ستاره مسافر

این وبلاگ داستان پسری است که دوست داشت تاثیر گذار و متفاوت باشه، به همین خاطر تصمیم گرفت ...

ستاره مسافر

این وبلاگ داستان پسری است که دوست داشت تاثیر گذار و متفاوت باشه، به همین خاطر تصمیم گرفت ...

سفرنامه هلند – آب و هوا

 هلند با توجه به موقعیت جغرافیایی و ساحل طولانی با دریای شمال دارای آب و هوا و اقلیم اقیانوسی است. اگر این کشور را چهارفصل در نظر بگیریم، در تابستان معمولا نمی توان هوای گرمی را انتظار داشت، البته در پاییز و زمستان هوا مانند شمال اروپا سرد نمی شود، ولی بادهای شدید آزاردهندست.

فکر می کنم هلند هم مانند سایر کشورهای این ناحیه حتی اگر زمین زیر خونتون را بکنید در نیم متری به آب می رسید در نتیجه به دلیل وجود آب کافی، این کشور منطقه ای مناسب برای پرورش گل و گیاه و تولید محصولات کشاورزی محسوب میشه، البته با توجه به آب و هوا پرورش گلخانه ای رونق فراوانی دارد. در نهایت بد نیست به این نکته هم اشاره کنم که هلند با استفاده از فناوری های روز و همکاری صنعت و دانشگاه (بخصوص دانشگاه واخنینگن) به یکی قطب های صادرات محصولات کشاورزی در جهان تبدیل شده است.

در مناطقی هم که زمین از خاک فقیری برخورداره به علت وجود چمنزار و علفزار امکان دامداری به راحتی مهیاست. شایدم به همین خاطر محصولات لبنی در این کشور فراوان و با قیمت های مناسب عرضه میشه.

البته این رطوبت کمی از نظر بهداشتی و بیماری های تنفسی براشون میتونه مشکل ساز بشه و بخاطر همین روی بیماری ها واگیردار بسیار حساس هستند. همچنین این سرزمین پست از گرد و خاک محروم هستش و لازم نیست هر شب تعداد زیادی رفتگر مشغول تمیزکاری باشند و شما هم هر روز مجبور نیستین کفشتون را تمیز کنید و ... (البته دانش آموزان و دانشجویان از نعمت تعطیلی به علت آلودگی هوا محرومند).

 از اکتبر هوا شروع به سرد شدن میکنه و بادها بیشتر میشه و حدودا تا مارچ ادامه پیدا می کنه،  معمولا آب و هوا در می تا سپتامبر در ایده آلترین حالت در هلند قرار داره و از شدت بارش ها و بادها کم میشه (البته هوا قابل پیش بینی نیست، اما هوای خوب را در این ماه ها میشه انتطار داشت). بد نیست به این نکته اشاره کنم  این آب و هوا و نبود خورشید میتونه برای بعضی از آدما افسردگی ایجاد کنه!!! گاهی باد و باران طوری همدیگه را همراهی می کنند که حتی به سختی میشه چتر در دستتون بگیرید پس توصیه می کنم اگر به این هوا عادت ندارید حتما کلاه مناسب با خودتون ببرید، البته این آب و هوا برای خودشون عادی بود و شاید من که کلاه میذاشتم غیر عادی...

البته با وجود بارش های فراوان سامانه فاضلاب شهری و همچنین جنس مواد مانند آسفالت و بتن طوری تهیه شده که آب در شهر جاری نمیشه و در زمان کمی از بارش زمین به سرعت خشک میشه (اگر همچین بارانی در شهرای ما بیاد خودتون بهتر می دونید چه اتفاقی میفته!). 

سفرنامه هلند - فرهنگ دوچرخه سواری

فرهنگ استفاده از دوچرخه در کشور هلند بسیار رایجه و شما مردم را با سنین مختلف با دوچرخه های مخصوص به جنس و سنشون، در خیابان ها در هر آب و هوایی می بینید، که مشغول دوچرخه سواری هستند حتی با همین دوچرخه به سر کار یا قرارهای رسمی خود می روند. (تصویر از اینترنت)

برای تشویق مردم به استفاده از دوچرخه و ایجاد امنیت برای دوچرخه سواران مسیرهای جداگانه قرمز رنگی برای رفت و آمدشون در سرتاسر هلند در نظر گرفته شده است (هر جهت مسیر خودرو یک مسیر دوچرخه).

البته دوچرخه سواران هم باید قانون را رعایت کنند (باید علایم را رعایت کنند، باید از دوچرخه سالم و لوازم ایمنی استفاده کنند و به چراغ راهنمای خود توجه کنند) و پلیس هم در صورت بی قانونی باهاشون برخورد می کند البته کلا مردم هم هوای دوچرخه سواران را دارند و در بیشتر موارد حق تقدم با دوچرخه سواران هستش (حتی فکر کنم نسبت به پیاده ها). شما در هلند هیچ سطح بلندی نمی بینید و همه جا در این کشور صاف هستش به همین خاطر دوچرخه سواریم بسیار راحته چون هیچ وقت به سراشیبی  و یا با یک حجم شهری برخورد نمی کنید (در بعضی شهرهای ما شهرداری ابتدا خیابان را بالا میاره بعد برای جانبازین و ناتوانان و دوچرخه سواران سطح را مجدد بهسازی می کنند!) البته در شهرهای بزرگتر استفاده از خودروهای شخصی بیشتر میشه ولی باز هم استفاده از دوچرخه متداوله جالبه که شما وقتی از هلند به آلمان میرید (بهم متصلند و بینشون مرزی نیست) ناگهان مسیر دوچرخه و فرهنگ دوچرخه سواری از بین میره! بخاطر وجود زیاد دوچرخه در این کشور (تعداد دوچرخه از تعداد آدم ها بیشتر) دزدی دوچرخه هم بالاست و همیشه توصیه میشه دوچرخه خود را چند قفله کنید (البته قفل دوچرخه اونجا گرون ولی واقعا نیازه).

سفرنامه هلند- شب سال نو

برخلاف ما که سال جدید را در یک ساعت خاص و با توجه به محاسبات دقیق ریاضی جشن می گیریم در تعدادی از کشور ها ساعت 24 آخرین شب دسامبر را بعد از وارد شدن به ژانویه جشن می گیرند که به علت اختلاف ساعتی کشورها جشن سال نو در ساعت های متفاوتی برگزار میشه که فکر می کنم اولین کشوری که سال نو میلادی را جشن می گیره استرالیا هست و بعد به بقیه کشورهای اروپایی میرسه، معمولا در این کشورها از روزهای قبل به استقبال این روز میرن و شهر ها را مهیا جشن می کنند و تقریبا در همه جا شما درخت های کریسمس را می بینید.

مردم خانه هاشون را با توجه به آداب و رسومشون تزیین می کنند و هر جا که میری بهت سال نو را تبریک می گویند حتی دوچرخه سوار هم وقتی داره از جلوت رد میشه ممکن بهت تبریک بگه . معمولا هم در پایتخت کشورها جشنی با برنامه ریزی دقیق توسط شهرداری برگزار میشه و در شهرهای کوچکتر این جشن به صورت ساده تر در سیتی سنتر شهر برگزار میشه. در شهری که من بودم تا قبل از ساعت 12 شب همه چی آروم و بی سر و صدا بود (در تصویر زیر زمان حدود پنج دقیقه به دوازده هستش) بطوریکه احتمال دادم اینا برنامه ای ندارند چون طبق معمول هوا بارانی بود و باد آزار دهنده ای می وزید (بادهای این کشور بدجور اذیت می کنند) 

ولی با رسیدن ساعت به 12 شروع به آتش بازی کردن البته فکر می کنم بیشتر بصورت خودجوش بود تا توسط شهرداری، در اون لحظه از بس که مردم ترقه منفجر می کردن، صداهای آدما به هم نمی رسید. بعد از تمام شدن ترقه هاشون (دقیقا مثل اینجا ترقه هاشون چینی بود) مردم شروع به خوردن نوشیدنی های الکلی کردن به طوری که انقدر مصرف بالا بود هوا هم بوی الکل گرفته بود! حالا نمی دونم چکار کرده بودن که بوی هوا تغییر کرده بود (اول بوی باروت و بعد بوی الکل)! 

بعد چند لحظه هم صف عجیبی در جلوی عابر بانک ها برای دریافت پول برای خرید نوشیدنی شکل گرفته بود (صف جلوی بانک اینجا کمی عجیبه) در مسیر برگشت تعدادی جوان با چوب بیسبال مشغول خراب کردن و شکستن شیشه ها بودن که اینم برام عجیب بود. شهر هم بصورت عجیبی زنده شده بود و مردم در حال سر وصدا و رفت و آمد بودن، ولی برام جالب بود برعکس یک کشوری! مردم موقع خوشحالی نمی آمدن وسط خیابان و با خودروشون نمی زدن بیرون، اکثرا پیاده یا با دوچرخه اومده بودن و در خیابان با این که کسی نبود قانون را رعایت می کردن. البته این چند روز قبل و بعد سال نو همش صدای آتش نشانی و اورژانس شنیده میشد (صداهاشون تفاوت داره و مشخصه) که مشخص بود این ها هم مشکل چهارشنبه سوزی ما را دارند.

روز بعد هم که رفتم بیرون شهر شده بود مثل شهر مردگان فقط دو نفر! مشغول تمیز کردن مکانیزه شهر بودن ابتدا یک نفر مقواهای چسبیده به زمین (به علت باران و خیس شدن زمین جارو کردن مقواها از زمین بسیار دشوار است) را جدا می کرد و دیگری هم جمع می کرد.

سفرنامه هلند- ورود

قبل از این که وارد کشور هلند بشم کلی برنامه ریزی کرده بودم که به قطار مستقیم شهری که میخوام برم برسم ولی با توجه به تاخیری که از ایران پروازمون داشت کمی با تاخیر به آمستردام رسیدیم و من هم بخاطر اینکه به قطار برسم اولین نفر به علت اینکه باری نداشتم از هواپیما خارج شدم و با سرعت زیادی تابلوها رو دنبال کردم تا وارد سالن بزرگی شدم که ساک و وسایل سفر آدما در حال چرخش بود (هنوز موندم چطوری چمدون ها انقدر سریع رسیده بود) چمدون خودم را برداشتم و سریع درب خروج را پیدا کردم و مسیر را ادامه دادم تا به پلیس فرودگاه رسیدم، پلیس هم زیادی خوشحال بود گذرنامم را گرفت بجایی که به من نگاه کنه دقیقا به بالای سرش نگاه کرد و یک مهر زد تو گذرنامم و به من لبخندی زد و خوش و آمد گفت!!!! با تعجب از این قسمت رد شدم البته بعدا متوجه شدم که به بعضیا واقعا گیر داده بودن و نمیدونم چرا انقدر سریع کار من تموم شد حتی به عکسم هم نگاه نکرد. وارد سالن اصلی فرودگاه بزرگ اسخیپول شدم. (کلیه تصاویر از اینترنت)

سریعا برای اینکه به قطار برسم از نگهبان محل فروش بلیط را پرسیدم و نگهبانم پشت سرم را نشان داد (همان طور که در شکل زیر می بینید یک تابلوی بزرگ بود که من با کمال تعجب ندیدم) من هم با عجله به طرف محل فروش بلیت رفتم ولی متاسفانه زمان را از دست داده بودم و باید حدود 45 دقیقه ای برای قطار مستقیم بعدی صبر می کردم. در ضمن شما اگر از فروشنده تقاضا کنید به شما پرینت زمان حرکت قطار ها و ایستگاه هایی که باید قطار خود را عوض کنید را می دهد.

البته میشد با قطار غیر مستقیم هم رفت ولی به علت داشتن بار و آشنا نبودن با محیط ترجیح دادم با قطار مستقیم سفر کنم و تا آمدن قطار مستقیم بعدی در ایستگاه زیر فرودگاه صبر کردم (الان پشیمونم که چرا بجای گذروندن وقت در ایستگاه در فرودگاه چرخی نزدم) البته اون موقع فقط دوست داشتم سریع برسم به خونه!

 

برام جالب بود که مهماندارها هم با قطار رفت و آمد می کردن و به محل زندگی خود باز می گشتن خط راه آهن هلند تقریبا از تمام شهراشون عبور می کنه و حتی به کشورهای همسایه هم دسترسی داره که می تونید از تارنمای راه آهنشون مسیرها و زمان ها را چک کنید (شهرها با قطار بهم دسترسی دارند و در داخل شهر هم میتونید با تراموا و اتوبوس به محل مورد نظر خود برسید) حدود 8:40 صبح بود که سوار قطار شده بودم تقریبا قطار کاملا خالی بود و جز من کسی نبود من هم شروع کردم به استفاده از جی پی اس موبایلم و داشتم خودم را پیدا می کردم با این فکر که دارم از اینترنت مجانی استفاده میکنم همه چی را بروز کردم ولی نگو که داشتم از اینترنت موبایلم استفاده می کردم (بعدا حدود 200 تومنی خرج برامون گذاشت). در طول سفر برام جای سوال بود که چطوری چک می کنند کسی بدون بلیط سوار شده یا نه که در انتهای مسیر یک آقایی اومد و بلیطامون را باطل کرد ولی بازم در مجموع می شد از دستشون در رفت ولی اگر بگیرنت می تونند جریمه سنگینی ازتون بگیرند. درضمن قطارشون دو نرخ داشت که تفاوت بلیط گرونتر با ارزونتر در رنگ صندلیاش بود (من تفاوت دیگه ای ندیدم)! در طول سفر هوا تاریک بود و نزدیکای ۹ صبح هوا تازه داشت روشن می شد! همان طور که انتظار داشتم همه جا سرسبز بود همچنین در طول مسیر با ترافیک کشور هلند هم مواجه شدم برام خیلی جالب بود ساعت نه صح خودرو ها با چراغ روشن در حال حرکت بودن!

سفرنامه هلند – پیش به سوی هلند

به علت این که کی ال ام KLM فقط از تهران پرواز مستقیم به هلند داشت با هواپیمای A 300 ماهان به تهران اومدم فکر می کنم تو هواپیمایی که 150 نفر ظرفیت مسافر داشت کمتر از 30 نفر نشسته بودند،  شاید بعد از مدت ها بود که از پرواز لذت می بردم برام جالب بود که خلبانش کمی برای مسافرین هم شخصیت قایل شده بود و با مسافرین در طی سفر صحبت می کرد و توصیه های لازم را می داد در ضمن پذیراییشون هم واقعا عالی بود! بعد از رسیدن به تهران هم به خونه یکی از آشنایان رفتم تا زمان حرکتم فرا برسه. برای این که باید خودم به فرودگاه امام خمینی می رفتم فامیل جان با تاکسی فرودگاه هماهنگ کرد که در ساعت مقرر بیاد دنبالم (چون کمی مسیرها طولانی هستش ممکن راننده ها ساعت ها جلوتر به محل درخواستی شما بیان و در همان جا تا ساعت مورد نظر بخوابند!).

پروازم ساعت 3:20 صبح بود و من حدودای ساعت 11:30 با یک تویوتا کمری به سمت فرودگاه حرکت کردم، در طول مسیر هم با راننده در حال صحبت در مورد همه پدیده های روزگار بودیم که دیگه حرفامون به انتها رسید (من سعی کردم تمومش کنم) و سکوت حاکم شد و من هم به فکر فرو رفتم.... راننده جان هم همین طور داشت می رفت که به یک خروجی رسیدم راننده وارد خروجی شد شروع به دور زدن کرد (داشت با صدتایی دور می زد!) ولی دیدم به جایی که دور بزنه داره مستقیم میره تو گاردریل ها! با خودم گفتم شاید دارم اشتباه می کنم! ولی باز هم داشت نزدیکتر می شد! به خودم فشار آوردم و خجالت را گذاشتم کنار و محترمانه گفتم!!! آقا فکر کنم داریم می خوریم به گارد ریل ها (سر جونم هم خجالت می کشم) به ناگاه راننده عزیز از خواب پرید و فرمان را گرفت به سمت راست و مانند فیلم های سینمایی به اینور و اونور رفتیم تا بالاخره راننده تونست خودروشو کنترل کنه (خدارو شکر موتوری و خودروی سواری و... دورمون نبود) و با صدای بریده بریده و به نفس افتاده شروع به معذرت خواهی کرد، رنگش مثل گچ شده بود، نمی تونست راحت حرف بزنه، فکر کنم مرگ را دیده بود! البته خودم از بس که فکرم به اتفاقای قبل سفر بود اصلا متوجه نشدم چه اتفاقی افتاده و تازه روز بعد فهمیدم که خدارو باید حسابی شکر کنم. وقتی این وضعیت را دیدیم و فهمیدم که راننده خستست تا انتهای مسیر باهاش صحبت کردم (راستش راننده بیچاره قبلش هم می خواست صحبت کنه ولی چون ذهنم درگیر بود جوری جواب می دادم که بحث سریعتر به پایان برسه اونم بیچاره خوابش برد) وقتیم رسیدیم از من پول قبول نمی کرد که به اصرار مبلغ سی هزار تومان که بر روی شیشه جلوش زده بود، بهش دادم. وارد فرودگاه بین المللی امام شدم، صف عجیبی شکل گرفته بود و فضای مناسبی هم برای مسافرین وجود نداشت البته فکر می کنم بطور کامل افتتاح نشده و هنوز خیلی جای کار داره، در مجموع نمی خوام بگم نا امید کننده بود ولی از یک فرودگاه بین المللی آدم انتظار بیشتری داره. (کلیه تصاویر از اینترنت)

فکر کنم بعد از این که از گیت اول عبور کردم به کارمندان ایرانی شرکت کی ال ام رسیدم که وظیفه گرفتن بار و تایید بلیت را داشتند که به نظرم می تونستند خوش اخلاقتر و مهربانتر باشند و کمی هم لبخند را چاشنی اون صورتشون بکنند (البته به من هیچ گونه بی احترامی نشد) موقع تایید بلیط هم مامور این شرکت از من گذرنامم را درخواست کرد و چند تا سوال پرسید! و چند بار با ناخن روی ویزام کشید که یک لحظه فکردم میخواد بکنش ولی در آخر راضی شد که من واقعیم و من را رها کرد (کلا سختگیریش از پلیس گذرنامم بیشتر بود). در نهایتم از پلیس فرودگاه عبور کردم (حدود ساعت 1:10) و مامور مربوطه هم با توجه به شرایطم چند توصیه مهم کرد (واقعا مامورین خوش برخورد و محترمی را برای این پست انتخاب کردن) وارد سالن انتظار شدم و با توجه به تاخیر هواپیما خیلی بهم سخت گذشت چون در سالن انتظار صندلی کافی برای این حجم مسافر نبود.

* یادمه که آدما جلوی صرافی فرودگاه برای خرید ارز صف کشیده بودن و قیمت یورو در تابلوی اطلاع رسانی صرافی ثبت شده بود 1450 تومان! من در اون لحظه با خودم خندیدم و گفتم من که  به قیمت 1530 تومان از بانک خریدم و مشغول حساب کردن ضرر پدر جان شدم.