر یکسان و یک رنگ بودن و از سال های دور تغییری نکرده بودن (نمادهای لندن شدن) حتی تاکسی های جدید به همان شکل قدیمی‌ ساخته میشن.

جالب بود برعکس اینجا که اول همه چی‌ را میاریم بالا بعد سعی‌ می‌کنیم برای کسانی‌ که مشکل جسمی‌ دارند بهسازی کنیم، اونجا همه چیز مسطح بود، فقط بعضی‌ قسمتارو کمی‌ بالاتر آورده بودند، (البته راننده ها هم سؤ استفاده نمی کردن)

 

شما با سه چرخه برقی و ویلچر می تونید همه جا برید چون همه وظیفه دارند شرایط را برای شما فراهم کنند حتی شما وقتی‌ می‌خواین برین سوار اتوبوس بشین مثل اینجا لازم نیست کلی‌ پله بالا برید چون پیاده رو و کف اتوبوس هم سطح طراحی شدن (جمعیت کشور ما که رو به پیری داره میره، همین نکتهٔ ساده در سال های آینده بسیار مشکل ساز میشه)! 

ساختمون ها هم در هر محدوده اگر یک شکل نباشند حداقل هم ارتفاع هستند (البته متفاوت بودن هم برای خودش مدلیه و جذابیت های خودش را داره!) حتی جالب بود برام که اگر بخواین توی خونتون هم تغییر بدید باید برین اجازه بگیرید!

 

بعد از دیدن مراکز خریدشون (سیتی سنتر) فهمیدم چقدر شهرای ما و تفکرات ما مشکل دارند! تقریبا تو اکثر شهرا جایی نداریم که آدما پیاده بتونن واردش بشن! البته پیاده روی برای ما زیاد عادی نیست و فکر می‌کنیم توی شهر، همهٔ خیابان ها باید از پیاده روها بزرگتر باشه (هنوز فرهنگ پیادروی و دویدن جا نیفتاده)! در پیاده رو ها هم تا جایی که دیدم سعی‌ کرده بودند از بتن برای ساخت استفاده کنند (هم ارزان تر و هم قابلیت ترمیم داره). همچنین هنگام بارندگی شهر دچار ابگرفتگی نمی‌شد و آسفالت ها هم از کیفیت بهتری برخوردار بودند همچنین سعی‌ شده بود بجای خط کشی از اسفالت های رنگی‌ استفاده کنند.

 

درضمن معماری ساده شهریشون و معماری ساختمونای خیلی‌ قدیمیشون برای من جدید و جالب بود. البته همانطور که معماری اونا برای ما جالبه! معماری ما هم برای اونا جدید و جالبه!

با این وجود هنوز برای من عجیبه که اونا چطور در قرن ها پیش چنین ساختمان های مرتفع و کلیساهای بزرگی‌ ساختند.

جالبتر از اون اینکه اون ساختمون هایی‌ که قرن ها پیش ساختند تو فکر خراب کردنش نیستن! اگر جای ما بود تا حالا 100 بار ساخته بودیمش (البته ساختن اشتغالزایی میکنه!!) ولی‌ دیگه اینا زمان، پول و فکرشون را میذارند برای کارهای مهمتر! ولی‌ ما هنوز با این چیزا سرگرمیم و  پیشرفت را این چیزا میدونیم!

سفرنامه انگلستان - فرهنگ رانندگی

مواردی که در خیابوناشون نظر شما را جلب میکنه متفاوت بودن جای راننده در خودرو، احترام به عابر پیاده (در صورتی که عابر وسط خیابون نپره و وظایف خودش را بدونه)، کم بودن خودروهای لوکس، عجیب بودن بوق، بلند نبودن صدای ضبط، بی‌ صدا بودن خودروها و احترام به یکدیگر هستش. جالب بود همش در حال راه دادن به یک دیگر بودن و در انتها با دست تکان دادن از هم تشکر میکردن (تا مدتی بعد از بازگشت به کشور صدای خیابونا اذیتم می‌ کرد).

http://s3.picofile.com/file/7932720000/%D8%B3%D9%81%D8%B1%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87_%D8%A7%D9%86%DA%AF%D9%84%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86_%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF_%D8%B1%D8%A7%D9%86%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C%E2%80%8C.jpg

تو این سرزمین خیلی‌ از جاده ها کلا به اندازهٔ یک خودرو هستن ولی‌ در کمال تعجب دو طرفه هستن و کلیم پیچ در پیچ ولی هیچ اتفاقیم نمیفته! یادم نمیره که تو یکی‌ از این جاده ها تراکتوره با اوضای وخیمی (لاستیک پاره!) داشت میامد بعد تا مارو دید کل راه را عقب رفت تا ما رد شیم! آخرش دیگه براش لاستیکی نمونده بود و بر روی فلز چرخ حرکت می کرد (ما تا دیدیمش می خواستیم بپیچیم جلوش تا مجبور شه بره عقب، ولی‌ با عقب رفتنش مارو تحقیر کرد)!

http://s4.picofile.com/file/7932720428/%D8%B3%D9%81%D8%B1%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87_%D8%A7%D9%86%DA%AF%D9%84%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86_%D8%AC%D8%A7%D8%AF%D9%87_%D9%87%D8%A7%DB%8C_%D8%A8%D8%A7%D8%B1%DB%8C%DA%A9.jpg

نکتهٔ جالب دیگه اعلام وضعیتشون بود، مثلا خیلی‌ از ماشین ها نوشته بودن بچه در ماشین است! ما هم می فهمیدیم باید بریم پشتش حسابی‌ بوق بزنیم!

http://s4.picofile.com/file/7932719672/%D8%B3%D9%81%D8%B1%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87_%D8%A7%D9%86%DA%AF%D9%84%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86_%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF.jpg

یا اسب سوارها در پشت لباسشون زده بودن لطفا بوق نزنید و آهسته حرکت کنید (انگار اسبا قاطی‌ میکنند)! در کل انتظار نداشتن همه، همه چیز را بدونند.

http://s3.picofile.com/file/7932721070/%D8%B3%D9%81%D8%B1%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87_%D8%A7%D9%86%DA%AF%D9%84%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86_%D8%A7%D8%AD%D8%AA%D8%B1%D8%A7%D9%85.jpg

راستی‌ این متفاوت بودن جای فرمونشون هم گاهی اذیت می کرد! حتی تو رد شدن از خیابون آدم نمی دونست باید چی‌ کار کنه!. البته این فرهنگ یک روزه و همین طوری بدست نیامده مثلا کتاب اموزش رانندگیشون خیلی‌ مفصل بود! در مورد آموزش رانندگی هم جالب بود وقتی‌ می خواستن رانندگی‌ کنن! رو ماشینشون می چسبوندن تحت تعلیم (چند تا L گنده می چسبوندن) و میزدن تو خیابون ها و فقط کافی‌ بود یک بزرگتر کنارشون باشه!  

http://s1.picofile.com/file/7932718923/%D8%B3%D9%81%D8%B1%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87_%D8%A7%D9%86%DA%AF%D9%84%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86_%DA%A9%D9%86%D8%AA%D8%B1%D9%84%E2%80%8C.jpg

http://s3.picofile.com/file/7932720749/%D8%B3%D9%81%D8%B1%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87_%D8%A7%D9%86%DA%AF%D9%84%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86_%D8%A2%DB%8C%DB%8C%D9%86_%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87.jpghttp://s3.picofile.com/file/7932725157/%D8%A7%D9%86%DA%AF%D9%84%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86_%D8%A2%DB%8C%DB%8C%D9%86_%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87.jpg      

بعدم کل مسیرها، هر جایی را که فکر کنید با دوربین کنترل می شد و خلاف کردن راحت نبود (کلیم از جریمه و نمرهٔ منفی‌ می‌ ترسیدن) البته کتاب هایی‌ چاپ شده بود که محل دوربین ها را به راننده اطلاع می داد (Atlas Britain)!!! بعدم سعی می کردن زیاد با خودرو جایی نرن چون علاوه بر هزینهٔ سوخت باید کلیم پول برای پارکینگ می دادن.

http://s4.picofile.com/file/7932719244/%D8%B3%D9%81%D8%B1%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87_%D8%A7%D9%86%DA%AF%D9%84%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86_%DA%A9%D9%86%D8%AA%D8%B1%D9%84_%D8%B3%D8%B1%D8%B9%D8%AA.jpg

البته این فرهنگ خوب رانندگی‌ بیشتر به شهرای کوچکتر مربوط میشه و در شهرای بزرگ احتمال کمی‌ بی‌ فرهنگی میره! درضمن فقط یک بار ترافیک دیدم، کلی‌ ماشین ایستاده بودن، اونم همه توی یک خط (با خط کشم نمی‌شد انقدر تراز ایستاد) و با چندین متر فاصله تازه خط اورژانس هم خالی‌ بود! بعد که رفتیم جلو دیدیم پرنده ها به یک ماشین زدن! و دکترا دارن به طرف تنفس مصنوعی میدن. در کل مسیر هم سرعت مجاز اطلأع رسانی میشد که بین۵۰ تا۶۰ مایل تغییر می کرد.

* متاسفانه در کشور خودمون آزادی کامل در رانندگی‌ حاکم هستش (روانشناسی‌ می گفت تو ایران می تونی شخصیت ادما را از رو رانندگیشون بفهمی چون هر کار بخوان می تونند بکنند و ریایی ندارند: کسی که تند میره، کسی که آهسته میره، کسی که ورود ممنوع میره هر کدوم یک ویژگی دارند) و جالب اینه که از هر کی‌ بپرسی‌ میگه رانندگی‌ ایرانیا بده اما (معلوم نیست بدا کجا هستن)!