همان طور که می دونید موج جمعیتی کشور ما از اواخر دهه پنجاه شروع شد و در دهه شصت به اوج خودش رسید و در اوایل دهه هفتاد به پایان رسید. این موج ناگهانی جمعیت پیامدهای خاص خودش را داره که آدم های باهوش می تونند از آن استفاده کننند و به درآمدهای کلان برسند. نسل جدید که در دهه شصت و هفتاد دوران کودکی و نوجوانی خود را طی می کردند نیاز به تفریحات و برنامه های مربوط به سن خودشون را داشتند و به همین دلیل فیلم هایی مانند کلاه قرمزی، مدرسه موش ها، دزدان عروسک ها و در نهایت خواهران غریب (1375) در آن زمان جز پربیننده ترین و پرفروش ترین فیلم های سینمای ایران شدند (تا همین اواخر فکر می کنم کلاه قرمزی1 پر تماشاگرین فیلم ایران بود).
بعد از رشد نسل و رسیدن به سن جوانی نسل جدید بیشتر علاقه به فیلم های عاشقانه و شاد نشان داد که همین امر باعث حذف و کم کاری تعدادی از بازیگران خیلی معروف شد و سینما با پدیده بازیگران چشم رنگی روبرو شد البته حتما خیلیا مخالف این روند بودند ولی این چیزی بود که نسل بهش احتیاج داشت و سینما هم مجبور بود که این نسل را راضی کنه. این طور فیلم ها تا میانه های دهه 80 به طور زیادی تولید می شدند و اکثرا فیلم های پرفروش این سال ها این طور فیلم ها میشدن (که البته به نظرم بعضیاشون اصلا فیلمنامه نداشتن) در این سال ها هم (اخیرا) کمی فیلم ها متفاوت شدن و نسبت به گذشته بیشتر به بررسی موضوعات اجتماعی می پردازند. حالا این موج ادامه پیدا می کنه تا به پیری برسه و نسل هم در هر بازه زمانی به همون فیلم مختص سن خودش احتیاج داره ولی باید به نکته دیگری هم توجه کرد این نسل چه بخواد چه نخواد تا 10 سال دیگه باید ازدواج کنه پس مجدد با موج جدید کودکان روبرو میشیم که خواهان برنامه های سن خودش است پس باید انتظار داشت فیلم های کودک مجدد رونق بگیره. پس با توجه به جمعیت نامتقارن کشورمون خیلی سخته که فیلم کودک در این زمان به سود خوبی برسه مگر این که فیلم بسیار بسیار خوبی ساخته بشه که همه را جذب کنه در مورد قسمت جدید کلاه قرمزی هم که در دهه 90 اکران شد و به فروش خیلی خوبی هم رسید (در حالی که اصلا مانند قسمت های قبل قشنگ نبود) به نظرم فقط بخاطر آشنایی این نسل و خاطره های خوبشون با شخصیت کلاه قرمزی بود که نسل قدیم را مجدد به سینما کشاند (تقریبا هستاد درصد هر سیانس را همان نسل پر می کردند). حالا برام خیلی جالبه که چرا مسئولین و کارکنان این سینما به این نکات توجه نمی کنند و نمی تونند انتظارات مردم را پیش بینی کنند.
ادامه دارد.....
فرید زکریا گزارشگر CNN که برای مصاحبه با محمود احمدینژاد که در آبان ماه سال 90 به تهران سفر کرده بود، تهران امروز را بسیار تمیز و منظم توصیف کرد. بخشهایی از نوشته فرید زکریا چنین است: تهران، شهری است بزرگ که ۸ میلیون انسان در این دشت نیمه خشک زیر سایه کوه البرز در آن زندگی میکنند. تهران در سایه ی رشته کوه های البرز قرار دارد و مرتفع ترین قله های این کوه ها همیشه پوشیده شده از برف است. بالاترین قله این کوه همیشه برف دارد و اگر تعجب نمیکنید پیست اسکی مشهوری نیز دارد. اولین چیزی که در تهران بر من اثر گذاشت تمیزی تهران بود. تهران به عنوان یک شهر در یک کشور در حال توسعه به نسبت آنچه که در قاهره میبینیم بسیار تمیز است.
استکان :خیلیا فکر می کنند این واژه روسی هستش (البته شایدم روسی باشه نمی دونم!!! چون تو روسیم میگن استکان ولی نمیدونم ریشش از کجاست) ولی کاملا اینگلیسیه و از کلمات East + Tea + Can درست شده که به معنای ظرف چای شرقی هستش که ابتدا ظرف های خوردن چای از هند به انگلستان رفته و واژه اش به ما برگشت خورده!
چس فیل: این چس فیل ماجرای جالبی داره. این محصول که در حال حاضر بهش پفیلا یا پف فیل هم میگن همون ذرت بوداده خودمونه که خارجی ها بهش میگن .... و یه خوردنی کاملاً غربیه، اولین شرکتی که در ایران ذرت بوداده فروخت یک شرکت آمریکایی بود به نام Chester Field چستر فیلد که چون تلفظش برای ما ایرانی ها کمی مشکل بوده چستر فیلد رو تبدیل کردیم به چس فیل .
دختر: در ایران باستان از دختر به "دوغ در" نام برده شده است. "دوغ در" از دو کلمه "دوغ" و "در" تشکیل شده است. دوغ به معنی شیر و کلمه در به معنای دوشیدن می باشد. در واقع کلمه دوغ در به معنی کسی است که شیر می دوشد. در زندگی دامداری دختران وظیفه دوشیدن شیر را داشتند که نامشان نیز از این کار برامده است. همچنین این کلمه در زبان لاتین هم برگرفته از همین ریشه می باشد doghter حرف gh در زبان آلمانی و همچنین در لاتین قدیم "خ" تلفظ می شده است.
پسر:" پوست در" پسر نیز از دو کلمه " پوست" و " در" تشکیل شده است و به معنی کندن پوست حیوانات است. این کلمه احتمالا به خاطر نوع کار جنس مذکر انتخاب شده است.
پدر: کلمه پدر از ریشه " پای در" یا " پا در" آمده است و به معنی پایدن خانه است. یا کسی که از خانه و خانواده مواظبت می کند. در متون سانسکریت به صورت " پی تار" آمده است. کلمه لاتین father نیز از شکل " پا در " گرفته شده است.
مادر: مادر نیز به معنی " زاینده ما" می باشد. که از او کلمه "ما" و " در" تشکیل شده است.
خواهر: به معنی خواستن و کسی که خواهان آسایش و آرامش خانواده است.
بعد نوشت: ممکن است داستان این کلمات کاملا غلط و خیالی باشند.
حسن مسلمی نائینی در گفتگو با مهر، گفت: بیشترین تقاضای دریافت ارز توسط دانشجویان بورسیه در خرداد ماه جاری ارسال شده است. وی ادامه داد: برای امروز جمعه، در کل 6 هزار و 370 تقاضای صدور حواله برای دانشجویان با هزینه شخصی شاغل به تحصیل در خارج از کشور ثبت و با درخواست 4 هزار و 499 نفر معادل 71 درصد موافقت شد. مسلمی نائینی در ادامه با اشاره به آمار تفکیکی دانشجویان هزینه شخصی که در سایت نشا (اعزام با هزینه شخصی) ثبت نام کرده اند، اعلام کرد که تاکنون 56 هزار و 29 دانشجوی غیربورسیه ایرانی در سایر کشورها تحصیل می کنند. تعداد دانشجویان غیربورسیه ایرانی به ترتیب میزان حضور در کشورهای دیگر به شرح جدول ذیل است:
نام کشور |
تعداد دانشجویان غیربورسیه ایرانی |
مالزی |
9077 |
آمریکا |
7830 |
کانادا |
5796 |
آلمان |
3356 |
انگلستان |
3152 |
ترکیه |
3060 |
ایتالیا |
3009 |
هند |
2650 |
استرالیا |
2469 |
سوئد |
1822 |
قبرس |
1532 |
فرانسه |
1314 |
تاجیکستان |
1103 |
اتریش |
965 |
آذربایجان |
952 |
ارمنستان |
932 |
هاروارد مک دونالد با زیر عنوان 43 نمای نزدیک از سفر آمریکا نوشته سید مجید حسینی از سوی نشر افق منتشر شد. نویسنده در ابتدای کتاب اینگونه آغاز می کند: «صبح امروز که از فرودگاه بین المللی جان اف کندی وارد خاک آمریکا شدم، به نظرم آمد هرچه خوانده ام هیچ است و باید از نو دستگاه ذهنم را بچینم، از سفرنامه جلال آل احمد گرفته تا «بهشت شداد» جلال رفیع و از رمان «بی وطن» امیرخانی تا خنده دار به فارسی فیروزه جزایری دوما، همه حرف خودشان را زده اند نه حرف این سرزمین را...» بنابراین گزارش، نویسنده در این کتاب سعی کرده با زبانی ساده، مانند یک عکاس، 43 مرکز مهمی را که در آمریکا از نزدیک مشاهده کرده برای مخاطب روایت کند. دانشگاه کلمبیا، قلب هارلم، «موزه متروپولیتن، گفت و گو با چشمان سنگی»، «موزه مادام توسو، آروزهای بر باد رفته»، «قلعه باسکرویل»، «نیاگارا اسب سپیدی جداکننده دو فرهنگ»، «قبرستان ملی آرلینگتون»، «دانشگاه مریلند» ، «علم بهتر است یا ثروت»، «زندگی شبانه، وقتی مورچه نیویورکی بارش را زمین می گذارد» از مهمترین قاب های نوشتاری این کتاب است. در بخشی از این کتاب می خوانیم: نیویورک شهر نیست که اژدهاست، وارد شهر که میشوی مثل این میماند که اژدهای هفت سری را از فراز کوهی بلند می بینی و به سرت میافتد که نکند اژدها خشمگین شود و دودی هم از خاکسترت برنخیزد. داخل خیابانهای تنگ «منهتن» جرم سنگین شهر روی سینهات سنگینی میکند و احساس میکنی مردم که مثل مورچه از این سو به آن سو میدوند، مشغول بردن جرم سنگین شهراند. شهر در دست مورچههاست و همگی به خط و منظم حرکت میکنند، میلیونها مورچه باربر که بدون ایجاد سرو صدا و مزاحمت برای هم، در مسیر خود میروند. اصلاً دوست ندارم مثل میرزا حسن خان ایلچی و روشنفکران ندید بدید دوره ناصری «حیرت نامه» در فرنگ بنویسیم و یا مثل جلال آل احمد، هی تاریخ و فرهنگ و پدربزرگم را برسر آمریکائیها بکوبم و صیغه تصغیر «ک» بر سر نام هر کس و چیزی که در آنجا زائیده و روئیده بگذارم ولی «نیویورک» هم جای حیرت دارد هم جای تحقیر. هم شهر فرهنگ است هم نیست. هم شهر سیاست است هم نیست و هم از اساس «شهر» است و هم بکل شهر نیست. ولی هر چه هست و هر چه نیست، یک چیز قطعی است و آن اینکه نیویورک شهر «پول» است و دلار و در این «احدالناسی» شک و شبهه ندارد. همه مورچگان نیویورکی از صبح تا شب میدوند به خاطر یک مشت «دلار» بیشتر و یک قران «Tax» کمتر. همه چیز حساب و کتاب دارد و .... کارت هدیه داشته باشی سر شانسی و یکی میخری و دو تا میبری...
در بخشی از فریم چهل و دوم و با عنوان «تبعیدی های خوشبخت» می خوانیم: چند روز در نیویورک، بوستون و واشنگتن بگذرانی، فکر میکنی برای ایرانی: «آسمان همه جا همان رنگ نیست، رنگ آسمان اینجا و ایران فرق میکند و در ذهنت سوالی هست که سخت مشغولت میکند: «ایرانی در آمریکا خوشبخت است یا نه؟» حوالی ساحل شرقی آمریکا، ایرانی فراوان است، از همه فرقه و گروه و دسته، از چاقو کش و عربده کش تا فوق دکترای فیزیک پلاسما و از عمله و کارگر روزمزد تا عضو دادگاه عالی ایالتی. همه جورش پیدا می شود. یکی سخت ضد دین و ملحد و دیگری متحجر و سختگیر و همه درگیر و دار این سوال همیشگی که برگردیم ایران یا نه؟ و چمدان ها همیشه دم در خانه که اوضاع مرتب شد برگریدم وطن و البته چمدان گاه تا 30 سال دم در می ماند. تا اینجا نباشی نمی فهمی. دوستم جواد نزدیک 30 سال است که در نیویورک است. اسمش را عوض کرده گذاشته ژوزف، همین جا درس خوانده، همین جا بچه دار شده، همین جا بچه ها را بزرگ کرده و به ثمر رسانده است. چندان اهل مذهب هم نیست، صبح تا شب هم کار می کند و پول پارو می کند. اصولا ایرانی های اینجا خوب پولدارند و یا خوب درس خوانده اند، مطابق آمار، ایرانی ها باسوادترین اقلیت آمریکا هستند، متوسط درصد تحصیلات عالی بین ایرانی ها از متوسط کل جمعیت آمریکا بالاتر است. در پولداری هم کم ندارند، در وال استریت یک ایرانی یهودی جزو چند نفر اصلی سهامداران است و سرجمع ایرانیان آمریکایی، 50 درصد بالاتر از حد میانگین جامعه آمریکایی کسب درآمد می کنند... این کتاب در 260 صفحه و با قیمت 9 هزارتومان منتشر شده است.
منبع: به گزارش خبرآنلاین